23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن الانان(خانواده های الکلی ها) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=61) +--- انجمن: قدم های دوازده گانه الانان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=63) +---- انجمن: قدم اول الانان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=64) +---- موضوع: 23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ (/showthread.php?tid=1909) |
23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ - mehdiast - 2013-11-18 23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟
RE: 23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ - NASIB - 2014-01-26 راستش کاملا به احساساتم اعتماد ندارم چرا که در نوسان هستند و مدام بالا و پایین میشوند.اما سعی میکنم با انها نجنگم RE: 23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ - sabor - 2014-07-13 بعد از ورود به برنامه دوازده قدم تازه شروع کردم به شناخت احساسات سرکوب شده خودم که دردوران کودکی بصور مختلف صدمه دیده بود با صفت های نادرستی که به من داده بودن وباعث شده که درمغزم برای خود جای بازکند وروزبه روز اونهارو هم دردوران بزرگسالی باخود حمل کردم و طبیعتا یک انسان بدون اعتماد به نفس و خود دوست نداری بودم وبخاطر همین مسئله سعی میکردم تایید دیگران را داشته باشم تا بتوانم خلا درونی ام را یکجوری پرکنم وبه رضایت نسبی درزندگیم هرچند کاذب برسم ولی بعداز آگاهی از اینکه این صدمات بهرحال از روی فهم و درایت نبوده توانستم نقش خودم را درقضایا ببینم وبیاموزم که امروز دیگر خودم احساساتم راسرکوب نکنم بلکه باشناخت آنها وپذیرش این احساسات درزمانهای مختلف زندگیم ودورکردن بعضی از اون احساسات که واقعیت ندارند وفقط ساخته ذهن و احساسات من واز روی ترس هستند کم کم به خودم واحساساتم احترام بگذارم ودست از ملامت وسرزنش خودم بردارم به خودم زمان بدهم و باگذشت زمان حتما میتوانم به احساساتم اطمینان بیشتری بکنم ودرزمان لازم با رفتن دردل ترسهام از احساسات غیرواقعیم فاصله بگیرم . RE: 23- آيا به احساسات خود اطمينان دارم؟ آيا ميدانم آنها چه هستند؟ - MOZHGAN - 2014-08-17 احساسات در زندگی قبل از برنامه من جایی نداشت من چگونه میتوانستم انها را بشناسم در صورتیکه خودم را نمیشناختم جاییکه باید سکوت میکردم حرف میزدم و برعکس جاییکه باید حرف میزدم سکوت میکردم جاییکه باید میخندیدم میگریستم وجاییکه باید میگریستم میخندیدم با این مثالها میخواستم نشان بدهم تا چه حد احساسات من جابجا شده بودند
|