2014-01-03، 01:06
2014-12-26، 02:17
در ابتدا که بله من فکر میکردم که یک پدیده استثنایی هستم. چون من کودکی بیش فعال بودم از همان سنین کودکی این احساس را داشتم که از دیگران بیشتر میدانم و دیگران قادر به حل مسائل و رفع مشکلات خودشان نیستند و من باید به همه کمک کنم و من با فضولی و دخالت درکار دیگران وانمود میکردم که قصد کمک دارم. من هم کمک میکردم اما کمک به کودک بیش فعال درهمان قد، حد و اندازه کودک است و توانایی انجام کارهایی مهم و بزرگ را نداشتم، من کودکی بودم که همان کودک هم ماندم اما با تمام ادعایش، من فقط قصه و نگرانی مردم را میخوردم و مانند کودکان دلسوزی میکردمف فکر میکردم که با اینکارم دارم بزرگترین خدمت را به انها میکنم. مردم نیازی به دلسوزی و مداخله و فضولی من نداشتند و من به آنها راهکارهم میدادم و وقتی میدیدم اهمیتی به راهکار من نمیدهند، از طریق دیگر آنهم بچگانه مثلاً پول به آنها میدادم. متوجه میشدم که فایده ای ندارد، فوراً با آنها ضد و دشمن میشدم. الان تنها دارایی من فقط دانش برنامه است و همیشه سعی دارم که غرورکاذب و مدیریت انکار وارد شخصیت فعلی ام نشود چون میدانم که همین دانش هم میتواند من را به نابودی از طریق غرور و انکار بکشد. بقول بیل ویلسون مبتکر قدمهای خودیاری: اگر ما در قدمها زندگی نکنیم، در جایی دیگر مشغول نابودی خودمان هستیم...