روزی از خدا خواستم که به من "توان و نیرو" بدهد
و او "مشکلاتی" را بر سر راهم نهاد تا توان یابم و نیرومند شوم.

از خدا خواستم تا به من "خرد و دانایی" عنایت کند
و او در روزهای زندگی‌ام "مسائلی" را پیش رویم نهاد تا آنها را حل کنم.

از خدا خواستم که به من "ثروت" عطا کند
و او "بی‌نیازی" را به من آموخت تا یک ثروتمند حقیقی شوم.از خدا خواستم تا به من "شهامت و دلیری" دهد
و او "خطراتی" را در زندگیم پدید آورد تا بر آنها غلبه کنم.از خدا خواستم تا به من "سلامتی" عنایت کند
و او "زشتی، خشم و کینه و حسد" را به من نمایان کرد تا مفهوم راستین سلامتی را بفهمم.از خدا خواستم تا "راه موفقیت" را نشانم دهد
و او نگاهم را به طرف "مورچه‌ای" برد که چگونه دانه‌ای را به دندان می‌کشد که صدها برابر از وزن او سنگین‌تر است و شکست را نمی‌پذیرد.از خدا خواستم تا "بهشت" را نشانم دهد
و او مرا به "تماشای رخسار پدر و مادر و همسر و فرزندم" برد.از خدا خواستم تا "آینده‌ام" را نشانم دهد
و او مرا به "زمان حال" برد که چگونه سپری می‌کنم.از خدا خواستم تا "عشق" را نشانم دهد
و او "لبخند" را بر لبانم نشاند....