![]() |
روانشناسی شخصیتی - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: روانشناسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=261) +--- انجمن: مطالبی در باره روان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=262) +---- انجمن: روانشناسی شخصیتی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=552) +---- موضوع: روانشناسی شخصیتی (/showthread.php?tid=6078) |
روانشناسی شخصیتی - MOZHGAN - 2014-08-18 در این شاخه از روان شناسی ابعاد مختلف شخصیت، جنبه های ادراكی، هیجانی، ارادی و بدنی افراد و چگونگی سازگاری فرد با محیط مورد مطالعه قرار می گیرد. تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود. نظری اجمالی به تعاریف شخصیت، نشان میدهد که تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت. برای مثال کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی میدانست که محور تمام تجربههای وجودی بود. یا گوردن آلپورت شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد تلقی کرده است. واتسن شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپنداشت و زیگموند فروید، عقیده داشت که شخصیت از نهاد(ID)، خود(Ego) و فراخود(Super ego) ساخته شده است. تاریخچه مطالعه روانشناسی شخصیت کوشش دانشمندان برای توصیف و طبقهبندی منش آدمی را میتوان در یونان باستان ردیابی کرد. در عهد باستان، تفاوت افراد را از نظر خلق و مزاج به غلبه یکی از مزاجهای چهارگانه(خون، صفرای سیاه، بلغم و صفرای زرد) نسبت میدادند و بر این اساس، افراد را به چهار سنخ یا تیپ شخصیتی: دموی مزاج، سوداوی مزاج(مالیخولیایی)، بلغمی مزاج و صفراوی مزاج طبقهبندی میکردند. بدین ترتیب، ضمن اینکه افراد به سنخهای مختلف شخصیتی طبقهبندی میشدند علت تفاوتهای فردی نیز توجیه میشد. این نظریه تا قرن 19 همچنان دوام یافت. نظریههای شخصیت، طی دوران شکلگیری خود مانند هر پدیده دیگری تحت تاثیر عوامل مختلف تاریخی قرار گرفتهاند. از آن میان، چهار عامل نقش موثری داشتهاند که عبارتند از: پیشرفت طب بالینی اروپا، روشهای روانسنجی، روانشناسی رفتارگرایی و روانشناسی گشتالت. علاوه بر این عوامل تاریخی، عوامل معاصر موجود نیز در روانشناسی شخصیت تاثیر گذاشتهاند. از جمله این عوامل میتوان از پیدایش یا تکامل رشتههایی مانند روانشناسی میانفرهنگی، فرایندهای شناختی، روانشناسی در پهنه زندگی(تمام مدت عمر) و انگیزش نام برد. روانشناسان شخصیت برای مطالعه و تحقیق، از چهار نوع داده استفاده میکنند که عبارتند از: دادههای مربوط به سوابق زندگی فرد، دادههای جمعآوری شده توسط مشاهدهگر، دادههای حاصل از آزمونها و دادههای حاصل از گزارشهای شخصی. هر یک از روانشناسان، نوعی از این دادهها را ترجیح میدهند. اما همه آنها در مورد فایده بالقوه هر یک از انواع چهارگانه دادهها تردیدی ندارند
RE: روانشناسی شخصیتی - MOZHGAN - 2014-08-18 شخصيت عدهء كمي از مردم را مي بينيم كه از وضع خود كاملا راضي اند، بيشتر افراد معتقدند كه از ويژگيهاي مرموزيكه براي موفقيت اجتماعي لازم اند، برخوردار نيستند. در بين اين ويژه گيهاي مطلوب صفتي است كه آن را معمولا ((شخصيت)) مينامند.در نظر روانشناسان، معناي كلمهء شخصيت فراتر از صفت جذابيت است كه ما را وادار ميكند در مورد دارندهء آن بگوييم كه (( فردي با شخصيت است.)) شخصيت يك فرد از تمام صفات او تشكيل يافته است. از انواع صفت نام ميبريم انواع صفت: ثابت قدمي، عجله، معاشرتي بودن، ميهن دوستي، مانند صفات ديگر كه علاقهء انسان را بيان ميكند مثل: زيبايي شناسي، ورزش دوستي و غيره. از جملهء صفات مهم خُلق و خو را ميتوان نام گرفت. اين صفات شامل ويژه گيهاي مثل : خوش بيني و بد بيني، زودرنجي و تُرشرويي، تحريك پذيري و ملايمت است. در مورد صفات شخصيتي در بارهء صفات شخصيتي، دو بُعد از شخصيت را روانشناسان مد نظر ميگيرند كه يكي، ( برون گرايي ٍExtraversion ) و ديگري ( درون گرايي Intraversion ) ميباشد. از سالهاست كه هيچ بُعدي از شخصيت به اندازهء بُعديكه به وسيلهء اين دو كلمه بيان ميشود، جلب توجه نكرده است. روانشناس مشهور آلماني بنام كارل گوستاف يونگ ( Carl Gustav Jung) برون گرايي و درون گرايي را چنين تعريف ميكند : برون گرا ، شخصي است كه بيشتر به اشيا و اشخاص جهان بيرون علاقمند است، و درون گرا، شخصي است كه بيشتر به افكار و احساسات خود علاقه دارد. برون گرا در زمان حال زندگي ميكند، به دارايي و موفقيت خود ارزش قايل است ، ولي درون گرا در آينده زندگي ميكند و به ملاكها و عقايد خود ارج مي نهد. برون گرا به جهان محسوس و قابل لمس علاقمند است، در حاليكه درون گرا به نيروهاي زير بنايي و قوا نين طبيعت علاقه دارد. برون گرا اهل عمل است، داراي عقل متعارف و درون گرا اهل تخيل و ادراك شهودي است. برون گرا مايل به عمل است و به آساني تصميم ميگيرد، در حاليكه درون گرا تحليل و طرح را ترجيح ميدهد و پيش از تصميم گيري ترديد نشان ميدهد. اما روانشناسان عيني گرا به اين معتقدند كه برون گرايي و درون گرايي بطور واقعي بيان كنندهء يك صفت نيست، بلكه سه صفت را معيار قرار ميدهند: 1 ـ ميل به تفكر در برابر ميل به عمل 2 ـ ميل به تنهايي در برابر ميل به جامعه 3 ـ آماده گي براي استقبال از خطر در برابر راضي بودن به وضع موجود خلاصه، شخصيت عبارت است از تركيب پيچيده اي از نيرو هاي دروني كه شيوه اي را قالب ريزي ميكند تا فرد به آن شيوهء آن نوع شخص بودن را كه هست، ادامه بدهد. شخصيت، نظام آرزو ها و مقاصدي است كه شيوهء شخصي فرد را در مورد سازگاري با محيط خود تشكيل ميدهد. انگيزه ها، كليد هايي هستند كه در را به روي شناخت كاملتر ساخت و كار كرد شخصيت و همچنين رشد خلق و خوي هيجاني باز ميكنند. شخصيت، فكتور هايي هستند كه در رفتار و خاطر انسان رول بازي ميكنند و تا دير زمان باقي ميمانند. بميان آمدن شخصيت عوامل جنيتكي و وراثت و تعليم و تربيهء ماحول و اجتماع ايكه انسان در آن بزرگ ميشود، رول مهم و بارز را در بوجود آمدن شخصيت او بازي ميكنند. بعضي خواص و صفت هاي شخصيت در جريان انكشاف قابل تغير مي باشند. شخصيت را ميتوان تست و آزمايش نمود. ذريعهء تست و آزمايش فكتور هاي روشن ميشوند كه شخصيت انسان را معرفي ميكنند. شخصيت از ديدگاه فرويد فرويد روانشناس معروف معتقد بود كه طفوليت و تجربه هاييكه انسان در طفوليت انجام ميدهد بالاي شخصيت او رول مهم را بازي ميكنند و اثر ميگذارند. مراحلي را كه اطفال ميبايست در طفوليت بشكل سالم طي نمايند و اين عمل صورت نميگيرد، مثلا : فعاليت هاي ( اورال ) بازي هاي كودكانه ايكه در آن اطفال اشيا را بدهن ميبرند و يا با سينه و پستان مادر بازي ميكنند و همچنان فعاليت هاي ( انال ) كه آشنايي با بدن ودانستن رفع حاجت وآميزش با محيط زيست است، واز اين قبيل مسايل . فرويد ميگويد كه اگر اين فعاليت ها در دوران كودكي بشكل درست عملي نشوند، انسان در بزرگسالي دوچار مشكلاتي ميشود كه بالاي شخصيت او اثر ميگذارد. از ديدگاه فرويد دورهء طفوليت بسيار مهم است. ديد روانشناسي مدرن علمي امروز روانشناسي مدرن علمي امروز معتقد است كه شخصيت عوامل جنيتيكي دارد و تربيهء فاميل و جامعه رول مهم را در ساختن شخصيت بازي ميكند. پسوشوتيراپي ( ( Psychotherapie در مورد تغير شخصيت و اوصاف آن رول دارد، اما صد در صد صدق نميكند. در قسمت تيراپي عمل چنين است كه در ابتدا شخص تمام سرگذشت هاي دورهء طفوليت را با اتفاقات آن به روانشناس حكايت ميكند. روانشناس از خلال صحبت ها و حكايات شخص تمام نكات مهم و عمده را كه اين شخص در دورهء كودكي از دست داده است و فقدان اين نكات بالاي شخصيت شخص اثر گذاشته، يادداشت كرده مطابق آن به تداوي و تيراپي ميپردازد. نظر مكتب هاي ديگر روانشناسي در اين باره روانشناسي مدرن امروزي به اين نظر است كه هرگاه در شخصيت نواقصي كشف ميشود، بجاي اينكه به دورهء طفوليت مراجعه شود بايد همان نكته زير تداوي و تيراپي قرار بگيرد. بطور مثال شخصي از يك حيوان ترس دارد. در اين صورت اول عكس اين حيوان را براي شخص نشان داده، در مورد آن چند كلمه راجع به خصوصيات آن حرف زده ميشود، بعدا در صورت امكان مردهء همان حيوان را برايش نشان ميدهند تا اين شخص با خاطر آرام كه حيوان مرده است، او را از نزديك تماشاه كند، بعدا زندهء همان حيوان را در داخل يك شيشه گذاشته جلو روي شخص قرار ميدهند و در قدم بعدي حيوان را از شيشه خارج ساخته نزديك شخص ميگذارند و با ا لاخره تا اينكه اين حيوان را روي دست اين شخص ميگذارند و به اين شكل ترس او را از بين ميبرند. يك روانشناس خوب از خلال صحبت با شخص طرف بخوبي درك ميكند كه چه كمبوديها در شخصيت طرف مقابل وجود دارد. ![]() شناخت نقاط عطف در زندگى و شخصيت و ساختار روحى جوان،نيازها، عوامل تاثيرگذار، موانع بازدارنده، و آگاهى از شاخصهاى رشد و كمالدر جوان و نوجوان، ضرورتى است كه هم جوانان در شكلدهى حيحشخصيتخويش، سخت نيازمند آنند و هم اولياء و مربيان تربيتى و آموزشىو نيز مراكز و محافلى كه مساله جوان در حوزه مسؤوليت آنان مىگنجد. ![]()
1- علاقه مند به احساسات و افكار خودشان. نياز به داشتن قلمرو شخصي. كـم حرف، ساكت و متفكر.
2- دوستان زيادي ندارد. در ارتباط برقرار كردن با افراد جديد مشـكل دارد. عـلاقـه مـند به سكوت و تمركز. از ديد و بازديد هاي غير منتظره و ناگهاني بيزار است. 3- كارايي وي در تنهايي بيشتر است. بـزرگترين وحشت وي آن اسـت كـه در يـك جــمع شلوغ قرار گيريد. ترس از آنكه فرديت خود را از دست بدهد. از فـعالـيتهاي انفرادي انرژي ميگيرد. 4- در بيـن انـبـوه مـردم بودن آنها را خسته مي كنـد. بـيشتـر از دسـت كـرده خـودشـان خشمگين ميگردند تا ديگران. معمولا كمرو هستند. دركشان مشكل است. اهـل ايــده و عقايد نو. 5- شـخصيتي مـتمايز در خلوت خود و در حضور ديگران دارند. مشـتـاق و احسـاسـاتـي مي باشند. معمولا احساساتشان را بيان نميكنند. در جـمع نا آشنا ساكت اما در جمع دوستان خود راحت مي بـاشنـد. تـمركزشان قوي است. براي تصميم گيري به زمان نياز دارند. پيش از حرف زدن مي انديشند. 6- از در ميان گذاشتن اطلاعات شخصي خود با ديگران ممانعت ميكند. مايل به رويكــرد آهسته اما دقيق مي بـاشد. بـا مشـاهـده درس مي آموزد (عـبــرت از ديگران) و پس از آموختن روش زندگي، زندگي خود را آغاز ميكند. 7- 25 الي 40 درصد از جمعيت را تشكيل ميدهند. اين خصوصيات هيچ ارتباطي با کمرویی درونگرايان ندارد ممــكن است آنها خيلي هم با اعتماد بنفس باشند. %65 نوابغ را درونگرايان تشكيل ميدهند. افراد را از لـحاظ آنكه چگونه اطلاعات كسب ميــكنند به دو گروه حسگر و الهام گر ميتوان تقسيم كرد: حس گرها تــمركز بر دنـيـاي فـيــزيكي، با حواس پنجگانه خود زندگي مي كنـنـد، شـواهــد عيني و محسوس را مي بينند، علاقـــمند به آن چه كه هست، واقع بين، عملگرا، درك جزئيات، تنها بديهيات و مشهودات را ميبيند، در زمان حال زندگي ميكند، نياز به دانستن حقايق و شواهـد دارد، سـاده و مــحافظـه كار و سنتگرا، لذات فيزيكي را بيشتر دوست دارد، بـا اعتماد بنفس، جاي جنگل درختان را مي بيند، معمولا بانكدار، پليس، ورزشكار، جراح و خلبانان جزو اين گروه ميباشند. علاقه مند به درك جزئيات. الهام گرها تمركز بر جهان معنوي و ذهني، از حس ششم، نداي درون و حدس و گـمـان اسـتـفـاده ميكنند، انتزاعي، علاقــمند به آنچه كه مي تواند وجود داشته باشد، آرمانگرا، خيالباف، علاقه مند به درك مفاهيم و كليات، ماوراء امور را مي نـگرد، از قياس، استعاره و تشبيه استفاده مي كند، بيشتر در گذشته و آينده سير مي كـند، تئوريسين و متفكر، اصـيل و پيچيده، علاقمند بـه چيزهاي جديد و غير متعارف،شكاك. هنرمندان، دانشمند، شاعران و فيلسوفان جزو اين گروه ميباشند. جاي درختان جنگل را ميبيند. اكـنـون مـي تـوان افـراد را از لــحـاظ شـيوه تصـميـم گـيـريشان بـه دو گروه انـديشـه ورز و احساسي تقسيم بندي كرد: انديشه ورزان به واقعيت ارزش مي نهد، در تصميم گيري از منطق استفاده ميـكند، علاقمند به اهداف و ايده ها، متوجه استدلال غلط ديگران مي شود، پيروي از ذهن عقلگرا، صـادق در بيان افكارشان، نسبت به ديگران سختگير، رفتارشان با ديگران عدالت آميز است، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بي احساس ميزنند، حرفهاي ديگران را بدل نمي گيرند، عينـي، منتقد، جو رسمي و مبتني بر منطق را ترجيح ميدهنـد، بــي احساس، ارزيابي ديگران برمبناي قوه دركشان ميباشد، مهندسان، دانشمندان و مديران جزو اين گروه ميباشند. احساسي ها ارزش نهادن به هارموني، در تصـمـيم گـيري خـود از احسـاسـات فـردي خـود اسـتـفـاده ميكنند، هنگامي كه ديگران احتياج به كمك و پشتيباني دارند متوجه آن مي گـردنــد، با قلب رئوف و احساساتي خود زندگي ميكنند، معـمولا حقيقت را پنهان ميكند تا شخص مقابل خود را آزرده خاطر نكنند، مهربان با ديگران، رحيم و بـخشـنــده نسبت به ديگران، به آنها برچسب احساساتي و ضعيف و سست ميزنند، حرفهاي ديگران را بدل ميگيرنـد، ذهني، همدل و دلسوز، جو دوستانه و گرم را ترجيح مي دهـنـد، نـازك نارنجي، ارزيابي ديـگران بر مبناي اخلاقيات، علاقمند به ديگران و احساساتشان. پـرستـاران، مـعـلـمـان، هنرمندان و كشيشها در اين گروه قرار دارند. حال مـي توان افراد را از لحاظ آنكه زندگي خود را چگونه ميگذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگي به دو گروه انتخابگر وسبكباران تقسيم بندي كرد: انتخابگران مصمم، سريع تصميم ميگيرند، زندگي را استوار و قابل كنترل مي كـنـنـد، پروژه ها را به سادگي به اتمام مي رسـانـد، سـازمـان يـافـته و منظم، جدي، قابل پيشبيني، از زمان بنديها و جداول زماني بعنوان راهنما سود مي برد، از امور غير مترقبـه بــيزار مي باشد، سخت كوش، تـمايـل دارد كـارها را هر چه زودتر بـه پـايـان بـرسـانـد، وظيـفـه شـنــاس و مسئوليت پذير است، ميتواند خيلي كوته فكر نيز باشد. سبكباران پيش از تصميم گيري ابتدا به شرايط خو گرفته و اطلاعات گرداوري مي كـنـد، زنـدگــي را انعطاف پذير و بدون تنش سپري مي كند، ترجيح ميدهد پــروژه را آغاز كند اما معمولا آن را به اتمام نمي رساند، در هم ريخته و بي نظم، بي خيال، هر كـاري پيـش بيايد انجام ميدهد، با فراغت خاطر كامل كارها را به انجام ميرساند، از اتـفاقات غافلگير كننده و غير منتظره لذت ميبرد، دمدمي مزاج است، پشت گوش انداز، بيش از حد روشنفكر اسـت، بي مسئوليت و وظيفه نشناس، غير قابل پيش بيني، از قـوانـيـن بـيزار و خواهان آزادي است. RE: روانشناسی شخصیتی - sadaf - 2014-11-11 شخصيت شناسي افراد از روي لبخند :
آدمهایی که هنگام حرف زدن دستشان را روی دهنشان میگیرند، میخواهند خودشان را سرکوب کنند. هر گوشه از چهره و هر تغییر کوچکی در آن، یک دنیا راز را فاش میکند. آنها معتقدند از شیوه خندیدن ما گرفته تا حرکات لبمان، همه و همه در گشودن این رازها موثرند. اگر هنوز هم تصمیم دارید که به یک چهرهخوان حرفهای تبدیل شوید، به دانستههای قبلی خود اکتفا نکنید و در این صفحه با ما باشید. اینبار به شما یاد میدهیم با کمک لبخند و حرکات لب فرد مقابلتان، او را بشناسید و مچش را بگیرید. دندانهایش را نشان میدهد؟ خندیدن با دهان گشوده، به شما میگوید برای این فرد جالب هستید و او دوست دارد بیشتر با شما آشنا شود. اگر با فردی روبهرو هستید که در زمان خندیدن دندانهای بالایش را نشان میدهد، بدانید از معاشرت با شما لذت میبرد. فکش نیفتاده است؟ در یک لبخند طبیعی، فک هم دچار افتادگی میشود اما افرادی که با کمترین افتادگی فک میخندند، به جای اینکه با این واکنش احساسات واقعیشان را نشان دهند، لبخندی ساختگی را به شما تحویل میدهند. این آدمها برای اینکه همیشه در چهرهشان یک لبخند ثابت داشته باشند تلاش زیادی میکنند و حتی گاهی بدون آنکه نیاز باشد یک لبخند را به شما تحویل میدهند. شما را گیج میکند؟ لبخند بعضی از افراد، نمیتواند شخصیتشان را نشان دهد. آنها زمانی که لبخند میزنند در هر گوشه از چهرهشان احساسات متناقضی را نشان میدهند و نمیگذارند طرف مقابلشان از احساساتشان سر دربیاورد. یادتان نرود لبخند واقعی تمام چهره را درگیر میکند. مثل مرموزها میخندد؟ افرادی که میخواهند احساساتشان را پنهان کنند، با لبهای بسته میخندند. آنها دوست ندارند کسی سر از کارشان در بیاورد و هنگام خندیدن، دندانهایشان را پنهان میکنند. فردی که چنین لبخندی به لب دارد، به احتمال زیاد رازهایی برای پنهان کردن دارد. اما اگر زمانی که فرد مقابل شما میخندد،در اطراف چشم و دهانش چینهای متقارنی ایجاد شود، میتوانید به صداقتش اعتماد کنید. زورکی میخندد؟ لبخندی که خیلی سریع ظاهر میشود و بیشتر از یک لبخند طبیعی است لبخندی ساختگی و مصنوعی نامیده میشود. اگر فرد مقابلتان در زمان خنده تنها دهانش را حرکت میدهد، باید بگوییم لبخند او یک لبخند ساختگی است. احتمالا فردی که این لبخند را بر لب دارد، به اجبار با شما موافق شده است یا به زور شما را تحمل میکند. این شیوه لبخند را معمولا کسانی انتخاب میکنند که از فشار عصبی رنج میبرند. لبش را گاز میگیرد؟ بسیاری از ما در مواقعی که رفتار نادرستی را انجام دادهایم، این واکنش را از دیگران دریافت کردهایم. اما روانشناسان میگویند گاز گرفتن لب نشانه استرس و تنش است. از نظر آنها این واکنش گاهی میتواند نشانه تمرکز بالا هم باشد. دهانشرا کج میکند؟ گوشه لبی که هنگام لبخند زدن به سمت پایین کج شده به شما میگوید با یک فرد شیطان و بازیگوش روبهرو هستید. کسی که به این شکل میخندد، با چشمانش به شما نگاه میکند و میتوانید از نگاهش بفهمید که نقشهای برایتان کشیده است. معنی این حرکات چیست؟ انگشتش را میمکد؟ مکیدن انگشت فقط یک رفتار کودکانه نیست. بسیاری از بزرگسالان هم از این رفتار به عنوان واکنش به موقعیتهای استرسزا و برای کسب آرامش استفاده میکنند. آدمهای همیشه مضطرب معمولا این رفتار را به عادت تبدیل میکنند و گاه و بیگاه انگشتشان را میمکند. برای اینکه آنها عادتشان را ترک کنند، باید ریشه اصلی اضطرابشان را پیدا و آن را درمان کنید. زبانش را جمع میکند؟ معمولا افراد این کار را برای رد و مخالفت با چیزی انجام میدهند. در چنین شرایطی انگار که خوراکی ترشی خورده باشند، زبانشان را در قسمت وسط دهان جمع میکنند. حس کردن این واکنش ممکن است برای شما دشوار باشد اما در حالت شدیدتر افراد در کنار جمع کردن زبانشان، چین و چروکهایی را هم در بینی ایجاد و چشمهایشان را هم جمع میکنند که به شما در شناسایی این حالت کمک میکند. دست به دهان است؟ آدمهایی که هنگام حرف زدن دستشان را روی دهنشان میگیرند، میخواهند خودشان را سرکوب کنند. اغلب آنها بهطور ناخودآگاه این کار را انجام میدهند تا خودشان را از شوک یا احساس خجالتی که گرفتارش شدهاند، نجات دهند. لبهایش را میجود؟ آدمهای عصبانی، لب پایین خود را جویده و سرشان را تکان میدهند. برای آنها جویدن لب راهی برای رسیدن به آرامش و فراموش کردن عوامل استرسزاست. شاید چنین فردی در لحظهای که لبهایش را میجود، دلیلی برای عصبی بودن داشته باشد و شاید هم از یک خشم درونی و عصبانیت همیشگی رنج ببرد. پس در رابطه با چنین فردی، کمی محتاطتر عمل کنید تا خشمش دامنگیرتان نشود. خودکار و مدادش را میجود؟ این دسته از آدمها هم از همان مشکل افرادی رنج میبرند که ناخن خود را میجوند. آنها هم میخواهند با کارهایی مثل مکیدن انگشت یا جویدن خودکار به آرامش درونی برسند. ممکن است این رفتار آنها یک واکنش لحظهای باشد، اما امکان دارد چنین عادتی بیش از حد در آنها ریشه دوانده باشد و برای برطرف کردن آن، نیاز به جایگزین کردن رفتارهای دیگر یا کمک یک روانشناس وجود داشته باشد. RE: روانشناسی شخصیتی - jafarhashemlou - 2017-06-12 نظریه شخصیت اریک برن دیدگاه برن درباره شخصیت یک دیدگاه اجزا نگرانه و چندگانه است. برن به سه نوع حالت نفسانی اعتقاد دارد که عبارتند از روان بیرونی٬ روان نو و روان باستانی. روان بیرونی به شیوه ای تقلیدی و قضاوتی شکل می گیرد و درصدد است که مجموعه هایی از معیارها و ملاکهای اکتسابی را به اجرا درآورد. روان نو عمدتا به تبدیل محرکها به مجموعه اطلاعات تمایل دارد و نه نیز به پردازش و بایگانی این اطلاعات بر اساس تجربیات قبلی علاقه مند است. روان باستانی تمایل دارد که بر اساس تفکر مبرا از منطق و ادراک هایی که به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تحریف شده اند٬ به طور ناگهانی و ناآگاهانه تری٬ واکنش نشان دهد. برن تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان "حالتهای من" معرفی می کند. حالتهای من سه گانه او عبارتند از: "حالت من والدینی" ٬ "حالت من بالغ" و "حالت من کودکی". حالت من والدینی از روان بیرونی٬ حالت من بالغ از روان نو و حالت من کودکی از روان باستانی نشأت می گیرد. از دید پدیده شناختی، سه حالت " من" را به ترتیب حالتهای برون روحی، نو روحی و کهنه روحی می نامند.(برن، 1961 و 19644). چگونگی تشکیل و تکامل حالات مختلف شخصیت کودک بدین شرح است: ۱ - حالت من کودکی : حالت من کودکی مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری است که بقایایی از دوران کودکی خود فرد هستند. حوادث درونی٬یعنی پاسخهای کودک به آنچه می بیند و می شنود و نیز تأثیرات کودک از والدینش٬در حالت "من کودکی" او ثبت و ضبط می شوند. ۲ - حالت من والدینی : حالت من والدینی مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری است که ویژگیهایی مشابه همین در والدین هم وجود دارد. حالت من والدینی شامل مجموعه انبوهی از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سؤال در مغز است که توسط فرد در خلال سالهای اولیه زندگیش حاصل شده است و معمولا پنج سال اولیه زندگی را در بر می گیرد. این سالها با سالهای قبل از اجتماعی شدن و ورود به مدرسه مقارن است. این حالت من را بدان دلیل والدینی می گویند که بر اثر مشاهده رفتار و اعمال والدین و منعکس کردن آنها در شخصیت حاصل می آید. ۳ - حالت من بالغ : حالت من بالغ به وسیله مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری خودمختار و مستقل توصیف می شودکه با واقعیت موجود تطبیق و هماهنگی دارند. حالت من بالغ برای بقا لازم است.این حالت داده ها را به جریان می اندازد٬ تجزیه و تحلیل می کند و احتمالاتی که برای حل و فصل مؤثر دنیای خارج ضروری هستند٬ محاسبه می کند. وظیفه دیگر من بالغ منظم کردن فعالیتهای "من کودکی" و "من والدینی" و واسطه شدن عینی میان آنهاست. در شیوه ارتباط محاوره ای اعتقاد بر آن است که فرد در ارتباط با خود و دیگران به چهار نوع نتیجه گیری دست می یابد که موقعیت زندگی او را مشخص می کنند و رفتار او را تحت الشعاع قرار می دهند. این چهار نوع نتیجه گیری عبارتند از: ۱-" من خوب نیستم ٬ تو خوب هستی": این نگرش اولین تصمیم موقتی است که کودک بر مبنای تجارب اولیۀ زندگیش بدان معتقد می شود. اواخر دو سالگی یا این نگرش در او تثبیت می شود و یا اینکه کودکک نگرشهای دوم و سوم را می پذیرد. این نگرش در سالهای اولیۀ دوران کودکی همگانی است و ماحصل نتیجه گیری منطقی کودک از موقعیت تولد و دوران کودکیش به شمار می رود.آدلر نیز در نظریه اش به تلاش انسان برای فرار از احساس حقارت یا "خوب نبودن" توجه کرده است، که به طور عمومی مشهود است. در این موقعیت، انسان زندگی خود را مرهون دیگران می انگارد. بدین معنی که انسان نیاز شدیدی به نوازش و توجه دیگران احساس می کند. ۲- "من خوب نیستم٬ تو خوب نیستی": در پایان یک سالگی در زندگی کودک اتفاق مهمی به وقوع می پیوندد و آن این است که راه رفتن را آغاز می کند و دیگر نیاز به این ندارد که دیگران او را بغل کنند و از جایی بهه جایی ببرند. به عبارت دیگر، پیدایش این رفتار وابستگی کودک را به مادرکاهش می دهد. از سوی دیگر، آسایش موجود در سال اول زندگی به سر می رسدو، چنانچه این دشواری و سختی ادامه یابد، کودک نتیجه می گیرد که "من خوب نیستم، تو خوب نیستی". در این مرحله رشد حالت "من بالغ" متوقف می شود، زیرا از دیگران تحریک و نوازشی دریافت نمی دارد. پس فرد در این موقعیت تسلیم می شود و امیدش را از دست می هد و صرفا در زندگی به سازشکاری می پردازد و احتمالا از یک موسسۀ روانی سر در می آورد. کودک در خود رفته و گوشه گیر چنین حالتی دارد. ۳-"من خوب هستم٬ تو خوب نیستی": کودکی که دایماً توسط والدینش تنبیه می شود، ممکن است به چنین نگرشی تغییر حالت دهد. این موقعیت در سنین دو و یا سه سالگی پیش می آید. چنین نگرشی برایی کودک تصمیم نجات بخش زندگی است. این نوع کودک از عینی بودن در برخورد با وقایع زندگیش ناتوان است و همواره گناهان را به گردن دیگران می اندازد و علل سکشتهایش را در دیگران جستجو می کند. چنین افرادی فاقد وجدان اجتماعی هستند. با یان گروه درمان به سختی انجام می گیرد، زیرا درمانگر را نیز همانند هر انسان دیگری غیر خوب می دانند. ۴- "من خوب هستم٬ تو خوب هستی": در این نگرش امیدواری وجود دارد، و از نظر کمی این حالت با حالتهای قبل فرق دارد. سه حالت اولیه به طور ناآگاهانه و در سنین اولۀ زندگی اتفاق می افتد. از آنجا که اینن نگرش یک تصمیم شفاهی و آگاهانه است، اطلاعات زیادی را دربارۀ فرد و دیگران می توان در آن یافت. سه حالت اولیه اصولاً بر احساسات متکی هستند، در حالی که حالت چهارم بر افکار و ایمان و عمل استوار است.سه حالت اولیه با مسئلۀ "چرا" مواجه هستند، در حالی که حالت چهارم با "چرا نه" سر و کار دارد. نقل از : http://jafarhashemlou.blogfa.com
RE: روانشناسی شخصیتی - jafarhashemlou - 2017-06-12 نظریه هنري موری در شخصیت مهمترین مفهوم ارایه شده در نظریه هنری موری درباره شخصیت، مفهوم نیازهاست. نیازها انگیزههای مهم رفتار آدمی هستند و با جهتدهی رفتار آدمی، وی را به سوی هدف رضایتبخش سوق میدهند. از دیدگاه موری، نیاز "یک سازه فرضی است که وقوع آن تصور میشود تا بعضی واقعیتهای عینی و ذهنی را توجیه کند." نیاز مبنای فیزیولوژیک دارد، از این جهت که شامل یک نیروی فیزیکی – شیمیایی در مغز است که تمامی تواناییهای عقلی و ادراکی فرد را سازمان داده و هدایت میکند. نیازها ممکن است برخاسته از فعالیتها و فرایندهای درونی همچون گرسنگی و تشنگی یا حاصل رویدادهای محیطی باشند. نیاز از هر منبعی که ناشی شده باشد، "یک سطح تنش" ایجاد میکند که ارگانیسم میکوشد با برآورده کردن نیاز، این تنش را کاهش دهد. به عقیده موری، هر نیاز از دو جزء تشکیل شده است 1-جزء کیفی یا هدایت کننده آن که، نمایانگر هدفی است که انگیزش به سوی آن هدایت میشود. 2- جزء کمی یا انرژیزا که نماینده قوت و شدت جهتگیری انگیزه به سوی هدف است. تحقیقات اصلی موری منجر به فهرستی مرکب از 20 نیاز شد که به شرح زیر است: نیاز به تسلط (dominance need) نیاز به کنترل محیط انسانی شخص، به منظور نفوذ یا هدایت رفتار دیگران از طریق تلقین، اغوا، ترغیب یا دستور دادن، برای وادار کردن دیگران به همکاری، برای قانع کردن دیگران در مورد درست بودن عقیده خود. نیاز به دنبالهروی (deficiency need) نیاز به تحسین و تایید یک فرد مافوق و پیروی از وی، تسلیم شدن مشتاقانه به نفوذ یک فرد متحد دیگر، همنوایی با سنتها. نیاز به خودمختاری (autonomy need) نیاز به آزاد شدن، دور ریختن محدودیتها، شکستن انحصارات، مقاومت در برابر اجبار و بازداری، نیاز به مستقل بودن و آزاد بودن برای عمل بر طبق انگیزهها، برای به مبارزه طلبیدن عرف و سنت. نیاز به پرخاشگری (aggression need) به منظور بهرهگیری از زور برای غلبه بر مخالفت، برای جنگیدن، حمله، آسیب زدن یا کشتن دیگری، برای تحقیر، سانسور کردن یا مسخره کردن دیگری از روی عناد، نیاز به مجادله، نگرشهای بیشانتقادی، بدگویی، کم ارزش جلوه دادن ارزشهای دیگران. نیاز به خواری طلبی (abasement need) نیاز به تسلیم منفعلانه به نیروهای بیرونی. برای پذیرش آسیب، سرزنش، انتقاد و تنبیه؛ برای تسلیم سرنوشت شدن، اعتراف به حقارت، خطا، کار غلط یا مغلوب شدن؛ نیاز به سرزنش و تحقیر خود، نیاز به جستجو و لذت بردن از درد، تنبیه، بیماری و بدبختی. نیاز به پیشرفت (achievement need) به منظور انجام یک کار دشوار، برای مسلط شدن، دستکاری کردن یا سازماندهی فیزیکی اشیا، انسانها یا اندیشهها، برای غلبه کردن بر موانع، رقابت و پیشی گرفتن از دیگران. نیاز جنسی (sex need) نیاز به شکلدهی و ایجاد یک رابطه شهوانی، برای داشتن آمیزش جنسی. نیاز به شناخت حسی (sentience need) نیاز به جستجو و لذت بردن از برداشتهای احساسی، نیاز به لذات نفسانی. نیاز به بازی (play need) نیاز به تفریح صرف، بدون هدفی دیگر. نیاز به نمایشگری (exhibitionistic need) نیاز به کانون توجه بودن، سرگرم کردن، هیجانزده نمودن، تحت تاثیر قرار دادن و شوکه کردن دیگران، به منظور مورد تماشا یا مورد شنیدن قرار گرفتن، برای شاد کردن، فریفتن یا اغوا کردن دیگران. نیاز به پیوندجویی (affiliation need) نیاز فرد به این که به شخص یا اشخاصی مربوط و منسوب باشد، خواه برای همکاری در کوشش و کار، مصاحبت، عشق و دوستی یا برای ارضای جنسی. به عبارت دیگر، نیاز به همکاری نزدیک و لذت بخش با یک فرد دیگر، با فردی که شبیه شخص است یا او را دوست دارد. نیاز به تحقیرگریزی (infavoidance need) نیاز به اجتناب از شکست و کوچک شدن و ترک موقعیتهای پریشانی آفرین، اجتناب از دست زدن به اقداماتی که احتمال شکست در آنها از نظر شخص بالاست و ممکن است منجر به حقیر شدن شوند.(ملامت، استهزا، بیعلاقگی دیگران). نیاز به طرد (rejection need) به منظور راه ندادن، رد کردن، بیرون کردن یا بیعلاقگی به یک زیردست، برای رها کردن و چیدن نوک دیگران. نیاز به مهرطلبی (succorance need) نیاز به مورد پرستاری، حمایت نگهداری، عشق، نصیحت، راهنمایی، پرورش، بخشش و تسلی قرار گرفتن، نیاز به داشتن یک حامی دایمی و مخلص. نیاز به پروردن (nurturance need) نیاز به ارایه همدردی و ارضای نیازهای یک شخص درمانده، یک نوزاد یا هر کس دیگری که ضعیف، ناتوان، خسته، بیتجربه، علیل، مغلوب، تحقیر شده، تنها، دل شکسته، بیمار یا از نظر روانی پریشان باشد. نیاز به خویشتنپایی (defedance need) نیاز به دفاع از خود در برابر تهاجم، انتقاد و سرزنش، برای پوشاندن یا توجیه کردن یک رفتار غلط، شکست یا تحقیر شدن. نیاز به عمل تقابلی (counteraction need) نیاز به تسلط یافتن یا جبران شکست با کوشش دوباره، برای رفع یک تحقیر به وسیله از سر گرفتن اقدام، برای غلبه بر ضعف و سرکوبی ترس، برای جستجوی موانع و دشواریها به منظور غلبه بر آنها، برای حفظ احترام به خود و افتخار در سطح بالا. نیاز به آسیب گریزی (harmavoidance need) نیاز به اجتناب از درد، آسیب جسمی، بیماری و مرگ، نیاز به گریز از موقعیتهای خطرناک و اتخاذ روشهای احتیاط آمیز. نیاز به نظم (order need) به منظور قراردادن چیزها به ترتیب، برای رسیدن به نظافت، مرتب کردن، سازمان دادن، تعادل، ترتیب دادن و دقت. نیاز به فهم (understanding need) نیاز به پرسیدن یا پاسخ گفتن به پرسشهای کلی، برای علاقهمند بودن به نظریهها، پرداختن به تحلیل رویدادها و تعمیم دادن، نیاز به بحث و استدلال کردن، تاکید ورزیدن به منطق، داشتن عادت اظهار عقیده خود با دقت، برای نشان دادن علاقه عمیق به فرمول بندیهای انتزاعی در علوم، ریاضیات و فلسفه. موری معتقد نبود که همه این نیازها در همه انسانها وجود دارد. بعضی از افراد ممکن است همه آنها را حداقل در طول یک دوره از عمر خود تجربه کنند. اما بعضی دیگر هم هیچ گاه بعضی از این نیازها را تجربه نمیکنند.
نقل از : http://jafarhashemlou.blogfa.com/post/658
RE: روانشناسی شخصیتی - jafarhashemlou - 2017-06-13 نظریه شخصیت میشل میشل نظریه صفات (Trait Construct) را مانند استادش راتر شدیداً زیر سوال برد. o او در سال ۱۹۶۸ کتابی تحت عنوان « شخصیت و سنجش » Personality and Assessment نوشت که به همین موضوع پرداخته است. o او بجای صفات فرایندهای شناختی (ذهنی ) Cognitive و هیجانی ( احساسات ) Affective را تعیین کننده رفتار می داند o او معتقد است که صفات انسانها ثابت نیستند و در موقعیت های مختلف Diverse Situations صفات عوض می شوند و روی رفتار تأثیر می گذارند . مفاهیم اساسی در نطریه میشل • میشل می گوید، رفتار انسان تحت تأثیر دو نوع متغیر قرار دارد : ۱ ) متغیرهای موقعیتی (Situational Cues) : بیشتر شامل عوامل محیطی ، موقعیت ها ، پاداش ها و تنبیه هاست. ۲ ) متغیرهای شخصی (Personal Cues) : عوامل درونی شخصی. • متغیرهای شخصی به چندین عامل عمده تقسیم می شوند : ۱- انتظارات (Expectancies) : فکر می کنم که چه انفاقی روی خواهد داد. ۲- ارزشهای شخصی (Subjective Values) : چه چیزی ارزش داشتن یا انجام دادن را دارد. ۳- کفایتها و شایستگی (Competencies) : دانش و مهارتی که انسان دارد. آنچه که می دانیم و می توانیم. ۴- استراتژی های کدگذاری شناختی (Cognitive Strategies – Encoding Strategies and Personal Constructs) : چگونه قطعات را در کنار هم می گذاریم. این استراتژی ها تحت تأثیر عواملی چون توجه ، سطح انگیزش و ارزشهای شخصی و آموزش است . ۵- سیستم ها و برنامه های خود تنظیمی (Self-Regulatory Systems) : توانایی برنامه ریزی درونی به منظور اقدام به یک عمل و رسیدن به آن . فرایندهای اساسی: • اساسی ترین فرایندها از دیدگاه میشل : I. تأخیر در ارضاء (Delayed Gratification) II. شرایط ثبات رفتاری (Consistencyy) به تأخیر انداختن ارضاء عبارت است از تمایل به تعویض یک پاداش کوچک اما زود با یک پاداش بزرگتر ولی دیرتر. این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است. وی معتقد است آنچه در جلوی ذهن انسان است نه آنچه در جلوی چشم او، توانایی او را در به تأخیر انداختن ارضاء تعیین می کند . او به این نتیجه رسید که توانایی کودکان در به تأخیر انداختن ارضاء با موفقیت تحصیلی آنها ، ثبات هیجانی و کنترل امیال ناگهانی آنان در سالهای نوجوانی رابطه نزدیک دارد. به تاخیر نیانداختن ارضا می تواند در ایجاد انواع رفتارهای اعتیادی و ضد اجتماعی موثر واقع شود. خودلگامی یا خود تنظیمی Self-Control یا Self-Regulation • کنترل خود، کنترل نفس یا خود کنترلی توانایی کنترل احساسات و رفتارها و خواستهها است که انسان به منظور بدست آوردن برخی پاداشها یا جلوگیری از برخی مجازاتها انجام میدهد. o برخی پاداشها و مجازاتهای معمولاً کوچکتر که زودتر قابل دستیابی هستند، میتوانند جلو دستیابی به برخی پاداشهای بزرگتر را بگیرند. o در روانشناسی خود کنترلی گاهی با نام خود تنظیمی هیجانی (Emotional Self-Regulation) نامیده شده است. ویژگیهای شخصیتی مردان دون ژوان - Don Juan - 2022-09-03 دون ژوان چیست؟ سندرم دون ژوانیسم اصطلاحی است غیر بالینی که به تمایل یک مرد برای داشتن روابط جنسی با زنان مختلف اشاره دارد. یک مرد دون ژوان قادر به برقراری روابط اجتماعی بسیار خوب و جذاب با زنان است، اما در پایداری و دوام رابطه عاطفی دچار مشکلات جدی میشود. این افراد فاقد توانایی ایجاد یک رابطه صمیمی و نزدیک با زنان بوده و بعد از تجربه رابطه جنسی تغییرات زیادی در خلق و منش آنها اتفاق میافتد. شدت این مشکلات در حدی است که در نهایت به رها کردن رابطه ختم میشود. دون ژوان اصطلاحی است که از ادبیات و نمایشهای اپرا گرفته شده است. دون ژوان نام شخصیتی افسانهای است که زنان را اغوا و بعد رها میکند و فیلمی به نام Don Jon در سال 2013 با مظمون چنین افرادی ساخته شده است. مهمترین ویژگیهای شخصیتی مردان دون ژوان
ازدواج با فرد دون ژوان و مشکلات آن
ازدواج پایدار با فرد دون ژوان امکان پذیر نیست؛ چرا که او قادر به نگهداری رابطه طولانی مدت نیست. افرادی که رگههای دون ژوانیسم را دارند در ابتــدا بسیار جذاب و دلفریب هستند. این افراد در ابتدای رابطه به نوعی ایثار و از خودگذشتگی اغراق آمیز در رفتارهایشان دارند که همین میتواند زنگ خطر خوبی برای افراد هشیار و واقعبین باشد؛ اما در صورتی که طرف مقابل شیفته همین رفتارهای جذاب و جنتلمن شود، بعد از مدتی این رفتارها تبدیل به بهانهگیری و ایراد گرفتنهای طاقت فرسا در ارتباط میشود. اکثر زنانی که در این رابطهها قرار میگیرند این تغییر رفتار را ناشی از اشتباهات و بیمهارتی خود در ارتباط با مردان میدانند و مدام به اصلاح رفتارها و تذکرات هستند. هر چقدر این زنان بیشتر تلاش میکنند بیشتر از طرف مقابل سرزنش و تحقیر میشوند. اکثر مواقع این رابطه فرسایشی بعد از مدتی با رها کردن فرد دون ژوان و سرخوردگی و افسردگی طرف مقابل به اتمام میرسد. |