آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم.از چه چیز آن؟

بله چون دنياي پس از تسليم برايم نا شناخته است من از نا شناخته ها تر س دارم تسليم همراه با درد است مکن از اين درد تغير وتسليم هراس دارم گاهي تسليم شدن براي من باختن امروز با درک صحيح از تسليم معنايش برايم تعير کرده است
قبول ......... اقرار........دانش واگاهي ..........پذيرش ................. تسليم اصول برنامه

شاید قضیه من ترس نبود بلکه اوائل لجبازی بود!من فکر میکردم تسلیم یعنی شکست!راستش در تمام فیلمها میدیدم گروهی مه شکست میخورند تسلیم میشوند اما خوب به نوعی شاید راهی جز تسلیم هم نداشتند را ه ادامه جنگ دردسرهای بیشتری برایشان داشت و من هم راه دیگری نداشتم البته گاهی راههائی دیگر که اصطلاحا اعضا به ان راه سوم میگویند را امتحان کردم اما باز هم بدتر از قبل اشفته میشدم تا اینکه دوباره تسلیم شدم

شاید فهم من از تسلیم حمل بر ضعف باشد و از قبول آن میترسم

یا ترس از اینکه اگر تسلیم شوم اوضاع چگونه خواهد شد؟

بله من در گذشته بدلیل فعال بودن اعتیادم و اجباردر مصرفی که داشتم و نداشتن آگاهی از تسلیم شدن می ترسیدم واحساس میکردم امنیت اعتیادم بخطرخواهد افتادو تسلیم را به معنای شکست میدانستم. تسلیم به معنای شکست خوردن نیست.ریشه کلمه تسلیم از سه حرف(س ل م) تشکیل شده و به معنای سلامت است...  

بله ميترسيدم چون فکرم محدود بود و تسليمو نشانه شکست ميدونستم و ميترسيدم مورد قضاوت قرار بگيرم کلا با کلمه تسليم مشکل داشتم چون برا به منظور ضعف بود

شاید قضیه من فقط ترس نبود بلکه غرور هم در آن دخیل بود و من فکر میکردم مردم و تا آخرین لحظه باید با هر چیزی جنگ کنم، من غرور و غیرت و اراده دارم. از همان اوائل که صحبت از تسلیم بود با لجبازی به جریان نگاه میکردم که جریان ترک مواد مخدر چه ارتباطی با تسلیم شدن داره و برام جای سؤال و تعجب بود. من فکر میکردم تسلیم شدنم یعنی نشانه ای از شکستم بود. در تمام اتفاقات و جنگها و درگیریها شنیده بودم، کسانی که شکست میخورند، در نهایت با خواری و حقارت تسلیم دشمن میشوند. شاید آنها راهی بجز تسلیم شدن نداشتند. امّا من قدرت و غیرت و اراده داشتم و باید تا آخرین لحظه مقاومت کنم.  ادامه دادن جنگ یک نوع مبارزه بود که احساس میکردم شخصیتم را زیر سؤال نخواهد برد. هرروز صحبت از تسلیم و کندن لباس جنگی از تن و انداختن سپر و شمشیر و نیزه و خنجر به زمین بود. با شنیدن مشارکتهای همدردان کم کم متوجه منظورشان شدم و احساس کردم من هم راه دیگری برای مبارزه با هیولای اعتیاد نداشتم، البته گاهی راههایی دیگری را بررسی میکردم، بقول معروف بدنبال راه سومی هم بودم. من این راه را هم امتحان کردم اما باز هم بدتر از قبل آشفته شدم و بعد از دوسال و نیم لغزش دوباره اومدم و این دفعه واقعاً تسلیم شدم.
 

47-زیباترین تسلیم تسلیم دربرابرخداوندوبرنامه واصول روحانیه ما هرگزنبایددربرابرنواقصمون مثل ترس خشم نادرستی افسوس وخودمحوری وبیماری اعتیاد و.... تسلیم شویم. مادربرابرنواقص وبیماریمون عاجزیم تسلیم یک فرآینده وبعد از شکست اتفاق میفته ویک پارادوکسه برای ادامه بهبودی تسلیم واجبه وخودشو توعملکردمون نشون میده تسلیم یعنی دست کشیدن از خواهشهای نفسانی وزندگی بااصول روحانی یعنی هنر نجنگیدن ورهاشدن ازتمامی منیت هاکه ساخته ذهن بیماروفرهنگ غلط وخیابونی من است تسلیم ازروی ترس ماندگارنیست تسلیم آرامش میاوردترس ازقضاوت دیگران تسلیم رادرماضعیف میکندزمانیکه فکرمیکنم حق بامنه زمانیکه پای لذت وشهوت ومسایل مالی درمیونه زمانیکه نمیتونم اعتمادکنم واصول رو شرطی کنم تسلیم شدن سخته اگه از اصول خارج شیم وتسلیم نباشیم به روند ایمان آوری نمیرسیم?