![]() |
: اشعار زیبای سهــراب سپهــری - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن داستان نویسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=249) +--- انجمن: عرفان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=250) +---- انجمن: شعر های عرفانی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=266) +---- موضوع: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری (/showthread.php?tid=6985) |
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 ماه بالای سر آبادی است اهل ابادی در خواب است باغ همسایه چراغش روشن, من چراغم خاموش. یاد من باشد تنها هستم. ماه بالای سر تنهایی است.
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 شب بود و چراغك بود. شيطان ، تنها، تك بود. باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر. بويي نه براه. ناگاه آيينه رود، نقش غمي بنمود: شيطان لب آب. خاك سايه در خواب. زمزمه اي مي مرد.بادي مي رفت، رازي مي برد
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 سنگ آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ وکف دست زمین گوهر ناپیدائی است که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی گوهر باشید.
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری می خورد آب یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید یا در آبادی کوزه ای پر می گردد آب را گل نکنیم شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب رزن زیبایی آمده لب رود ..
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 باز آمدم از چشمه خواب کوزه تر دردستم مرغانی می خوانند نیلوفر وا میشد کوزه تر بشکستم در بستم و در ایوان تماشای تو بنشستم..
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 آری ما غنچه یک خوابیم غنچه خواب ؟ ایا می شکفیم ؟ یک روزی بی جنبش برگ اینجا ؟ نی در دره مرگ تاریکی تنهایی نی خلوت زیبایی به تماشا چه کسی می اید چه کسی ما را می بوید ... و به بادی پرپر ...؟ ... و فرودی دیگر
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 صبحی سر زد مرغی پر زد یک شاخه شکست خاموشی هست خوابم برد خوابی دیدم تابش آبی در خواب لرزش برگی در آب این سو تاریکی مرگ آن سو زیبایی برگ اینها چه آنها چیست ؟ انبوه زمان چیست ؟ این می شکفد ترس تماشا دارد آن می گذرد وحشت دریا دارد .
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 تهی بود نسیمی سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای لب بود و نیایشی من بود و تویی نماز و محرابی
RE: : اشعار زیبای سهــراب سپهــری - ARSAM - 2015-06-08 شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور و .... وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟ قطره ای کو که به دریا ریزم ؟ صخره ای کو که بدان آویزم ؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمناک است |