2014-02-22، 11:32
یک شبی مجنون نماز راشکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد برلب درگاه او
پرزلیلا شد دل پرآه او
گفت یارب ازچه خوارم کرده ای
برصلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلا ست آنم می زنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنوم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو...من نیستم
گفت. ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا وپنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز شب اورا صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمین بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد برلب درگاه او
پرزلیلا شد دل پرآه او
گفت یارب ازچه خوارم کرده ای
برصلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلا ست آنم می زنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنوم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو...من نیستم
گفت. ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا وپنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز شب اورا صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمین بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم