2015-05-10، 10:40
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشناگر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هواما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزاای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده
ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصااین باد اندر هر سری سودای دیگر می پزد
سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شمادیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله
امروز می در می دهد تا برکند از ما قباای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
خوش خوش کشانم می بری آخر نگویی تا کجاهر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فناعالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان
هر دم تجلی می رسد برمی شکافد کوه رایک پاره اخضر می شود یک پاره عبهر می شود
یک پاره گوهر می شود یک پاره لعل و کهرباای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او
ای که چه باد خورده ای ما مست گشتیم از صداای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده ای
گر برده ایم انگور تو تو برده ای انبان ما