انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: سخنان حسین پناهی
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !

از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “

فهمیدم

پای ” او ” در میان است …
از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ، خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ، سکوت دندان شکن است
اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!
این روزها به جای” شرافت” از انسان ها

فقط” شر” و ” آفت” می بینی !
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!
راســــــتی،

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب
وقتی کسی اندازت نیست

دست بـه اندازه ی خودت نزن…
می‌دونی”بهشت” کجاست ؟

یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !

بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری…
ماندن به پای کسی که دوستش داری

قشنگ ترین اسارت زندگی است !
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما

بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …
صفحه‌ها: 1 2 3 4