انجمن بانیان بهبودی
اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268)
+--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269)
+---- انجمن: مناسبتی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=273)
+---- موضوع: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) (/showthread.php?tid=5882)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6


RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2014-12-08

[تصویر:  62686143719234884236.jpg]



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - Rzh - 2014-12-10

[تصویر:  1360514247640109_large.jpg]



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2014-12-21

پدر دست هایت را دوست دارم
دست هایت بوی خدا
بوی عشق بوی امید می دهند

[تصویر:  4hYf]



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2014-12-21

بعضــی ها سعادت گفتن کلمــاتی را دارند
برخــی ها حسـرت گفتنشو  دارند
مثل : سلام بـــابـــا خسته نباشی...



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2014-12-21

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته
دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا
آغوش گرم پدرتــــه!!!
دختــر که باشی میدونی مردانــه ترین دستی
که میتونـــی تو دستت بگیــری
و دیگه از هیچی نترسی
دستای گرم و مهربون پدرته
هرکجای دنیا هم باشی
چــه باشه چــه نباشه
قویترین فرشته نگهبان پدرتــه...



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - Atlas - 2014-12-21

پدر جان
دکتر ها نیز مرا جواب کردند ؛ هیچکس علت بی خوابی ام را نفهمید …
هیچکس ندانست یاد تو هرشب از سقف اتاقم چکه میکند !



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2014-12-31

وقتی خیس از باران به خانه رسیدمبرادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد 
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد
گفت:
 باران احمقاین است معنی مادر

 


RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - Atlas - 2015-01-01

[تصویر:  1173.jpg]



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2015-01-01

اینم یه داستان کوتاه و آموزنده تقدیم به همه ی پدـــــــــــران
طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی
و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ..
 ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !
 



RE: اولین چراغهای زندگی ( پدرانه ها و مادرانه ها ) - sadaf - 2015-01-01

فرقی نمی کند چطور بودنش, 
دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش ..
همین که هست
دلگرمی من را کافیست ....
صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد
حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند