در نبودن هایت ،

آرزوی بودنت را به دل دارم...

ودر بودن هایت ،

حسرت روزهای نبودنت ...

این دو ...

همراه همیشگی منند...

حسرت و آرزو...

گاهی این و گاهی آن ....

 

شادمانی و رنج تو الهی است . چیزهای زیادی هست که باید از هر دو بیاموزی
.وین دایر
 

وقتی برای کاستی ها و ضعف هایت دلیل می آوری به تنها چیزی که می رسی

 همان ضعف ها و کاستی هاست .

 

راستگو باش! زیرا بیشتر مشکلات تو از نگفتن حقیقت شرچشمه می گیرد........

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد .و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد .
فردوسی

می دانید ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند؟ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، ﺧﻮﻥ ﺭﺍ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد! ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود. نه گلوله ای شلیک می شود، و نه نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود'! طمع و شهوت .پول، قدرت ،تكبر ،فخر رياست احساس بى نيازى به هم نوع وغرور ميتو اند هر إنسانى رو به سرنوشت گرگ قطبى گرفتار كند

این ذهن ماست که ما را شاد يا ناشاد ، بدبخت يا سعادتمند ، غنی یا فقیر میسازد.