3_دیگرترسی ازخداوندندارم،درک امروز من ازفهم وآگاهی هایی که در پروسه کارکردقدمهاوانتقال آنهاپیدا کرده ام سرچشمه میگیرد.زمانیکه پذیرفتم بیمارم وعاجز ودست ازتظاهربه دانایی وتوانایی برداشتم خودخواهی وخودمحوری هایم راکنارگذاشتم چقدر زیبا دریچه افکارم بازشدوتوانستم این تغییرات راباروح وروانم احساس کنم.
چقدرزیباومهربان است این نیروی برترم، بارهامرانجات داده است ومرابه راه راست هدایت کرده است وتمایل وفرصت جبران اشتباهات وخطاهاوخساراتی راکه زده ام رابمن داده است وباکارکردن این قدمهاویادگرفتن مشورت کردن،قدرت تشخیص وحق انتخاب پیداکرده ام.
نیروی برترم کمکم کرده تانواقصم به مرور ازبین برود وبجایشان نیروی عشق وخدمت راجایگزین کرده است.
روندایمان آوریم راروزبه روزبا نشانه ها وپیامهایی که میدهد درمن قویترمیکند و کمکم کرده تابتوانم اعتمادکرده وهمه چیزرابه اوبسپارم درصورتی که درگذشته فقط درمواقع خطر،سختی هاومشکلات بیادخداوند میفتادم.
حال بواسطه کارکرداین قدمهاتاحدودی پی به درک واقعیت های زندگی واراده خداوندبرده ام ورشد این درک وفهم من بستگی به تلاش وتمایل وکسب آگاهی های من داردکه چقدراصول روحانی راتمرین واجراکنم.
رابطه من بانیروی برترم دیگرازروی ترس نیست بلکه کاملأغریزی شده وبه صورت نیاز درآمده است ولحظه به لحظه درحال رشدوتکامل است.
روندایمان آوری درمن شکل گرفته وبا کارکردن هرقدم پرمحتوی ترمیشود، باز بودن دریچه افکارم عمیق ترشده وازهرچیزی پیام خداوندرامیگیرم.
باور وایمان واعتمادم به اوبیشترشده وپذیرشم برای جاری شدن خواست واراده اودرزندگیم بهترشده،من امروز درک کرده ام که نیروی برتر هم به مانند عشق نیاز به مراقبت دارد.?