انجمن بانیان بهبودی
سراي شعر و ادب... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: مشارکت و حال و احساس روزانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=165)
+--- موضوع: سراي شعر و ادب... (/showthread.php?tid=6153)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14


RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2014-12-19

ای جلوه ی خورشید نهان در دل خانه
ای تلخ ترین قصه ی بی مهر شبانه.
آورده نسیم از تو خبر باز نیایی.
ای آنکه دگر نیست زتو نام و نشانه.
دیگر نکنم عشق طلب! از تو ستمگر.
آفاق ستم های تو را نیست کرانه.فریاد از این جور که تا عرش خدا رفت.
این درد مرا کرد به هر گوشه روانه.دیگر نَبوُد صبر به این روز و شب من.
پیوسته همین است ره و رسم زمانه.



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2014-12-20

یاد آن شبها و یلداها بخیر
برف بازیها وسرماها بخیر
کرسی و مادربزرگ وقصه ها
آن تخیل هاورویاها بخیر
دستهای بی حس وسرمازده
کرسی مطبوع وگرماها بخیر
آن تنقل ها،لواشک های ترش
نان شیرین وکدو حلوا بخیر
مردم دریادل آن روزگار
پاک بازی ها وسوداها بخیر
جایشان خالیست اکنون پیش ما
یاد آن بگذشتگان ما بخیر
     
هندوانه رویاهایتان شیرین
انار موفقیت هایتان پر دانه
پسته ی خاطراتتان خندان
قصه ی زندگیتان خوش و
عمرتان چون یلدا بلند باد[تصویر:  3355_634974725373022287_l.jpg]
 


RE: سراي شعر و ادب... - Atlas - 2014-12-21

پیش بیا‌ ! پیش بیا ‌! پیش تر !

تا که بگویم غم دل بیشتر

داغِ تو را از همه داراترم

دردِ تو را از همه درویش ‌تر

هیچ نریزد به‌ جز از نام تو

بر رگِ من گر بزنی نیشتر


فوت و فنِ عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه ‌اندیش‌ تر

دوست ‌ترت دارم از هر‌چه دوست

ای تو به من از خودِ من خویش تر‌

دوست‌ تر از آن که بگویم ‌چقدر


بیشتر از بیشتر از بیشتر !




RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2014-12-30

از سوز و آه قلبم دیگر صدا نیامد
بسیار ماشکستیم،دنیا به ما نیامد
فرصت نبود دردست با آنکه زنده بودیم
چیزی شبیه بردن در دست ها نیامد
ازآه و غصه گفتیم در شعرهای بسیار
دیگر گذشت از ما ، باد صبا نیامددر وادی زمینت دردی نگفته باقیست
راز دوای این درد در ماجرا نیامدابلیس وار گفتم با مکر وحیله آیم!
در کار خودنمایی مشکل گشا نیامد   نرگس بهارلوئي



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-01-02

, همسرم بد تا نکن با من، به دردت می خورم!
بچه ها خوبند اما من به دردت می خورم!
دیر و زود این بچه ها از پیش ماها می روند
پس مرا دریاب زیرا من به دردت می خورم!
هیچ کس یک قرص یا شربت به دستت داده است؟
وقت تب یا آنفلوآنزا من به دردت می خورم!کی کسی این روزها خیرش به آدم می رسد؟
مطمئن باش این که تنها من به دردت می خورم!هی نگو یک شوهر بی پول یعنی دردسر!
با تمام دردسرها من به دردت می خورم!فکر کردی دائما این جور خوب و سالمی؟
وقت پیری نازنینا من به دردت می خورم!عاقبت یک روز سست و بی تحرک می شوی
بعد با این وزن بالا من به دردت می خورم!وقت یک بیماری صعب العلاج، آن وقت که
می روی در حال اغما من به دردت می خورم!مجلس ختمت نمی خواهد مگر صاحب عزا؟!
پس زبانم لال، آنجا من به دردت می خورم!دسته گل شب های جمعه برمزارت می برم
همچنین خرما وحلوا، من به دردت می خورم!پس بیا اهل مدارا باش با وضعم بساز
غر نزن این قدر والا من به دردت می خورم!تازه چندین کیس قابل هم دراین اطراف هست
دردسر را کم کنم یا من به دردت می خورم؟!



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-01-10

گله هارابگذار!
ناله هارابس كن!
روزگارگوش ندارد كه تو هي شِكوه كني!
زندگي چشم ندارد كه ببينداخم دلتنگِ ترا!!
فرصتي نيست كه صرف گله وناله شود!
تابجنبيم تمام است تمام!!
مهرديدي كه به برهم زدن چشم گذشت....
ياهمين سال جديد!!
بازكم مانده به عيد!!
اين شتاب عمراست ...
من وتوباورمان نيست كه نيست!!
صبح يعني آغاز
فرصت شادي ولبخند واميد.........
.روز يعني امروز،سهمي اززندگي وعشق ازآنِ خودتوست!
لحظه راقدر بدان
حيف ازعمراست كه صرف گله وشكوه شود
تابخواهي.. زندگاني زيباست



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-01-11

ای جلوه ی خورشید نهان در دل خانه
ای تلخ ترین قصه ی بی مهر شبانه.
آورده نسیم از تو خبر باز نیایی.
ای آنکه دگر نیست زتو نام و نشانه.
دیگر نکنم عشق طلب! از تو ستمگر.
آفاق ستم های تو را نیست کرانه.فریاد از این جور که تا عرش خدا رفت.
این درد مرا کرد به هر گوشه روانه.دیگر نَبوُد صبر به این روز و شب من.
پیوسته همین است ره و رسم زمانه.      نرگس بهارلویی



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-01-12

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود ما ديده ايم...



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-01-12

ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻧﯿﺎﺯﻡ
ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺑﺒﺎﺯﻡ
ﻣﻦ ﺟﻨﺲ ﺿﻌﯿﻒ ﻭ ﺭﮔﻢ ﺍﺯ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﭘﺮﺭﻧﮓ
در پیش تو ماتم! نه حقیقت نه مجازم

ﺩﺭ ﺳﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺳﺎﺯﺩ
ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺮﺯﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﮓ ﺩﺭﺍﺯﻡ

مژگان سحر شبنم یک سوخته شمع است
چون شمع سحر عاشق این سوز و گدازم

تو عابد چشمان پر از شبنم من باش
من آیه ی مرموز تو در وقت نمازم

      نرگس بهارلویی



RE: سراي شعر و ادب... - Atlas - 2015-01-13

کاری که عشقت با من مغرور خواهد کرد


با ادمی عاقل, می و انگور خواهد کرد


امشب دوباره دل به دریا می زنم هر چند


صیاد چشمانت مرا هم تور خواهد کرد


مامور دل هستم و پیش عقل دور اندیش


این بار احساسم مرا معذور خواهد کرد


ما هر دو می دانیم اگر از ان هم باشیم


خوشبختیِ مان چشم بد را کور خواهد کرد


اما تو سرسختی و من مغرور ! می بینی؟


تنها مرا این حال از تو دور خواهد کرد...