انجمن بانیان بهبودی
برداشت قدم اول وابستگان گمنام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن هم وابستگان گمنام CODA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=5)
+--- انجمن: نشریات و مطالب مربوط به وابستگان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=321)
+--- موضوع: برداشت قدم اول وابستگان گمنام (/showthread.php?tid=5874)



برداشت قدم اول وابستگان گمنام - ایلین - 2014-06-30

قدم اول :ما اقرار کردیم که در برابر دیگران ناتوانیم و زندگیمان غیر قابل کنترل شده بود.
من به خاطر آشفتگی های که تو زندگیم شده بود وارد این برنامه شدم چون دیگه نمی تونستم کاری برای زندگیم کنم همیشه احساس نارضایتی داشتم.این احساس نارضایتی باعث شده بود ک همه کار میکردم که اون احساس خوبه بهم دست بده .هر دفعه یه جوری این خلا رو پر میکردم .یه مدت با دوستام خودمو سرگرم میکردم و کلی سرویسهای نا بجا بهشون میدادم و بعد م کلی ازشون توقع داشتم و چون دیگران طبق میل من نبودن من ازشون رنجش می گرفتم وکلی سرزنششون میکردم و روابطمو خراب میکردم .تو خانواده هم به همین صورت بودم .احساس قربانی شدن همیشه با من بود و این باعث شده بود که نتونم استعدادهامو پیدا کنم.
وقتی تو قدم یک اقرار کردم ک واقعا در برابر دیگران عاجزم خیلی راحت پذیرفتم چون خیلی تجربه داشتم که انرژی برای دیگران گذاشته بودم و اونی میخواستم نشده بود بلکه رنجش گرفته بودم و روابطم با دیگران خراب شده بود.
اقرار کردن لازمش اینه که صادق باشیم با خودمون ،واقعیت رو همونطور که هست ببینیم.متاسفانه من اونقدر خودمحور بودم که خودم اخرین نفر متوجه میشدم که توی انکارم .
عاجز بودن یعنی ناتوانی در برابر دیگران ،ناتوانی در برابر آشفتگی هامون ،ناتوایی در برابر ترسهام.
من واقعا عاجز شدم به معنای واقعی چون درد کشیدم ،چون انرژی گذاشتم و آخرش هم فایده ی نداشت .وتسلیم شدم در برابر آشفتگیهام و بعد از طریق برنامه و کتاب خوندن تو این زمینه آگاهیهامو بالا بردم و با خودم صادقانه اقرار کردم که من ناتوان هستم در برابر دیگران و من ناتوان هستم در برابر ترسهام ...ناتوان هستم در برابر وابستگیم.
اراده من تو زندگیم همیشه صفر و یا صد بود این باعث شده بود که پذیرش نداشته باشم و محدود باشم به یک سری باورهای غلط .
احساس بی ارزشی میکردم و خودمو دوس نداشتم .هیچ وقت خودمو نمی دیدم .همیشه دیگران و مسایلشون برام مهم بود .همیشه از ریخت و قیافه خودم ایراد میگرفتم و زیبایهامو نمی دیدم ،از جسم وروح و ذهنم مراقبت نمی کردم .
و وقتی تو برنامه قدم یک رو برداشتم با خودم دوست شدم و رابطه دوستانه ی با خودم برقرار کردم.وقتی دست از سر دیگران برداشتم و کنترلشون نمی کردم آزاد و رها شدم آرامش گرفتم .اونوقت فهمیدم که خداوند منو یک اسان منحصر ب فرد آفریده و من نباید به خاطر ترس از قضاوت دیگران یا تایید دیگران زندگی کنم.
تو این قدم من پذیرش هم یاد گرفتم با کنار گذاشتن باورهای غلطم و قبول کردم هر کسی هر جور دوست داره انتخاب میکنه که زندگی کنه و حرف بزنه و رفتار کنه و ب من ربطی نداره
دلیل اینکه ماپذیرش ننداریم اینه که باورهای غلطی رو از کودکی با خودمون حمل میکنیم و خودمون رو محدود به این باورها کردیم.باید آگاهی هامون رو از خودمون با کار کردن قدمهای افزایش بدیم.


RE: برداشت قدم اول وابستگان گمنام - Arghavan - 2014-09-18

تا قبل از قدم يك من مدام افكارم روي هموابستگان خصوصا همسرم بود كنترل ميكردم و مدام فكرم مشغول بود ..و تصور ميكردم دارم از زندگيم مراقبت ميكنم .در صورتيكه آزار دهنده و تلاشي بيهوده بود ...
 جايگاهم را گم كرده بودم ، ميشه گفت هيچ چيز سر جاي خودش نبود . ولي انكار و خود محوري و توجيه مصرف همسرم باعث ميشد خودم را عقل كل بدونم . و همچنان با اراده ي شخصي و به تنهايي تصميم بگيرم ..اطرافيانم را تحت كنترل خودم بگيرم و مدام منتظر تاييدشان بودم . 
 من با اينهمه نقص + افكار و باورهاي نادرست سعي ميكردمدن را تغيير بدهم چون ارزش خودم را آنها ميديدم . حال و احساسم به حال و احساس عزيزانم بستگي  داشت ..اگر آنها شاد بودند منم خوشحال بودم ووو..
ارزش خودم را در چشمان آنها ميديدم ...خودم را براي تاييد و توجه به آب و اتش ميزدم ...هيچگونه شناخت و رابطه دوستانه با خودم و خداي خودم نداشتم ..خداوند و خودم را فراموش كردم و فقط درگير هموابسته هايم و ديگران بودم ...فكرم مشغول _ اححساساتم منفي _ پر از ترس و بي اعتمادي _ پر از رنجش و توقع انتظار بيجا ...ترس و جنگ ابزارهايم بود و گاهي انزوا ...

 تا اينكه قدم يك گفت : ما در مقابل ديگران عاجزيم و نميتوانيم تغييرشان دهيم و براي همين اختيار زندگي از دستمان خارج شده . چرا كه تمركز روي ديگران به عنوان منبع هويت "خودم" ما را از تمركز روي خود و خداي درون دور مي سازد . 
 نهايتا از روي نواقص با ديگران رفتار ميكنيم و براي همين روابط كه مهم ترين اصل زندگي ما هست خدشه دار ميشود و زندگي آشفته و غير قابل اداره ميشود . از طرفي ما را مجبور به كارههايي ميكند كه قدرت انرا نداريم دور شدن از خداي درون باعث خلاء و تنهايي ميشه كه من براي پر كردن اين خلاء از پر خوري _ تاييد طلبي _ وووو... كه سيرايي ندارد ..و زماني سير ميشم وو اين خلاء مقداري پر ميشود كه  خدا جاي خودش را در قلب من داشته باشد و منم در جايگاه خودم و ميتوانم با ديگران رفتار سالم داشته باشم . و دوستشان بدارم ...
 


 


RE: برداشت قدم اول وابستگان گمنام - Arghavan - 2015-02-20

قدم يك كودا از من سووال ميكنه كه آيا اين حقيقت را مي پذيرم كه هيچيك از تلاش هاي من براي كنترل كردن و قابل اداره كردن احساسات و روابطمان بوسيله كنترل ديگران به نتيجه نرسيده ؟ ...
آيا درباره ي توانايي خود براي كنترل ديگران خيالي باطل در سر دارم ؟ 
اگر دعاي آرامش را بخوانم ، تمركز كنم و صبر كنم ، دعا آرام بمن يادآوري ميكند كه بپذيرم كه ديگران را نميتوانم تغيير بدهم ..و بايد شهامت داشته باشم براي تغيير خودم ، 
 و كاري را كه ميتوانم بكنم : ددعا كردن و صبر كردن و خواندن تراز روزانه نزد راهنما تا بفهمم سهمم را انجام داده ام ، يا نه ...

پيرو قدم 4 تنها چيزي كه ما ميتوانيم براي بهبود شرايط تغيير بدهم خودم هستم ..
 و پيرو قدم 6 و 7 تنها كسي كه ميتواند ما را تغيير بدهد ، خداوند است . 
 و تنها وسيله دفاعي ما دعاست و صبر براي برطرف نواقص ...