دیگه ارتباطم با واقعیت قطع میشه رنجشام از خدا که زنده بشه رنجشام از همه زنده میشه
 
البته اول ارتباطم با واقعیت قطع میشه با احساس میکنم که خدا ولم کرده
 
چون واقعیت اینه که خدا هیچ کس رو ول نکرده
 
مائیم که به جای استفاده از کمک خدا میخواییم از نواقص کمک بگیرم
 
تصوری که در فعالیت بیماری داشتیم باز میاد سراغم

 

این تصور که باید معجزه بشه باید یه دست نورانی از آسمون بیاد و خداباید اینطوری به من

کمک کنه
 
این یعنی قطع شدن ارتباط با واقعیت
 
چون واقعیت اینه که خدا از طریق نعمتها و ابزارهایی که خلق کرده به من کمک می کنه
 
ومنم که باید با سبک کمک کردن خدا هماهنگ بشم نه اینکه خدا اونطور که من میخوام به من کمک کنه

یه بخش بیماری اینه که ما برخلاف کائنات و خلقت خدا رفتار می کنیم و انتظار داریم نتیجه هم بگیریم
 
مثلا راه حل رهایی از نواقص اینه که من نواقصم رو بشناسم و بپذیرم که من همچین

نواقصی دارم و برای برطرف شدنشون دعا کنم و اعتراف کنم که هیچ وقت نواقص به من

کمکی نکرده فقط روابط من رو خراب کرده و آرامشم رو ازم گرفتن و زندگیم رو غیر

قابل اداره کرده و در واقع حرکت کردن در خلاف جهت کائنات بوده
 
و چیزی شبیه این بوده که خودم رو بندازم جلوی ماشین و انتظار داشته باشم نتیجه خوبی بگیرم