اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message



انجمن بانیان بهبودی
16/1-*- ترس از خدا، چه كسي شما را از خداوند ترسانده است، چگونه و با چه تعريفي شما را - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن عادتی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=360)
+--- انجمن: سه قدم برای ترک عادت های نا سالم (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=364)
+---- انجمن: قدم دوم عادتی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=366)
+----- انجمن: مرحله اول سوالات قدم دوم (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=369)
+----- موضوع: 16/1-*- ترس از خدا، چه كسي شما را از خداوند ترسانده است، چگونه و با چه تعريفي شما را (/showthread.php?tid=2760)



16/1-*- ترس از خدا، چه كسي شما را از خداوند ترسانده است، چگونه و با چه تعريفي شما را - mehdiast - 2013-12-07

*- ترس از خدا، چه كسي شما را از خداوند ترسانده است، چگونه و با چه تعريفي شما را ترساندند و شما دچار چه وسواسي شديد؟



RE: 16/1-*- ترس از خدا، چه كسي شما را از خداوند ترسانده است، چگونه و با چه تعريفي شما را - شاپور الف - 2013-12-13

ترس از خدا بسیار زیاد داشتم و فکر میکردم از در عذاب بودن من لذت میبرد ولی اکنون انطور فکر نمیکنم. پدرومادر و مبلغین مذهبی من را از خدا ترساندند و فقط به عنوان مجازاتگر بمن معرفی کردند. ترس از قضاوت مردم. ترس از عدم امنیت اجتماعی و اقتصادی . اینکه یکروز در یکی از شهرستانهای اطراف تهران 2موتوری غافلگیرم کردند و زنجیر طلایم را زدند. از ان به بعد همیشه با احتیاط و ترس قدم میزنم ویا وقتی خانوادهام بیرون از خانه هستند نگرانم کسی به انها صدمه بزند. یا یکروز بیکار شوم و نتوانم از عهده مخارج زندگی برنیایم