انجمن بانیان بهبودی
نامه ای از خدا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن داستان نویسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=249)
+--- انجمن: داستانهایی در باره خداوند(نیروی برتر) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=252)
+--- موضوع: نامه ای از خدا (/showthread.php?tid=669)



نامه ای از خدا - mojtaba_s - 2013-10-25

ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره ای پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را بازکرد و نامه ی داخل آن را خواند:
امیلی عزیز،
عصر امروز به خانه ی تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.
“با عشق، خدا“
امیلی همان طور که با دستهای لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکر ها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: من، که چیزی برای پذیرایی ندارم!

پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط ۵ دلار و ۴۰ سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن ومرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند.
مرد فقیر به امیلی گفت: “خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟”
امیلی جواب داد: “متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام”
مرد گفت: «بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه های همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.
همانطور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: ” آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید”
وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آ‎نها داد و بعد کتش را در آورد و روی شانه های زن انداخت. مرد از او تشکر کرد وبرایش دعا کرد.
وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همانطور که در را باز میکرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:
امیلی عزیز،
از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،
” با عشق.. خدا”


RE: نامه ای از خدا - NASIB - 2014-01-13

بر سر مزار كشيشي نوشته شده است :

كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم .

بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد کشورم را تغيير دهم .

بعد ها کشورم را هم بزر گ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم.

در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم .

اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم

دنيا را هم تغيير دهم!!!
!


RE: نامه ای از خدا - رقیه - 2014-02-01

واقعا زیباست
روزی ماهی کودک خود را نصیحت می کرد و می گفت: مادرم هرگز بالای
آب وبر سطح دریا شنا مکن زیرا آنجا موجودی به نام انسان وجود دارد او با
تورهایی مشبک ماهی ها را شکار می کند وچون به منزل می برد شکم آنها
را پاره می کند بر آنها نمک وادویه پاشیده وباروغن داغ می پزد و یا بر سیخ
زده و روی آتش بریان می کند ماهی کوچلو که گوش او به این نصیحتها
بدهکار نبود خودرا به سطح دریا رساند لحظاتی بعد خود را درون تور
شکارچی ها دید چون از دریا جدا شد وبه اطراف می پرید همه آن
نصیحتهای مادر را یقین کرد پاره شدن شکم نمک و ادویه روغن و سیخ
کباب ودرآتش بریان شدن!!!!!!!!!!!!!!!!

آری داستان انسان نیز چنین است انبیا وعلماء انسانها را از حوادث بعد
از مرگ خبر می کنند وانسان توجه نمی کند چون بمیرد وبه برزخ رود
وهمه آنچه را که پیامبران در دنیا به آن انذار می کردند یقین می کند هر
آغازی را پایانی وهر قوتی را ضعفی است و هر حیاتی را مرگی پس بدان
و یقین کن که سر انجام خواهی مرد و تو را از قصر به شکم قبر می
سپارند



RE: نامه ای از خدا - MOZHGAN - 2014-10-16

 [تصویر:  7.gif][تصویر:  7.gif][تصویر:  7.gif][تصویر:  7.gif][تصویر:  7.gif]نامه ای به خدا  یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بودنامه ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تاپایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر ازدوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانمبخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنهاامید من هستی به من کمک کن…کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان ۹۶ دلار جمع شد و برای پیرزنفرستادند…
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنینبود:خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم .با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را باهم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند …!!! 


RE: نامه ای از خدا - sadaf - 2014-10-16

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾم ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺷﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ...
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ...
ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭ



RE: نامه ای از خدا - MOZHGAN - 2014-10-16

  روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟` دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله." استاد پرسید: "هر چیزی را؟" پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را." استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد." برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است. ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟" استاد پاسخ داد: "البته." دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟" دانشجو پاسخ داد: "البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم." دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟" استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد." دانشجو گفت: "شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم." و سرانجام دانشجو پرسید: - "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟ خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود." و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند. میگویند نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود 



RE: نامه ای از خدا - sadaf - 2014-10-17

يادداشتي از طرف خدا
به تمامي بندگان 
تاريخ امروز 
از طرف خالق 
موضوع : خودت 

من خدا هستم ، امروز همه مشکلات را اداره ميکنم ، لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نياز ندارم 
اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آمد که قادر به اداره کردن آن نيستي ، براي رفع کردن آن تلاش نکن 
وضعيت غير قابل حل را ، در صندوق ( براي خدا تا انجام دهد ) بگذار ، همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من ، نه تو ! 
وقتي که مطلبي را در صندوق گذاشتي ، همواره با اضطراب پيگيري نکن . 
در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي که الان در زندگيت وجود دارد تمرکز کن .
وقتي ماشينت خراب مي شود و تو مجبوري براي يافتن کمک مايلها پياده بروي به معلولي فکر کن که دوست دارد  يکبار فرصت راه رفتن داشته باشد . 
وقتي که روابط تو رو به تيرگي و بدي مي گذارد و دچار ياس مي شوي : به انساني فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده ... 
شايد يک روز بد در محل کارت داشته باشي ، به مردي فکر کن که سالهاست بيکار است و شغلي ندارد .
ممکنه غصه زود گذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري ، به زني فکر کن که با تنگدستي وحشتناکي روزي دوازده ساعت هفت روز هفته را کار ميکند تا فقط شکم فرزندانش را سير کند 
وقتي متوجه موهات که تازه سفيد شده در آينه ميشي ، به بيمار سرطاني فکر کن که آرزو دارد کاش مويي داشت تا به آن رسيدگي کند.
ممکنه احساس بيهودگي کني . فکر کني که اصلا براي چي زندگي مي کني و بپرسي هدف من چيه ؟ 
شکر گزار باش 
در اينجا کساني هستند که عمرشان انقدر کوتاه بوده که فرصت کافي براي زندگي کردن نداشتند .




RE: نامه ای از خدا - زهرا20 - 2014-11-16

من پروردگار هستم و امروز به همه مشكلات تو رسيدگي مي كنم. به ياد داشته باش كه من هيچ نيازي به تو ندارم. چنانچه زندگي تو را در موقعيتي قرار داد كه در توان تو نبود، پس هيچ كوششي براي حل آن نكن. فقط آن را به من واگذار كن و در صندوق! نامه اي به خداوند بيانداز !!
اگر اتوموبيلت در وسط جاده خراب شد و تو كيلومترها دور تر از شهر مانده اي، به شخصي فكر كن كه معلول و ناتوان است و در آرزوي پياده روي.
چنانچه در آينده موي سپيدي بر سرت ديدي، به زني فكر كن كه مبتلا به سرطان است و در حال شيمي درماني و آرزوي نگاه كردن در آينه و مرتب كردن موهايش را دارد.
اگر دچار ضرر و زيان شدي و با خود فكر كردي كه اين چه زندگي اي است، از خودت بپرس كه هدف و مقصودت در اين زندگي چيست؟

شكر گذار باش زيرا افرادي در اين كره خاكي زيسته اند كه حتي فرصت دوباره اي نداشته اند و خيلي زود چشم از اين دنيا فروبسته اند.
اگر خود را قرباني جهالتها، حقارت ها، تند خويي ها و سستي هاي ديگران يافتي به ياد داشته باش كه:
ممکن بود تو خود یکی از آنها باشی