اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/inc/class_error.php 157 errorHandler->error
[PHP] errorHandler->error_callback
/inc/plugins/mybbirckeditor.php 1044 preg_replace
/inc/class_plugins.php 142 mybbirckeditor_parser
/inc/class_parser.php 244 pluginSystem->run_hooks
/printthread.php 203 postParser->parse_message



انجمن بانیان بهبودی
8) آیا به خدا اعتماد دارید که اراده و زندگی خود را به او بسپارید؟ - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن عادتی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=360)
+--- انجمن: سه قدم برای ترک عادت های نا سالم (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=364)
+---- انجمن: قدم سوم عادتی ها (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=367)
+---- موضوع: 8) آیا به خدا اعتماد دارید که اراده و زندگی خود را به او بسپارید؟ (/showthread.php?tid=2835)



8) آیا به خدا اعتماد دارید که اراده و زندگی خود را به او بسپارید؟ - mehdiast - 2013-12-08

8) آیا به خدا اعتماد دارید که اراده و زندگی خود را به او بسپارید؟



RE: 8) آیا به خدا اعتماد دارید که اراده و زندگی خود را به او بسپارید؟ - شاپور الف - 2013-12-20

نه هیچ اعتمادی نداشتم و حتی باورش هم نداشتم. موجودی ترسناک و مجازاتگر که در اختیار پدر و مادر و بزرگتران بودند که با نفرین کردنشان من به خودم میلرزیدم. به این خدایی که به من نشان دادند مورد اعتماد نبود و من همیشه ازش گریزان بودم. من به کسی که اعتماد نداشتم هرگز زندگیم را نمی سپردم. خودم هم هنر مهارتها را نداشتم بخاطر غرورم از کسی هم کمک نخواستم. این شد زندگیم که عاقبت به جهنمی سهمگین تبدیل شد. وقتی متوجه شدم هرچه خودم برای خودم فقط مشکل ساختم و در اثر حجوم بار سنگینی که به خودم آویزانکرده و یدک میکردم خودم را خسته و فرسوده نموده ام. بهتر دیدم این باور را تقویت کنم که به موجودی که من نمیشناسمش اما اون من را هرگز رها نکرده بود، زندگیم را بسپارم. این سپردن را مانند امانت دادن به کسی تمرین کردم و هی سپردم هی پس گرفتم. عاقبت فهمیدم من مشکل تصمیم گیری دارم و حق انتخابم هم دست بیماریم است. سپردم و وقتی اطمینانم زیاد شد همه چیز را به او واگذار کردم و خودم فقط سهم خودم را انجام میدهم و حتی دعا کردنم را هم به او سپرده ام او بفکر خیر من است من برای خودم دردسر و شر میخواهم!