نیروی برتر من حتی زمانی که کودک بودم مواظب من بود و به من توجه داشت.او نزاشت من از درد اعتیاد بمیرم.بارها بخاطر مصرف مواد تا سر حد مرگ رفتم.بارها پس از مصرف چرت میزدم و سیگار میکشیدم و در خیابان می افتادم اما لطف او نگذاشت بمیرم و مرا به درهای ان ای راهنمایی کرد.در دوران بهبودی هم همیشه یار من بوده و خواهد بود.او دست مرا گرفت و از ته چاه بیرون اورد و مطمینم که مرا رها نخواهد کرد اگر در جستجویش باشم

از ابتدا تا کنون با کارکرد قدمها من موفق شده ام تا ار تباطی با نیروی برتر خود داشته باشم این فرایند از قدم دوم شروع ووبه توسعه کرد ودر قدم سوم ارتباط شکل بهتری گرفت ودر روند قدمها ودر روند باقی مانده رشد وتوسعه یافت

1_اولین تجربه اینکه موادمخدروچیزهای بیرونی مصرف نمیکنم وباکارکردن قدمهای قبلی واقراربه عاجزبودن دربرابر بیماری اعتیادوغیرقابل اداره شدن زندگیم واقراربه ناتوانی دربرابرافکار و احساسات بیمارگونه ام،امکان کمک خواستن ازنیروی برترم برایم ایجادشد خصوصأباکارکردن قدمهای 2و3وباقرار گرفتن در روند ایمان آوری آشنایی واعتمادم به خداوند شروع شد وبا کارکردن باقی قدمها بارهاوبارهابه نیروی برترم اعتمادوتکیه کردم ودر واقع روزبه روز این چگونگی واین رابطه محکمتروصمیمی ترشد.ودرمسیر بهبودی باقی ماندن وخدمت کردن تجربه دیگریست ازچگونگی نیروی برترم، وبازهم باقی ماندن درجاده زندگی است، کارهایی که درتوان خودم نبودوخداوند مهربان برایم انجام داد مانند:ازبین بردن خیلی ازنواقصم،شناسایی وبرطرف کردن کمبودهایم،آمادگی روحی وروانی ومالی برای جبران کردن خساراتی که زده بودم،برقراری حس تعهدومسئولیت پذیریم،عشق به خدمت کردن،قطع مصرف کردن ودرقطع مصرف ماندن خیلی از وابستگی هایم،تغییر درباورهاوارزشهایم،دورشدن اززندگی قبلی ام،شکل گرفتن وتقویت روند ایمان آوریم وماندن درانجمن وتسلیم وفروتنی وپذیرشی که پیداکرده ام وجاری کردن اصول روحانی در زندگیم.
هرقدمی که کار کردم باعث شد تارابطه ام باخداوندعمیق ترشده ودرک وشناخت روشن تری ازچگونگی نیروی برترم درزندگیم پیداکنم.?