انجمن بانیان بهبودی
کتاب پایه - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: نشریات و مطالب مربوط به معتادان گمنام (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=263)
+--- موضوع: کتاب پایه (/showthread.php?tid=6375)



کتاب پایه - mohammad - 2014-11-08

معتاد کیست ؟
 اکثر ما براى جواب دادن به این سئوال احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش راخوب مى دانیم! زمانى تمام زندگى و فکر و ذکر ما به نوعى در مواد مخدر خلاصه شده بو د. ما همیشه یا مشغول گرفتن و مصرف کردن آن بودیم و یا به دنبال راه تهیّه اش مى گشتیم. ما زندگى مى کردیم که مصرف کنیم و مصرف مى کردیم که زندگى کنیم. خیلى ساده معتاد، زن یا مردى است که زندگیش را موادمخدر کنترل کند. ما کسانى هستیم که در چنگال یك بیمارى مزمن و پیش رونده گرفتاریم و همیشه عاقبتى چون زندان، تیمارستان و مرگ در انتظارما ن است. آن عده از ما که برنامه معتادان گمنام را پیدا کرده ایم، در مورد این که معتاد کیست؟ احتیاج به فکر کردن نداریم و جوابش را خوب مى دانیم! تجربه ما بدین قرار است. ما به عنوان معتاد ، کسانى هستیم که مصرف هر ماد ه ای که افکار و احساسات را تغییر دهد، در هر قسمت زندگى مان تولید اشکال مى کند . بیمارى اعتیاد، به مراتب فراگیرتر از مصرف موادمخدّر است. بسیارى از ما معتقدیم که این بیمارى مدتها قبل از اولین بار مصرف، در ما وجود داشته است

 


RE: کتاب پایه - mohammad - 2014-11-08

چرا این جا هستیم ؟
قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام، ما اختیار زندگى خود را کامالً از دست داده  بودیم ودیگر نمىتوانستیم مانند دیگران زندگى کنیم و از آن لذّت ببریم. براى زندگى به  چیزى متفاوت نیاز داشتیم و تصور مىکردیم که آن را در موادمخدر پیدا کردهایم. براى ما  مواد مخدر مهمتر از خانواده، همسر و فرزندانمان شده بود و مىبایستى آن را به  هرقیمتى بدست مىآوردیم. در این راه به بسیارى از مردم لطمههاى شدید زدهایم، امّا  بیش از همه خودمان را آزار دادهایم. ما به خاطر نداشتن جنبه قبول مسئولیتهاى فردى،  در واقع خودمان براى خودمان گرفتارى درست مىکردیم واین طور به نظر مىرسید که  نمىتوانیم زندگى را آن طور که هست قبول کنیم. اکثر ما متوجه شده بودیم که اعتیادمان یك خودکشى تدریجى است. اما اعتیاد، این  دشمن زیرك زندگى، قدرت انجام هر گونه اقدامى را از ما سلب کرده بود. در نهایت  بسیارى از ما کارمان به زندان ها کشیده شد. بسیارى دست به دامن پزشکان، روان  پزشکان و یا مذاهب شدیم، اما هیچ یك از آن ها براى حل مشکل ما کافى نبود. بیمارى ماهمیشه یا دوباره عود مىکرد و یا بدتر مىشد. تا عاقبت از روى ناچارى در معتادانگمنام  به یکدیگر پناه آوردیم. پس از پیوستن به انجمن معتادان گمنام متوجه شدیم که ما افرادى بیمار هستیم و از  بیماریى رنج بردهایم که عالج شناخته شدهاى ندارد. اما به هر حال مىتوان آن را در  نقطهاى از فعالیت باز داشت و پس از آن امکان بهبودى هم وجود دارد.