انجمن بانیان بهبودی
همراه با گوته ... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن داستان نویسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=249)
+--- انجمن: داستانهای بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=251)
+--- موضوع: همراه با گوته ... (/showthread.php?tid=1742)



همراه با گوته ... - mojtaba_s - 2013-11-07

گوته می گوید :

اگر ثروتمند نیستی مهم نیست ،

بسیاری از مردم ثروتمند نیستند ...

اگر سالم نیستی ...

هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند ؛

اگر زیبا نیستی ...

برخورد درست با زشتی هم وجود دارد ؛

اگر جوان نیستی ...

همه با چهره پیری مواجه می شوند ؛

اگر تحصیلات عالی نداری ...

با کمی سواد هم می توان زندگی کرد ؛

اگر قدرت سیاسی و مقام نداری ...

مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان‌هاست ؛

اما ، اگر ...

« عزت نفس نداری » ، هیچ نداری ... !



RE: همراه با گوته ... - abbas - 2013-12-07

پدر گوته، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) همراه با خانواده‌اش در یک خانهٔ بزرگ در فرانکفورت زندگی می‌کرد، که آن زمان قسمتی از امپراتوری مقدس روم بود. مادر گوته نیز «کاترینا الیزابت گوته» (تِکستور سابق) از خانواده‌های سرشناس فرانکفورتی بود.
یوهان ولفگانگ در کنار پدر و معلم خصوصی‌اش بسیاری از معلومات را، از جمله زبان‌های لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری فرا گرفت.
او بین سال‌های ۱۷۶۵-۱۷۶۸ در لایپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت و در آنجا به اشعار کریستین فورشتگوت گلرت علاقه پیدا کرد. پس از سال ۱۷۶۸، گوته به زادگاهش بازگشت و مدتی نیز در دارمشتات بود.
گوته پس از این که تعدادی از آثار بزرگش را به پایان رساند، سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت و در آن‌جا بین سال‌های ۱۷۷۶-۱۷۸۶ (حدود ۱۰ سال) وزیر حکومت شد. سپس او تا سال ۱۷۸۸ به ایتالیا رفت و در آنجا به تحصیل هنر و مجسمه‌سازی باستانی پرداخت. او خود را با کارهای میکل آنژ و رافائل مشغول کرد.
سال ۱۷۸۸، گوته به وایمار بازگشت و تقریباً باقی عمرش را در آن‌جا گذرانید، هرچند که زندگی او در آن‌جا با جنگ‌های ناپلئونی روبه‌رو شد. گوته در وایمار به تحصیل زبان‌های فارسی و عربی و همچنین قرآن پرداخت و شیفتهٔ اشعار حافظ شد.
پس از مرگ همسر گوته «کریستیان» در سال ۱۸۱۶، خود او نیز پس از شش سال بر اثر عفونت ریوی در شهر وایمار درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد. گفته می‌شود آخرین گفتهٔ شاعر پیش از مرگش، نور بیشتر (آلمانی: Mehr Licht) بود.
آثار



RE: دزد ایمان - NASIB - 2014-01-27

نقل است که در روزگاری نه چندان دور کاروانی از تجار بهمراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده یا تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. حرامیان هرچه بود گرد آوردند از مسکوکات و جواهرات و امتعه و هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند. در بین اموال مسروقه یکی ازحرامیان کیسه ای پر
از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود. حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود. رئیس دزدان چون واقعه بدید دستور داد صاحب کیسه را احضار کنند. طولی نکشید که تاجری فلک زده مویه کنان به پای سردسته حرامیان افتاد که آن کیسه از آن من بود و لعن و نفرین بسیار نثار عالم دینی نمود و همی گفت که من گول آن
عالم را خوردم و تا آن لحظه معتقد بودم که دعای دفع بلا واقعا کارگر خواهد بود. رئیس حرامیان اندکی به فکر فرو رفت سپس دستور داد کیسه زر را به صاحبش بر گردانند. یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما قطاع الطریق نیستیم و چه رئیس دزدان پاسخ چنین داد: ای ابله، درست است که ما دزد مال مردم ایم اما هرگز قرار نبود که دزد ایمان مردم