انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: باور
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
وقتی که دیگران گفتند او تو را به خاطرخودت نمیخواهد رویم را برگرداندم افسوس که باورشان نکردم و حالا آنها رویشان را برمیگردانند


جواب بعضى حرفا فقط یه نفس عمیقه،

بذارتو دلت بمونه

اینجورى قشنگ تره

وقتى حرمتها شكسته میشود، ببخشید گفتن ها سودى ندارد.... سكوت كن!!

.

-گفتم خدایا سوالی دارم...گفت بپرس...پرسیدم چرا وقتی شادم همه با من میخندند ولی وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟...جواب داد:شادی ها را برای جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست....


هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد!

امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی،

که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگها ناپدید ماند....(حسین پناهی)




لجم میگیرد

وقتی عاشقانه هایم رامینویسم برای تو!

اما همه میخوانند الا تو


کاش میشد درنگاهت همچو اشکی جا بگیرم یا نیفتم از نگاهت یا اگر افتم بمیرم


اگه بعضی وقتا نمیشنوی دوستت دارم

بخاطر سایلنت بودن دلمه نه معرفت كمم

.



نه

گریه نمی كنم

1چیزی رفته توی چشمام

فكر كنم 1 خاطره ست
یه دختر بچه بود که همیشه دوست داشت و انتظار داشتند ازش که بزرگ باشه! اونهم عمری به درازای کودکی رو بزرگی کرد. وقتی که واقعا بزرگ شد و کودکی و کودکانه ها رو غیر قابل برگشت دید.تازه فهمید که چه چیزهایی رو از دست داده.پس یه تصمیم گرفت! تصمیم گرفت که به جبران همه کودکی های از دست رفته اش،عمری به درازای بزرگسالی رو کودکی کنه!
یک برو بر زبانم آمد به خاطر تو
و هزار هزار “بمان” که در دلم ماند که ماند که ماند …
خیالت راحـــــت …
شکسته ها نفرین هم بکننــد گیرا نیست ؛ نفـــــرین ته دل می خواهد ؛ دل شکسته هم که دیگر ســر و تــه نــــدارد …