دليل آن که دروغ ميگفتم اين بود که يک ادم ترسو بودم واحساس ارزش از معتادم ميگرفتم وخودم را باور نداشتم فکر ميکردم زماني که او خوب هست من هم خوبم وخيلي جاها به خاطر معتاد دروغ گفته و همه هوش وحواسم به معتادم بوده وسعي ميکردم جلوي کسي خوب جلوه اش بدم ،من دو شخصييت داشتم در خانه با اوقهر ميکردم و فحش ونفرين ميدادم ولي جلو کسي با او خوب رفتار مي کردم، وامروزه خدا راشکر در برنامه هستم وسعي ميکنم گمنامي معتادم را نشکنم و به خاطر او دروغ نگويم