انجمن بانیان بهبودی
سنت دوم کتاب 12&12 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن الکلی های گمنام AA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=3)
+--- انجمن: سنت های دوازده گانه الکلی های گمنام (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=206)
+---- انجمن: سنت دوم AA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=208)
+---- موضوع: سنت دوم کتاب 12&12 (/showthread.php?tid=7023)



سنت دوم کتاب 12&12 - ARSAM - 2015-06-15

سنت دوم الکلی های گمنام


 در رابطه با هدف گروهی ما تنها یک مرجع وجود دارد و آن پروردگار مهربان است. بدان گونه که خود را در وجدان گروه بیان نماید. پیشوایان ما خدمتگزاران مورد اعتمادند و حکومت نمی کنند.
الکلی های گمنام از کجا راهنمایی می شوند و چه کسی مدیریت آنرا به عهده دارد؟ اینان سؤالاتی است که شخص تازه وارد با آنها مواجه می شود. در این اجتماع رئیس وجود ندارد و خزانه دار نمی تواند دیگران را مجبور به پرداخت وجهی نماید. هیأت مدیره ای در کار نیست تا عضو خطاکار ار اخراج نماید و در الکلی های گمنام قوه اجرایی وجود ندارد. دوست ما تعجب کرده و می گوید حتماً حقه ای در کار است. به همین علت به سنت دوم توجه نشان داده و متوجه می شوند که تنها قدرت الکلی های گمنام خداوند است که خود را در وجدان گروه اعلام می دارد. عده ای از دوستان ما که چند سالی در بهبودی هستند مشکوکانه می پرسند، آیا واقعاً این امر عملی است؟ بلافاصله جواب آری می باشد. می گویند این سنت گنگ و نارسا است. بالاخره بخشی از تاریخچه الکلی های گمنام را مطالعه می کنند و با ناباوری به ما نگاه می کنند و به زودی متوجه حقایق انکارناپذیر می شوند.
این حقایق مربوط به زندگی الکلی های گمنام که ما را به این اصل ظاهراً غیر عملی می رساند چیست؟
فرض می کنیم که شخصی، عضو خوب الکلی های گمنام است و به میدل تاون آمریکا منتقل می شود. در تنهایی خود احساس می کند که نمی توان هوشیار و تمیز و یا حتی زنده باقی بماند، و باید هدیه ای را که مجاناً به او داده شده به دیگران واگذار نماید. از نظر اخلاقی و روحانی خود را تحت فشار احساس می کند . می تواند صدها الکلی دیگر را که در دسترسش هستند کمک کند، ضمن آنکه گروه اصلی خود را از دست داده، همان قدر که دیگران به او احتیاج دارند، او نیز به دیگران محتاج است. با واعظین، اطبا، ناشرین و پلیس و حتی با اماکن مشروب خواری تماس می گیرد. در میدل تاون گروهی تأسیس می شود که آن شخص بنیانگزار آن است.
او که خود بنیانگزار است در ابتدا رئیس می باشد. چه کس دیگری می تواند باشد؟ با این وجود خیلی زود، اختیاراتش برای مدیریت همه کارها با الکلی های اولیه که او به آنها کمک کرده است تقسیم می شود. در این مرحله، دیکتاتور مهربان رئیس کمیته ای که متشکل از همین دوستان الکلی می باشد، می شود. اینها سلسله مراتب خدمات گروه در حال رشد می باشد، که از طرف خودشان وضع شده است، زیرا راه دیگری وجود ندارد. در طی چند ماه الکلی های گمنام در میدل تاون توسعه یافته و کارشان رونق می گیرد.
آن شخص و دوستانش طریقه روحانیت را به اعضاء جدید نشان می دهند. سالنی اجاره می کنند، با بیمارستان قرار گذاشته و از همسران خود برای تهیه قهوه تقاضای کمک می نمایند. احتمال این می رود که غرور به این افراد حاکم شود. آنان به یکدیگر می گویند : شاید بهتر باشد در این شهر دستمان را روی الکلی های گمنام بگذاریم بماند. بهرحال ما با تجربه هستیم. بعلاوه ببینید چه خوبی هایی که به مشروب خوارها نکردیم. آنها باید شکرگزار باشند. البته شعور و فروتنی آن شخص و دوستانش بیش از آن است که اجازه دهند که چنین اتفاقی رخ دهد. ولی اغلب در این مرحله این گونه نیست.
اکنون دردهای رشد، گروه را در بر می گیرد. مشکلات روزافزون مثل بهمن سرازیر می شوند و مهم تر از همه نارضایتی از درون کمیته آغاز می گردد و عاقبت به فریادی بلند تبدیل می شود که آیا این قدیمی ها فکر می کنند، می توانند برای همیشه این گروه را اداره کنند؟ لزوم انتخابات مشهود می شود. آن شخص و دوستانش از اعضاء تقاضای کمک می کنند، لکن دیگر بی فایده بوده، انقلاب شروع می شود و وجدان گروه بر اوضاع مسلط می شود.
حال که موقع انتخابات است، چنانچه این افراد خدماتشان را به خوبی انجام داده باشند. مجدداً انتخاب می گردند و در صورتی که خدماتشان تؤام با اعمال نفوذ بوده برکنار می شوند. به هر حال، گروه دارای کمیته ایست که به طور چرخشی فعالیت می کند و اختیارات محدودی دارند. به هیچ وجه اعضا گروه را حکمرانی و یا هدایت نکرده اند و تنها خدمتگزارند و از این بابت خرسند می باشند. روابط عمومی توسط گرداننده کمیته تنظیم می شود و جلسات را ترتیب می دهد. خزانه دار امین، موجودی را بابت پرداخت اجاره و سایر مخارج تصویب شده، به مصرف می رساند و گزارش خود را به طور منظم در اختیار کمیته قرار می دهد. منشی مسئول مراسلات، نشریات و تلفن ها می باشد و نظرات کمیته ها را به خارج منتقل می کند. این ها خدمت های ساده ای است که گروه را به فعالیت تشویق می کند. از نظر روحانی به کسی توصیه نمی شود و کسی مورد قضاوت قرار نمی گیرد و دستوری صادر نمی شود. چنان چه کسی این اصول را رعایت نکند، از انتخابات محروم می شود. بنابراین با قدری تأمل متوجه می شود که او خدمتگزار میباشد، نه نماینده یا سناتور. اینها تجربیات جهانی می باشند. از این رو در سرتاسر الکلی های گمنام وجدان گروه تعیین کننده چیزهایی است که بر اساس آن پیشوایانشان خدمت می کنند. سؤالی ک طرح می شود این است : آیا در الکلی های گمنام پیشوای واقعی وجود دارد؟ با وجود آنکه در ظاهر این گونه نمی باشد، پاسخ آری است. حال موضوع مؤسس گروه و دوستان او را دوباره بررسی می کنیم. نهایت چه خواهد شد؟ تشویش و نگرانی آنان تدریجاً برطرف شده و عاقبت امر به دو دسته سیاست مداران کهنه کار و شماس های دو آتشه تقسییم می گردند. سیاستمدار کارکشته کسی است که رنجشی به خاطر از دست دادن مقام به دل نمی گیرد و وجدان گروه را رعایت می کند، به کناری نشسته و در انتظار عاقبت کار می ماند. شماس دو آتشه کسی است که اطمینان دارد افراد گروه بدون او نمی توانند سازش داشته باشند و مرتباً برای انتخاب جدید دست و پا می زند و در التهاب است. معدودی نیز به شدت عصبانی می شوند، به طوریکه روحانیت و اصول الکلی های گمنام را زیر پا گذاشته و مشروب خواری را آغاز می کنند.گهگاهی در الکلی های گمنام مناظری اینچنین به وجود می آید. اعضاء قدیمی عموماًً این بحران ها را پشت سر گذاشته اند و خوشبختانه بسیاری از شماس های دو آتشه بهبود می یابند و تبدیل به سیاست مداران کار کشته می شوند. عقاید و تجربیات این عده که با بردباری و متانت تؤام می باشد، گره گشای بسیاری از مسائل می گردد.هنگامی که گروه نیاز به راهنمایی دارد، به قدیمی تر ها روی می آورند و رأی با توجه به پیشنهادات این عده می باشد. بنابراین چنین افرادی صدای الکلی های گمنام می شوند. تجربه به ما نشان می دهد که رأی گروه هر موقع با توجه به عقاید و تجربیات افراد قدیمی ارشاد شود، نتیجه بسیار موثر تری در مقایسه با گروهی که توسط یک نفر اداره می گردد خواهد داشت.
وقتی الکلی های گمنام سه سال داشت، اتفاقی افتاد که نشانگر این اصل بود. در تأیید گفته بالا، یکی از اعضاء اولیه الکلی های گمنام چنین می گوید: روزی در یکی از بیمارستانهای نیویورک به دیدن یک الکلی رفتم. چارلی که صاحب شغل مهمی در آنجا بود، مرا به گوشه ای برد و گفت : بیل از اینکه تو را در فقر مالی می بینم متأسفم. الکلی هایی را می بینم که رو به بهبودی اند و از نظر مالی وضع خوبی دارند. در حالی که تو تمام اوقات خود را مصروف کمک به دیگران کرده و در تنگنای مالی بسر می بری. چارلی صورت حسابی را به من نشان داد و گفت این انصاف نیست. عایدات بیمارستان در سال 1920 نسبت به حال خیلی زیادتر بوده و با کمک تو می توانیم درآمد را افزایش دهیم و در عوض تو نیز از دفتر مجزا و حقوق مناسب بهره خواهی برد و در منافع نیز سهیم خواهی شد. سه سال قبل دکتر سیلک ورت پیشنهاد کرد که الکلی ها را باید از طرق روحانی معالجه نمود.تصور کردم که مشتی مزخرفات است، لیکن امروزه عقیده ام عوض شده است.روزی این الکلی ها پایشان به ورزشگاه Madison Square Garden خواهد رسید و معروفیت خواهند یافت. علت فقر تو برایم قابل درک نیست و پیشنهاد من کاملاً انسانی می باشد. تو می توانی به خدمت خودت ادامه دهی و در این راه بسیار موفق باشی.
وجدانم چنان منقلب گردید و حال تهوع به من دست داد، تا آنکه بالاخره فهمیدم توصیه چارلی واقعاً انسانی است و هیچ گونه ایرادی وجود نداشت که به کار درمان((تراپی)) مشغول شوم. همسرم لوئیز را مجسم کردم که خسته از کار به منزل باز می گردد و برای یک مشت الکلی که پول برای مکان و غذای خود پرداخت نمی کردند، مشغول تهیه خوراک می باشد. به قرض بیش از حد تصوری که طلب کاران Wall Street مطالبه می کردند فکر می کردم و به عده ای از رفقای الکلی ام که اکنون درآمد خوبی داشتند اندیشیدم. از خود پرسیدم چه چیزی از دیگران کم دارم؟
هرچند که از چارلی خواسته بودم مهلت کمی به من بدهد، با این حال تصمیم خود را گرفته دانستم. به سرعت خودم را به شهر بروکلین رساندم و در طول راه جرقه هایی از حکمت پروردگار را درون خود احساس کردم و جمله ای را که در کتاب انجیل تکرار می شد به فکرم خطور می کرد که می گفت : ((فرد زحمت کش مستحق اجرت خود می باشد.)) به منزل رسیدم و همسرم لوئیز طبق معمول، مشغول آشپزی بود و سه نفر الکلی با گشنگی او را می پائیدند. ماجرا را برای لوئیز بازگو نمودم، برایش آن چنان که تصور می کردم جالب نبود.
به هنگام جلسه شبانه معدودی از الکلی ها که قدری بهبود یافته بودند، با همسران خود در سالن طبقه پایین اجتماع کرده بودند و من در مورد این موقعیت جالب صحبت کردم. هرگز قیافه و طرز نگاه آنها را که به من دوخته شده بود فراموش نخواهم کرد. دم تکانی پر از شوق و ذوق من کم کم از حرکت باز ایستاد و سکوت سنگینی فضا را پر کرد.
یکی از رفقا با کم رویی شروع به صحبت نمود و گفت : بیل ما در فقر مالی تو خود را شریک می دانیم و مایل هستیم تو را کمک کنیم.
آنچه را که تو گفتی زجر ما را بیشتر نمود و با صدائی رساتر ادامه داد، آیا تو تشخیص نمی دهی که این کار را نمی توانی به طور حرفه ای دنبال کنی؟ بله، چارلی سخاوت مندانه با ما رفتار کرده و می گوئی پیشنهاد او انسانی است. مطمئناً انسانی است، اما آنچه که ما پیدا کردهایم، نمی تواند صرفاً بر روی مسائل انسانی پابرجا بماند، بلکه می بایست بهتر از اینها باشد. آنچه که مسلم است ما این موضوع را نمی توانیم با مسائل بیمارستانی، یا مسائل دیگر ادغام کنیم. پیشنهاد چارلی ممکن است از آدمیت بهره برده باشد، اما آنچه را که ما کسب کرده ایم تنها به خاطر انسانیت نبوده. چارلی عقیده اش خوب است، ولی نه به اندازه لازم. بیل؛ صحبت از مرگ و زندگی است و هر تصمیمی باید بهترین باشد. بیل خود تو بارها در جلسات اینجا نگفته بودی که بعضی اوقات خوب، دشمن بهترین می باشد؟ این موردی از آن موارد است، تو نمی توانی این کار را با ما بکنی.
وجدان گروه تصمیم نهایی را گرفت و من به اشتباه خود واقف شدم و دریافتم صدایی که در گوشم طنین می انداخت، صدای خداوند نبود. آنچه که از دوستان الکلی ام شنیدم، به آن عمل کردم و خدا را شکر که از آن پیروی نمودم.