2014-01-03، 01:16
2014-12-25، 12:15
در نظر من قدرتهای زیادی در درون و بیرون از من وجود دارند و من سالها با این نیروی برترهای منفی و خطرناک زندگیم را به نابودی و هلاکت رساندم، هیولای درونم یا همان دیکتاتور درونی که هوای نفس و زیاده خواهی در من همیشه فعال است که از کج راهه من را به نابوئدی بکشاند، انگار این هیولا با من سرجنگ دارد و از طرق مختلف میخواهد من را در غم و اندوه و ترس و استرس و ناشکری و توقع و انتظار بیمورد از همه نگاهدارد و هر لحظه از زندگیم را در درد و بدبختی و غصه خوردن و حسادت و مقایسه و دروغ و نیرنگ و ناصادقی نگهدارد و من را در اوج بدبختی و بیماریهای مختلف نگهدارد و نگذارد یک جرعه آب خوش از گلویم پایین برود. لیست ترسهای من بیش از سیصد عدد است که همگی یک لشگر عظیم در مقابل من صف آرایی کرده و منتظر کوچکترین روزنه نفوذی هستند تا روزگارم را تباه کنند و من درمقابله با این لشگرعظیم فکر میکردم با اراده وغیرت میتوانم به مبارزه برخیزم. در حالیکه فقط خداوند را داشتم و من هم طریقه ارتباط با او را نمیدانستم و اگر به من میگفتند در مقابلش سجده کن و هیچ دلیل منطقی بغیر از اجبار در پرستش برایم نمیآوردند، این اجبار بدون توضیح فقط برای اینکه فریضه و بدهی دارم روی من و افرادی بی اعتقاد مانند من خیلی سخت و غیر ممکن بود. من اگر می آموختم که میتوانم در مقابله باتمام این ترسها و استرسها و نگرانیها و بیماریها از انرژی خداوند برای روحیه گرفتن و زندگی در سلامتی استفاده کنم. من به ارزش درمانی، ای که اسمت دواست و ذکرت شفاست، پی نبرده بودم و بدلیل ترس از خدا از همان دوران کودکی ارتباطم را با خداوند قطع کرده و خودم را بدون آگاهی در دامان شیطان(هوای نفسم) انداخته بودم و در عذاب و ترس و استرس زندگی میکردم. من وقتی درحالت روحانی و نیاز در مقابل نیرویی که سالها از او فراری بودم و در حقیقت او را نمیشناختم، زانو زدم و از او تقاضای کمک کردم و از آن تاریخ تاکنون با این نیروی برتر مثبت و زندگی ساز آشنا شدم و متوجه شدم این نیرو در وجود و قلب من بود و من از او غافل بودم...