انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: ماهی
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ!
..
ﺗﮑﻠﯿﻔﺸﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ،
..
...ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ !!!....
حماقت یعنی اینکه
تو میتونی منو آروم کنی
اما با خودخواهی پَسَم میزنی
و من...
بازهم به تو فکر میکنم بلکه آروم بشم
حماقت یعنی اینکه
من تو فکر ساختن با تویی هستم
که فقط به فکر خراب کردن منی...
یارم از من بی سبب رنجیدو رفت. گریه را دید وبر من خندید رفت. وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت قصه ناگفته را نشنید ورفت. تشنه بودم همچو دشتی پر علف مثل باران برتنم بارید ورفت. گل فراوان بود در باغ دلم غنچه ای نشکفته را بر چید ورفت
آدم برفی از خجالت آب شد وقتی که دید کودک گرسنه ای به هویج دماغش زل زده
“دست هایم را نمیخواهم”
وقتی دوریمان آنقدر میشود که دیگر بوی دستانت را نمیدهند

هی خوب من …
شرمنده ام که هنوز از دلتنگی ات نمرده ام !

من باز مانده ی یک قصه ام ، همان “یکی” که هرگز نبود

لب های تو …
شور بود ، نمک پرورده ات شدم !
سلام ماهی ها... سلام، ماهی ها
سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها
به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنيده ايد
که از ديار پری های ترس و تنهايی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه هاا،
و لای لای کوکی ساعت ها،
و هسته های شيشه ای نور - پيش می آيد؟


و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکند.
شاید برایت عجیب باشه این همه آرامشم

خودمانی میگویم ، به آخر که برسی فقط نگاه میکنی . . .

.

.

.

غمگینم مثل عکسی در اعلامیه ی ترحیم که خنده اش همه را می گریاند . . .

.

.

.

سرنوشتم چیز دیگر را روایت میکند / بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند

قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت / غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند . . .

.

.

.

آرامـــش یعنــــی :

هـر وقت قهـــر کــــردی

مطمئــــن بـــاشـی کـــه تـــا آشتـــی کنـــی هیـــچ کسی جـــات رو نمی گیــــــره

.

.

.

عاشقانه هایم همه رابه زانو زده !

توبه عشق چه کسی ایستاده ای . . .

.

.

.

دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت

تو ساده باور کن ، که سخت دوستت دارم . . .

.

.

.

دیگر پیام هایت نمیرسند

سیم بانان را خبرکن !

شاید کاجی افتاده باشد . . .

.

.

.

چقدر کم توقع شده ام

نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست

مرا به آرامش می رساند….

حتی اصطحکاک سایه هایمان… کافیست

.

.

.

خدایا

بت بود ؛ “بت شکن” فرستادی

من پر از بغضم ”بغض شکن” هم داری . . . ؟
اشک هایم را در صندوقچه چشمانم نگه میدارم تا در هنگام نبودنت منت باران را نکشم …