انجمن بانیان بهبودی
عاشقانه های شاعران معاصر - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268)
+--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269)
+---- انجمن: عاشقانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=270)
+---- موضوع: عاشقانه های شاعران معاصر (/showthread.php?tid=6105)



عاشقانه های شاعران معاصر - MOZHGAN - 2014-08-26

 
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو 
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو 
راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا 
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن
عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی 
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن
خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن
عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند
عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن
حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
 

 


RE: عاشقانه های شاعران معاصر - MOZHGAN - 2014-08-26

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

سند عقل مشاع است اگر بگذارند

عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم

دل من مال شماهاست اگر بگذارند
 


RE: عاشقانه های شاعران معاصر - MOZHGAN - 2014-08-26

من که دیگر نیستم حالا چه فرقی می‌کند؟
بی حضور یک نفر دنیا چه فرقی می‌کند؟
لا به لای ازدحام این همه بود و نبود
هستی‌ام با نیستی آیا چه فرقی می‌کند؟
با شما هستم شمایی که مرا نشنیده‌اید!
با شما خانم و یا آقا چه فرقی می‌کند؟
این‌که هر شب یک نفر از خویش خالی می‌شود
واقعاً در چشم آدم‌ها چه فرقی می‌کند؟
من به هر حال آمدم تا با تو باشم مهربانِ
واقعیٌت باش یا رویا چه فرقی می‌کند؟
واقعیت باش، رویا باش یا اصلاً نباش!
من که دیگر نیستم حالا چه فرقی می‌کند؟
 


RE: عاشقانه های شاعران معاصر - MOZHGAN - 2014-08-26

گمان نمی کنم این دستها به هم برسند
دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پر از عشق ما به هم برسند
فلک نجیب نشسته است وموذیانه به فکر...
که پیش چشم من این ، دوچرا به هم برسند
شکوه عشق به زیرسوال خواهد رفت
وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند
 


RE: عاشقانه های شاعران معاصر - MOZHGAN - 2014-08-28

دیدی همان گونه فکر می کردم شد . . .
فرق گذاشتی
بهانه گرفتی
فاصله انداختی
میان خودت و خودم !
برگشتی ، اما دیر . . .
من برای فراموشی تو به بی راهه زدم ” برگشتی ندارم
خودم را گم کرده ام چه برسد به راه .
برگرد عزیزم به همان جایی که بودی تا برای تو هم دیر نشده ... .



RE: عاشقانه های شاعران معاصر - mohsen..yazd - 2014-08-30

باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد
بیستون بودو تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانیکه چو کبک
خنده میزد شیرین
تیشه میزد فرهاد
نه توان گفت به جانبازی فرهاد  افسوس
نه توان کرد ز بی دردی شیرین فریاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد برآوردن میل دوست
خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین بی نهایت زیباست
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالش برسی یا نرسی


 


RE: عاشقانه های شاعران معاصر - mohsen..yazd - 2014-09-07

دل من دير زمانی است كه می پندارد :
« دوستی » نيز گلی است ؛
مثل نيلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظريفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان اين ساقه نازك را
                       - دانسته-
                          بيازارد !
در زمينی كه ضمير من و توست ،
از نخستين ديدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هايی است كه می افشانيم .
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش « مهر » است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد ،
زندگی را به دل‌انگيزترين چهره بيارايد .
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف ،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس .
بی‌نيازت سازد ، از همه چيز و همه كس .
زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .