انجمن بانیان بهبودی
تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن هم وابستگان گمنام CODA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=5)
+--- انجمن: نشریات و مطالب مربوط به وابستگان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=321)
+--- موضوع: تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني (/showthread.php?tid=6845)



تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - Atlas - 2015-04-27

هر چند كه اين دو به ظاهر شبيه به هم به نظر مي‎آيند، اما بسيار متفاوتند. داشتن يك عشق سالم به

خويشتن، ارزشي مذهبي است. كسي كه خودش را دوست نداشته باشد، هرگز قادر نخواهد بود

ديگري را دوست بدارد.
نخستين موج عشق بايد در قلب خودت برخيزد. اگر براي خودت برنخيزد،

براي ديگري نيز بر نخواهد خاست زيرا هر كس ديگر از تو به خودت دورتر است.

مانند پرتاب سنگ به درون درياچه‎اي آرام است. نخستين موج در اطراف آن سنگ به وجود مي‎آيد و

سپس امواج منتشر مي‎‎شوند و دور مي‎گردند.
نخستين موج عشق بايد در اطراف خودت شكل بگيرد.

انسان بايد بدن خودش را دوست بدارد، روح خودش را دوست بدارد.
انسان، بايد، تماميت وجودش را

دوست بدارد.
اين طبيعي است؛ و گرنه، هرگز‌ قادر به بقا نخواهي بود؛ و اين زيباست، زيرا كه تو

را زيبايي مي‎بخشد. كسي كه خودش را دوست دارد، با وقار و متين مي‎گردد.
كسي كه خودش را

دوست دارد حتماً ساكت‎تر، مراقبه‎گون‎تر و شاكرتر
از كسي است كه خودش را دوست ندارد.



RE: تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - Atlas - 2015-04-27

اگر خانه‎ات را دوست نداشته باشي، آن را تميز نخواهي كرد؛ آن را رنگ‎آميزي نخواهي

كرد، اطراف آن را با گل‎هاي نيلوفر تزيين نخواهي كرد. اگر خودت را دوست نداشته باشي،

در اطراف خودت باغچه‎اي زيبا نخواهي آفريد. تو خواهي كوشيد تا نيروهاي بالقوه‎ات را

رشد دهي و هر آن چه را كه در وجود داري بيان و آشكار سازي. اگر عاشق خودت باشي،

برخودت باران عشق خواهي باريد و خويشتن را از آن تغذيه خواهي كرد. و اگر عاشق

خودت باشي، حيرت زده خواهي شد: ديگران نيز تو را دوست خواهند داشت. هيچ‎كس فردي

را كه عاشق خودش نباشد دوست نخواهد داشت. تو، اگر نتواني حتي خودت را دوست

بداري، چه كس ديگري زحمت آن را خواهد كشيد؟ و كسي كه خودش را دوست نداشته

باشد، نمي‎تواند خنثي بماند. يادت باشد، در زندگي هيچ چيزي خنثي نيست.

كسي كه خودش را دوست نداشته باشد، نفرت دارد، بايد متنفر باشد – زندگي نمي‎تواند خنثي

باشد. زندگي هميشه انتخاب است. اگر دوست نداشته باشي، به اين معني نيست كه مي‎تواني

فقط در حالت دوست نداشتن باشي. نه، تو نفرت خواهي داشت.

و كسي كه نفرت داشته باشد مخرب مي‎گردد. و كسي كه از خودش نفرت داشته باشد، از

سايرين نيز متنفر خواهد بود: او پيوسته در خشم و عصبيت و خشونت است. كسي كه از

خودش متنفر باشد، چگونه مي‎تواند اميدوار باشد كه ديگران دوستش بدارند؟ تمام زندگيش نابود

خواهد شد.




RE: تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - Atlas - 2015-04-27

عشق به خود، غرور نفساني نيست، ابداً چنين نيست. در واقع، درست بر خلاف آن است.

كسي كه خودش را دوست داشته باشد، درخواهد يافت كه خودي در او وجود ندارد.
عشق،

هميشه نفس را ذوب مي‎كند.
اين يكي از اسرار كيمياگري است كه بايد آموخته، درك و

تجربه شود: «عشق، هميشه نفس را ذوب مي‎كند».
هر گاه عشق بورزي، «خود» از بين

مي‎رود.
وقتي عاشق زن يا مردي هستي، دست كم براي چند لحظه كه عشق واقعي وجود

داشته باشد، خودي در تو نخواهد بود، نفسي در كار نخواهد بود.


عشق و نفس نمي‎توانند با هم وجود داشته باشند. مانند نور و تاريكي هستند: وقتي نور

بيايد،‌تاريكي ناپديد مي‎گردد. اگر خودت را دوست داشته باشي، شگفت‎زده خواهي شد
. عشق

به خود، يعني از ميان رفتن خود. در عشق به خود، خودي وجود نخواهد داشت.


تضاد در اين‎جاست، عشق به خود كاملاً بي‎خودي است. اين عشقي خودخواهانه نيست. زيرا

هر كجا نور باشد تاريكي نيست و هر كجا عشق باشد، نفس نيست.

عشق، نفس يخ بسته را ذوب مي‎كند. نفس، مانند قطعه‎اي از يخ است و
عشق مانند خورشيد

بامدادي. گرماي عشق مي‎آيد و نفس را ذوب مي‎كند.
هر چه خودت را بيش‎تر دوست بداري،

نفس كمتري در خودت خواهي يافت.




RE: تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - Atlas - 2015-04-27

و آن گاه اين عشق، به مراقبه‎اي بزرگ مبدل خواهد شد، يك گام بزرگ به سوي خداوند. تا جايي

كه به عشق به خود مربوط مي‎شود،
تو اين را نمي‎داني، زيرا تو خودت را دوست نداشته‎اي.

ولي ديگران را دوست‎ داشته‎اي؛ لحظاتي از آن، شايد، برايت روي داده باشد. شايد لحظات

كميابي را داشته‎اي كه در آن، ناگهان تو نبوده‎اي و فقط عشق وجود داشته، تنها انرژي عشق

جاري بوده، از هيچ مركزي، از هيچ جا به هيچ جا. وقتي دو عاشق با هم نشسته باشند، دو

هيچ كنار هم نشسته‎اند، دو صفر. و زيبايي عشق در همين است، تو را كاملاً از خويشتن تو،

تهي مي‎سازد.

خودت را به درون عشق بريز تا در دنياي درون فضايي ايجاد شود. زيرا خداوند وقتي وارد

مي‎شود كه در درون تو فضايي براي او باشد. و فضايي بزرگ مورد نياز است، زيرا تو

بزرگ‎ترين ميهمان را دعوت مي‎كني. تو تمام هستي را به درونت دعوت مي‎كني. تو به يك هيچ

بي‎نهايت نياز داري. بهترين راه براي هيچ شدن، عشق است.

پس يادت باشد، غرور نفساني ابداً عشق به خود نيست. غرور نفساني، درست نقطه‎ي مقابل آن

است. كسي كه قادر نبوده خودش را دوست بدارد، نفساني مي‎گردد. غرور نفساني را

روان‎شناسان، «خودشيفتگي» مي‎خوانند
.



RE: تفاوت ميان يك عشق سالم به خود و غرور نفساني - Atlas - 2015-04-27

شايد تمثيل نارسيسوس را شنيده باشيد: او عاشق خودش شد. با نگاه كردن به سطح درياچه،

او عاشق تصوير خودش شد.

حالا تفاوت را ببين:
كسي كه عاشق خودش باشد، عاشق تصويرش نخواهد شد؛ او فقط خودش

را دوست دارد.
نيازي به آينه ندارد. او خودش را از درون مي‎شناسد. آيا تو نمي‎داني كه وجود

داري؟ آيا براي اثبات وجودت نياز به سند و برهان داري؟ آيا به آينه نياز داري تا ثابت كند كه

تو هستي؟ اگر آينه نبود تو به هستي و وجود خودت ترديد مي‎كردي؟

نارسيسوس عاشق بازتاب صورت خود شد – نه عاشق خودش. اين واقعاً عشق به خود نيست.


او عاشق بازتاب خودش شد؛ بازتاب، همان ديگري است. او دو تا شده بود، تقسيم شده بود.

نارسيسوس شكاف برداشته بود، او به نوعي شكاف شخصيتي دچار گشته بود. و اين براي

بسياري از كساني كه مي‎پندارند عاشق هستند روي مي‎دهد. وقتي عاشق شخصي مي‎شوي،

تماشا كن، هشيار باش. شايد چيزي جز خود شيفتگي نباشد.

چهره‎ي او چشمانش و كلامش، شايد

هم‎ چون درياچه‎ي نارسيس عمل كرده باشد و
تو بازتاب وجود خودت را در آن ديده‎اي.