2014-01-12، 10:01
2014-05-06، 05:16
بله چون خودم را نمي شناختم ودوست نداشتم از خودم غافل بودم بيشتر وقتم را براي معتادم ميگذاشتم ، چون فکر ميکردم ميتوانم اورا تغيير دهم،به خودم ميگفتم ان قدر تلاش ميکنم تا او را عوض کنم ولي نشد هميشه نگران کارهاش بودم گریه میکردم قهر میکردم ، یک روز فهميدم همه اين کارها بيهوده هست دست از تلاش برداشتم ورهاش کردم وبه جاي دعوا وقهر براش دعا ميکنم تا نيروی برترم خودش جواب دعاهايم را بدهد
2014-06-27، 05:40
قبلا بله مثلا وقتی دیر میومد منم بیدارمینشستم گریه میکردم نگران بودم وتمام مدت با ذهنم درحال کنترلش بودم
ونتیجش بی حوصلگی اعصاب خوردی درک نکردن احساسات ونیازهای خودم بود اما خوشحالم که بابرنامه آشناشدم
چون واقعا بهم کمک کرد که انرژی خودم رو هدر ندم من نه مسوول اعتیاد بیمارم هستم ونه میتونم براش کاری انجام بدم جزاین که باعشق رهاش کنم
ونتیجش بی حوصلگی اعصاب خوردی درک نکردن احساسات ونیازهای خودم بود اما خوشحالم که بابرنامه آشناشدم
چون واقعا بهم کمک کرد که انرژی خودم رو هدر ندم من نه مسوول اعتیاد بیمارم هستم ونه میتونم براش کاری انجام بدم جزاین که باعشق رهاش کنم
2015-12-28، 03:47
بله همیشه ترس و نگرانی با من همراه بود.
در بهترین ساعات و روزهای زندگیم همیشه ترس و نگرانی و دلهره برای عزیز مصرف کننده ام داشتم .
همیشه این دلواپسی شیرین ترین لحظات زندگی مرا تلخ کرد.
اما امیدوارم بتوانم با امدن به جلسات زندگیم را اداره کنم .
و با سپردن به خدا و رها کردن با عشق از این نگرانی ها حتی زمانی که انها ترک مصرف کرده اند نجات پیدا کنم.
در بهترین ساعات و روزهای زندگیم همیشه ترس و نگرانی و دلهره برای عزیز مصرف کننده ام داشتم .
همیشه این دلواپسی شیرین ترین لحظات زندگی مرا تلخ کرد.
اما امیدوارم بتوانم با امدن به جلسات زندگیم را اداره کنم .
و با سپردن به خدا و رها کردن با عشق از این نگرانی ها حتی زمانی که انها ترک مصرف کرده اند نجات پیدا کنم.