انجمن بانیان بهبودی
ماهیت باور ما روش دعاها و مراقبههای ما را مشخص میکند.» - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: پیامهای بهبودی_NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=89)
+--- موضوع: ماهیت باور ما روش دعاها و مراقبههای ما را مشخص میکند.» (/showthread.php?tid=203)



ماهیت باور ما روش دعاها و مراقبههای ما را مشخص میکند.» - meshki - 2013-10-12

کتاب پایه
باورهای امروز من از نیروی برتر تماما بروی کارکرد من از سه قدم اول بستگی دارد . یعنی می توان آن را اینگونه نوشت :
۱)- در قدم اول من فهمیدم که در مقابل بیماری عاجز هستم که دارای چند بعد می باشد و بزرگترین و بدترین شاخه آن برای من مصرف مواد مخدر و الکل بود و الباقی شاخ و برگ بیماری خود را در زیر چتر پهناور مصرف مواد/الکل پنهان کرده بود ” قدم اول : ما فهمیدم که در مقابل بیماری اعتیاد عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود ”
۲)_ فهمیدم که من به تنهایی نمیتوانستم از زیر این چتر بزرگ بیماری خارج شوم و اگر هم گاهی گریز به خارج از آن می شدم باز مجدد عاجز و ناتوان مجبور به برگشتن زیر چتر آن بودم زیرا آن تنها راهی بود که من می شناختم و آن تنها روشی بود که برای محافظت از خودم بکار می بردم و در این نقطه مجبور شدم دست نیاز خود را به سمت کسانی که مسیر پاکی و بهبودی را قبلا در انجمن طی کرده بودند دراز نمایم و از آنها راهنمایی بخواهم حتی برای امروز تا بتوانم اول از تنه آن درخت پائین بیایم و چشم اندازی که آن درخت از روی تنه و شاخ و برگ خود برای من درست کرد بود را تغییر بدهم و ÷شت سر کسانی که از این درخت پائین آمده بودند بیاستم و قبول کنم که نیرو و توان من به تنهایی برای بیرون آمدن از زندگی بیمارگونه ای که در زیر سایه این درخت برای من ایجاد شده بود و متعاقب آن دیدگاه من مطابق تنه و شاخ و برگ آن مزین شده بود را با استفاده از راهکارهایی که دیگرانی که تا کنون پاک مانده اند انجام بدهم و آن دیدگاه قدیمی و چشم انداز کزائی را به دور بیاندازم … “قدم دوم : ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند
۳)- و از تمام اینها زیباتر و سخت تر این بود که فهمیدم به کسی که نه او را می بینم و نه درک درستی از او دارم و نه می دانم که چه کی کند و نه با او تا این موقع برخورد داشتم و نه … و نه … و نه … بسپارم و به یاد نمی آرو که این همه من فهمیده باشم که نمی فهمم و درک درستی از نادانی خود را در حقیقت در این قدم درک کردن . در قدمی که می خواست بر حسب آگاهی و ایمان خودمان ، آنچه که تا امروز بر مبنای آن زنده مانده ایم زندگی کنیم و ایمان داشته باشیم که “جهان گرد است و در نقطه ای که به نظر می رسد به پایان رسیده است ، شاید شروع کار باشد” ، زیرا نیرویی هست که تا کنون با نظم خود توانسته است به اینجا برساندش …، منی که فکر می کردم مطابق نص صریح فصل چهارم کتاب الکلی های گمنام جزو منکرین وجود خدا و بی اعتقادان هستم و قبول این نکته نیز برای من صادق نبود ، چون در حقیقت من قوره نشده مویز گردیده بودم و این خود باعث سردرگمی و بهم ریختگی در من گردیده بود .
تلاش من برای پاک ماندن ، کم کم . کم کم دریچه حقیقت را بروی من باز کرد که من اگر از کلمه خداوند ، قادر متعال و یا هر چیز دیگری متنفر هستم می توانم برای نزدیک شدن به او هر اسمی که می خواهم انتخاب کنم و هر انتظاری که از او دارم را منطقی و راحت بتوانم ببینم تا او را بهتر و بهتر و راحت تر و راحت تر شناسایی کنم و با او کنار بیایم .
بهر حال درک من به نقطه ای رسانید که فهمانید فقط داشتن انتظار از او کافی نیست و باید راهی برای صحبت کردن به روش خود او پیدا کنم و زبانی را با او باز کنم که او نیز متعاقب آن بتواند همانگونه به من جواب بدهد . منظور من لحجه نبود ، منظور من دیالوگی بود که بتواند بین دو طرف قضیه را به هم وصل کند و این راهی نبود بجز دعا کردن و یافتن راهکار ساده و شخصی …شاید هم بتوان گفت کاملا شخصی که فقط من و نیروی برترم بتوانم با آن ارتباط بر قرار کنم.
آیا خواهان آسایش فکر خود هستم و یا خواهان فکری خردمندانه ؟
آیا خواهان زندگی شاد و روزانه هستم ، یا خاهان زندگی کامل با دنیایی از مادیات …
امروز حق انتخاب ما در این قسمت خلاصه شده است …
“قدم سوم : ما تصمیم گرفتیم اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدانگونه که او را شناختیم بسپاریم”
برقص تا زیبا شوی ، بخند تا آرامش یابی و بسپار و اعتماد کن تا موفق شوی …
“ای دوست خود را به خدایی که باور داری بسپار …”
مراقبه ۱۴/۴:
روز:
تا زمانی که به رقص در نیایی و آواز نخوانی، تا زمانیکه زندگی را جشن نگیری، آماده پذیرش خدا نخواهی بود. خدا جشن شادی است. خدا رقص و پایکوبی و آواز و ترانه است. خدا بر کسانی که غمگین و جدی هستند ظاهر نمی شود. خدا نمی تواند بر انسانهای بدبخت ظاهر شود.
بدبختی انسانها را تنگ و فشرده می سازد و شادمانی گسترده و باز. شادمانی انسانها را وسیع و جادار می سازد- و خدا به تمام این فضا نیاز دارد. فقط آنگاه همه آسمان می تواند وارد تو شود. تو باید به پهناوری آسمان شوی و این، فقط در اوج شادمانی امکانپذیر است.
شب:
تو هیچ عیب و ایرادی نداری مگر باور کردن مهملات و گوش نسپردن به قلب خودت و گوش سپردن به انسانهایی که هیچ نمی دانند. تمام این دانش عاریتی را دور بینداز. تمام این داستانهای در مورد گناه اولیه و گناه کار بودن را فراموش کن. همه پاره ای از وجود خداوند هستند. بلی، ‌تعدادی از این انسانهای الهی در خوابی عمیق به سر می برند- این گزینش خود آنان است. حتی خواب بودن تو نیز هیچ عیب و ایرادی ندارد. فقط گرفتار کابوس می شوی. اما نباید زیاد نگران باشی، زیرا این کابوس خیالی است. تو دیر یا زود از خواب بیدار خواهی شد. و اگر تو از خواب لذت می بری، لذت ببر. وظیفه هیچکس نیست تو را بیدار کند. من دوست دارم تو بیدار شوی اما اگر تصمیم گرفته ای بیدار نشوی، هیچکس تو را محکوم نخواهد کرد. خواب بودنت به قدری رنج آور است که دیگر نیازی نیست تو را به رنج و عذاب آخرت گرفتار ساخت. پس این یگانه تفاوت موجود میان یک بودا و انسانهای معمولی است. در سایر زمینه ها مشابه هم اند… مشابه در معنای داشتن نیروی نهان بیدار شدن، نه در معنای شبیه هم بودن. هر انسانی یکتاست.