انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: فاجعه
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
یه فاجعه برام پیش اومد
دیروز تولدم بود اما هیچکی بهم تبریک نگفت
هیچکی یادش نبود
تنهایی یعنی این...
هیچ کس زنده نیست... همه مُردند


دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!


در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:



هیـــچ کس زنده نیست... همــه مُردن
تو سکوت مي‌کني
و فرياد زمانم را نمي‌شنوي.
يک روز،
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز براي اولـين بار
مفهوم دير شدن را خواهي فهميد...!

حسين پناهي
سلامتیِ اونایی که این روزاشون به تظاهر میگذره
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به شادی
به این که دیگه چیزی مهم نیست
ولی فقط خودشون میدونن چقدر سخت میگذره.....!

سلامتی
ﺩﻟﻪ ﺩﯾــﮕﻪ ...
ﺷﻌﻮﺭ ﮐــﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ!
ﺑﺬﺍﺭ ﻫﯽ ﺑﮕﯿـــــﺮﻩ ﺗﺎ ﺑﻔﻬــــﻤﻪ ﻫﺮﭼــﯽ ﮐﻪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ،
ﺩﺍﺷﺘـــﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ !..
ساده که باشی . . .
آدم ها خیلی زود دوستت می شوند
و تو خیلی دیر می فهمی دشمنت بودند ...

ساده که باشی . . .
آدم ها با همۀ کمبودهایشان به غرورت حمله می کنند
و با همۀ غرورشان مچاله ات می کنند ...

ساده که باشی . . .
تو همیشه رو بازی می کنی
و آدم ها همیشه بازیگران ِ پشت پرده می مانند ...

ساده که باشی . . .
اوقات بیکاری آدم ها را با سادگی ات پُر می کنند
و خود در لحظه های اندوه ، تنها می مانی ...

ساده که باشی . . .
سادگی ات را حماقت می خوانند
و کسی نمی فهمد که تو از فرط ِ
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای / از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای ؟

.

.

.

تو بی من تنگدل، من بی تو دل تنگ / جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ

فلک دوری به یاران می پذیرد / به خورشیدش بماند داغ این ننگ . . .

.

.

.

قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت

گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟

گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو

آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت . . .

.

.

.

گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری است . . .

.

.

.

از خرابی می گذشتم، منزلم آمد به یاد

دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد . . .
بغض میکنم….
درد دارد……
نبودنت را میگویم….
آخر شبی این بغض راه نفس کشیدنم را میبندد
تاوان عشقت مرگ است.
فاجعه یعنی اینکه :
تو تاریخ تولد همه را بدانی اما هیچ کس تاریخ و روز تولد تورا تبریک نگویید
تنها امید من که نا امیده
امیده من دوباره ته کشیده
لحظه به لحظه فکر نا امیدی
این لحظات امونم و بریده
صفحه‌ها: 1 2