انجمن بانیان بهبودی
ايستگاه تامل - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268)
+--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269)
+---- انجمن: پند آموز (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=272)
+---- موضوع: ايستگاه تامل (/showthread.php?tid=7250)



ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQiImMoeUjUpLj5H89rMNc...dFWQx9tv6Q]
ﺍز ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :

ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؛

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻧﺴﻠﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ

ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ؛

ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﻪ ﺗﻌﻮﯾﻀﺶ !



RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcT58yyEYCgXB3P83j6jSly...Fxj8fEJsIw]
بعضی وقت ها ما آدمها یه الماسی تو دستمون داریم،

چشممون به یه گردو میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه وپایین وبالا میره،

دنبال گردو میدویم، آنقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون ازالماس دستمون پرت میشه.....

وسط های راه خودمونو پرت میکنیم و گردورو بالاخره میگیریمش، ......

الماس از دستمون پرت میشه و میره ته چاه عمیق.......

.... گردو رو میشکنیم و می بینیم پوچه و گندیده !،،،،

ما می مونیم و پوست گردو و یه گندیده و یه دهن باز ویه حسرت....!

قدر" الماسی "که تودستت داری و بدون ونذار "گردو" حواستو پرت کنه....

این واقعیت زندگی ماست.....



RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  123753.jpg]


صدفی به صدف دیگر گفت : درد زیادی در درونم حس می کنم دردی سنگین که مرا عذاب می دهد.

 صدف دیگر با غرور گفت : ولی من هیچ دردی در خود ندارم خوب هستم و سلامت.

 در همان لحظه خرچنگی از آنجا عبور کرد که صحبت دو صدف را شنید ،

 به آن که از خود راضی بود گفت: بله کاملا خوب و سلامتی ، اما دردی که همسایه ات حس می کند

 مرواریدی است بی نهایت زیبا که تو از آن بی بهره ای ....



RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

 
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.رهگذری او را دید و پرسید: “برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟


مرد پاسخ داد: “این طبیعت
عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟


 
عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن، حتی اگر دیگران تو را بیازارند.



RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

عـــارفی را گفتند جمله ای بگو که


در هنگام خوشحالی ، غمگینمان کند


و

  در هنگام ناراحتی ، خوشحال !


  عارف گفت :

  
"این نیز بگــــــــــــــــــذرد ..."

 


RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcSa1Knu9-hw3u8uHigMg2e...EjRsmavxHr]


باران که می بارد ....

 همه پرنده هابه دنبال سرپناهند

 اما عقاب

 برای اجتناب از خیس شدن

  بالاتر از ابرها پرواز می کند

 این دیدگاه است

  که تفاوت را خلق می کند ...

 


RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  23b55ebcdc3c60f9f1128bfe9cdeb20a.jpg]



RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  20121116112004_50.jpg]


پیرزن فقیری خانه به خانه می گشت و روزی می جست . دامن خود پر از گندم کرد و راه باز گشت پیش گرفت . در راه

خانه دست به دعا برداشت که خدایا گره از مشکلم بگشا . ناگهان گره دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت .

چشمانش اشک آلود شد و رو به آسمان کرد و گفت : خدایا من از تو خواستم گره از کارم بگشایی و تو گره از دامنم

بگشودی ؟ خم شد تا گندم ها را جمع کند .


ناگهان کیسه ای زر بر زمین یافت ..

 


RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcTP5krqs4l0_w5nqWwb590...5-9WfH0wR2]

از استادی پرسیدند: ؟ آیا قلبی که شکسته باز هم می تواند عاشق شود؟

 استادگفت: بله می تواند!.....

 پرسیدند: آیا شما تاکنون  از لیوان شکسته آب خورده اید ؟

 استاد پاسخ داد :

آیا شما بخاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست

کشیده اید!!!.....

 

 


RE: ايستگاه تامل - Atlas - 2015-11-30

پادشاهی در یک شب زمستانی درکاخ به یکی از نگهبانان برخورد ، گفت سردت نیست ؟ گفت : قربان عادت دارم ، پادشاه گفت : می گویم برایت لباس گرم بیاورند ، پادشاه رفت و یادش رفت که بگوید.....

 صبح جنازه نگهبان را پیدا کردند

که

روی دیوار نوشته بود:


من به سرما عادت داشتم ،

وعده لباس گرمت مرا از پای درآورد.....