انجمن بانیان بهبودی
42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: قدمهای دوازده گانه معتادان گمنام (راهنمای کارکرد قدم) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=233)
+---- انجمن: قدم دوم (راهنمای کارکردقدم) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=235)
+---- موضوع: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ (/showthread.php?tid=630)



42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - mehdiast - 2013-10-21

· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟



RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - mahla - 2013-10-22

ترس از آینده و موفقیت اینکه بلاخره پایان داستان زندگی و بهبودی من چه میشود مرا نگران و خودمشغول میسازد که از بیماری ام است به ایمان رسیده ام که اگر به خداوند اعتماد کنم کاری را که به تنهایی قادربه انجامش نیستم برای من انجام میدهد ترس ریشه بیماری ماست



RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - meshki - 2013-11-22

ترس از اینده ترس از ضعف ها گذشته چیزهای که تجربه نکرده ام و در مقابل اینها جه واکنشی نشان می دهم ترس از اینکه اصلا خداوندی وجود نداشته باشد و انجه را که می شنوم و عمل می کنم حقیقت نداشته باشد .ترس از اینکه حقیقت را لمس نکنم ترس از اینکه بخواهم باورهای قدیم را عوض کنم و با باور جدید زندگی کنم .ترس از شکسته شدن گمنامی .
هر جای که اگاهی هست یعنی روشن بینی کار می کند هر جا روشنی بینی است حاصل امید و ایمان است


RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - mehdiast - 2014-01-05

در زندگی گذشته ما ، کلمه ایی بنام اعتماد سالها بود که نقش خود را از دست داده بود و عملاٌ چنین واژه ای در زندگی ما دیگر معنا و مفهوم نداشت ، در واقع ما بعلت عدم سلامت عقل همیشه خود را در مجاورت مکانها و یا روابطی قرار میدادیم ، که مشخصه هایی از قبیل ؛ ناصداقتی ، دورویی ، و بخصوص بی اعتمادی در راس آنها قرار داشت و بدیهیست در چنین شرایط ناامنی ما هر بار به کسی اعتماد کردیم ، بقول معروف چوب آنرا هم خوردیم و لذا ما در گذشته با نهایت بی عقلی در سرزمینی زندگی کردیم که تجربه های درد آوری از اعتماد کردن کسب کردیم ، بنابراین ، خاطرات تلخ گذشته ما در رابطه با فعل اعتماد کردن ، نهایتاٌ ما را به نقطه ایی رساند که باعث ظهور نوعی اندیشه منفی و باور مخرب بنام ( بی اعتمادی ) به هر چیزی در ما شد ، و لذا ما در گذشته در اثر عدم اعتماد به دیگران هرگز نمیتوانستیم تصور کنیم کسی میخواهد بما لطفی بکند ، همیشه در زندگی به محبتهای دیگران با سوءظن نگاه میکردیم ، اگر کسی میخواست در حق ما کاری انجام دهد پیش خود میگفتیم حتماً نقشه شومی برای من کشیده است ، بنابراین ما با چنین اوضاع و احوالی ، یعنی در کمال بدبینی و با دنیای از نفرت و کوله باری از بی اعتمادی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و بدیهیست به عشق ها و یا محبت های که در سطح انجمن و یا از طرق دوستان بهبودی بما میشد با سوء ظن های بیمار گونه و بقول خودمان اون ور آبی نگاه میکردیم ، آنچه که امروز میتواند بعنوان یک مانع جدی سد راه ما برای بدست آوردن اصل روحانی اعتماد شود اصولا همان نگرشها و قضاوتها و خصوصاًً همان باورهای غلطیست که ما در گذشته در اثر رفتارهای غیر اصولی خودمان به آنها دست یافتیم ، اینکه ما در گذشته از اعتمادهای خود ضربه میخوردیم به این علت بود که ؛ با عقل نا سالم در مکانهای ناسالم و با اشخاص ناسالم و بر اساس لذتهای ناسالم ، ارتباط برقرار میکردیم ، بنابراین مشکل در "اعتماد" کردن نبود ، بلکه مشکل در نوع غلط اعتماد کردن ما ریشه داشت ، اعتماد کردن به نیروی برتر امروز اساسی ترین مرحله بهبودی ما را رقم میزند و لذا ما باید از هرگونه ترسی که بعنوان عاملی بازدارنده سد راه ما میشود دوری کنیم و بخصوص متوجه این مسئله باشیم که تا زمانیکه در راستا و چارچوب اصول و برنامه حرکت میکنیم ، نه تنها ازاین اصل روحانی زیانی نمی بینیم بلکه با رشد این اصل روحانی سرانجام میتوانیم به بیداری روحانی برسیم اما یکی دیگر از عوامل بازدارنده در راستای اعتماد کردن ، که ترسهای ما را افزایش میدهد و مانع رشد این اصل روحانی در ما میشود ، قضاوتها و پیش داوریهای بیمار گونه ما هستند ، ما هرگز نباید به اعضا براساس گذشته آنها و یا سوابق بد آنها که در شرایط بیماری فعال داشته اند نگاه کنیم ، هر چند دوستان و همدردان ما خود اذعان و اقرار به بیماری میکنند اما واقعیت امروز این است که آنها در حال بهبودی بسر میبرند و لذا با بهبودی کیس و شرایطی مناسبی را برای اعتماد کردن دارا می باشند و از گذشته خود بسیار فاصله گرفته اند ، و بگفته کتاب ( فقط برای امروز 12 مرداد ) که میگوید ؛ به اعضای انجمن خود اعتماد میکنم ، اگر چه آنها بی شک کامل نیستند ، اما بهترین امید من هستند . گاهی ممکن است بازهم با پیشداوری فکر کنیم که شاید ، اصل روحانی اعتماد چیزی را از ما بخواهد که خارج از توان ما باشد ، بطور مثال ؛ تغییر کنیم و یا مسئولیتی بما بدهد و یا از چیزی که آنرا دوست داریم و به آن احساس تعلق میکنیم دست برداریم ، در حالیکه باید متوجه باشیم اولاً ؛ برنامه ما یک برنامه پیشنهادیست نه یک برنامه تحمیلی و ثانیاً برنامه بهبودی بسیار ساده و سهل و آسان است ( بشرطی که متمرکز به روی آن باشیم ) و واقعاً به گونه ایی نیست که خارج از توان تک تک ما باشد . هرچند اصل روحانی اعتماد امروز برای ما ضروریست اما باید بدانیم که این اصل هم برای خود دارای ویژه گیها و قوانین و ارکانی است و لذا قبل از هر اعتمادی باید ابتدا شناخت و دانش خود را از فرهنگ و آداب آن ارتقاء دهیم .



RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - mohammad - 2014-02-23

ترس_اعتماد .مثل کفه ترازو است هرکدوم زیادشود مقابلش کمتر میشود
هرچقدرترس کمترشود اعتماد بیشتر وعمیق تر می شود و اعتماد به نفس وعزت نفس پیدا می کنیم
وقتی اعتماد می کنیم اولین قدم را برای رشد خود بر می داریم عدم اعتماد باعث می شود شکست پیشاپیش می شود
اعتماد وباور تبدیل به ایمان به خداوند می شود ما نیازمند اعتماد وباور هستیم وترس مانع اصلی ایمان وباور اعتماد است
ترس مانع تغییر کردن می شود ترس مانع مشارکت صادقانه می شود
ترس باعث مخفی کاری وانزوا می شود
ترس مانع رفتارهای درست می شود
ترس اعتماد به نفس را از بین می برد



RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - NASIB - 2014-03-07

ترس از اینده، ترس از ناشناختهذها، ترس از قضاوت دیگران، ترس از تایید نشدن، ترس از طرد شدن، ترسهای مالی و هزاران هزار ترس دیگر، نقطه مقابل این ترسها اعتماد و ایمان است


RE: 42-· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟ - amirjavadi - 2020-11-07

42-ترس برای من یعنی نداشتن شناخت وآگاهی وبی ایمانی... ترس ازاینکه دچاروسوسه بشم تمایلم روازدست بدم ودوباره درچرخه معیوب مرضم قراربگیرم ترس ازمنفی اندیشی وداشتن انحراف فکری وبسته بودن دریچه افکارم ترس ازافشاءشدن اسرارورازهایم ازاینکه گمنامی ام شکسته شود وخیانت ودورویی ببینم ازاینکه مورد سوءاستفاده قراربگیرم آدم بی خاصیتی شوم وامنیت هایم رادرزندگی ازدست بدم ترس ازمسولیت پذیری غلبه برلذتها وزیاده خواهی هاترس از موانع موجودبرسرراه وخارج شدن از روند ایمان آوری وپروسه بهبودی وازدست دادن روشن بینی ام نداشتن صداقت ودرمیان بودن مسایل مالی وشهوترانی واستفاده از دیگرنواقصم که بیشتراین ترسهانابجاوغیرواقعی هستند که به دلیل خودخواهی وخودمحوری ام مانع اعتماد من برای سپردن میشوند?