انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: نمی دانم
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
نمی دانم هم اکنون درکجا مشغول لبخندی
فقط یک آرزو دارم /
که در دنیای شیرینت میان چشم تو با غم نباشد هیچ پیوندی
Heart
در خاکستری ترین جاده های مه آلود
من راهی به سمت تو
جستجو می کنم
و بلند بلند شعر می گویم
بلکه از فرسنگ های فاصله
صدایم را بشنوی
و این تعبیر نازکی ست،
از آنچه که مرا به تو
پیوند می دهد
تا ببینی
که مظلومیتِ واژه ها
به حباب گونه بودنِ خیالِ من / چگونه رسمیت می بخشند..!
بر لب دریای حسرت کلبه ای دارم قدیمی ، از تمام دار دنیا دوستی دارم صمیمی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو ویترین قلبم مجسمه ی بزرگی ازت ساختم تا جای هیچ مجسمه ی دیگه اونجا نباشه .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صندوقچه ای بهر دلت خواهم بود / دریا شوی ، تو ساحلت خواهم بود / ای یار تو که قایق عشقم باشی / من هم ملوان زبلت خواهم بود .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ساعت چیست؟
اختراع غریبیست که جای خالیت را به رخ دلتنگیهایم میکشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هوای قلبم بارانیست ولی رد پایت بر آن با هیچ بارانی پاک نخواهد شد .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم ، حتی به مساحت یک یاد.
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﻝ ﺩﺍﻏﯽ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺷﺎﭘﺮﮎ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺷﻤﻊ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻗﻔﺴﻬﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺻﻔﺎﺋﯽ ﺩﺍﺭﺩ


زندگی شبیه شعریست

قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
گفتم به گل زرد چرا رنگ منی

افسرده و دلتنگ چرا مثل منی

من عاشق اویم که رنگم شده زرد

تو عاشق کیستی که هم رنگ منی
امشب باز شب توست

امشب باز شب از تو گفتن است

وشبی است غرق سکوت

و من در این سکوت

تو را می بینم

تو را می شنوم

و تو را می خوانم

و من این سکوت را می پرستم

سکوتی که پر از صدای توست.
سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز

دفتر عمر مرا

دست ایام ورقها زده است

زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما

همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق

دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

زیر خاکستر جسمم باقیست

آتشی سرکش و سوزنده هنوز


از برای روز میلادم
روزگار بر خلاف آرزوهایم...
سال ها تکراری تر از همیشه

و لحظه هایی که

که می گذرد

اما به سختی

بهار پائیز گونه ام مبارک


هنوز در به در کوچه هاي
خاطره ام / هنوز اسم تو مانده گوشه حنجره ام /هنوز مثل نخستين نگاه عاشق تو / در
انحصار غم عشق در محاصره ام

—————————————-

به بزرگترين عشق در کوتاه ترين جمله ي ممکن به روي لطيف ترين گل سرخ يراي تو بهترين
کس دنيام مي نويسم دوستت دارم

—————————————-

با اينکه مي دانم دوست داشتن گناه است دوستت دارم

با اينکه مي دانم پرستش کار کافر است مي پرستمت

با اينکه مي دانم آخر عشق رسوايي است عاشقت مي شوم

پس گناهکارم ، کافرم ، رسوايم ولي همچنان دوستت دارم

—————————————-

همان طور که شاپرک ها نمي توانند دشت آبي اسمان را از ياد ببرند من هم چشمان زيبايت
را نمي توانم فراموش کنم . تصوير زيبايت نه تنها در ذهنم بلکه در قلبم جاي دارد ،
اي کاش بداني قصر آرزوهايم را در ساحل چشمانت ساخته ام تا قلب مهربانت مداوايي باشد
براي عشق پاک و مقدسم .
«ترجیح می‌دهم در آتش کین آن‌ها نابود گردم، تااین‌که بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.»
ویلیام شکسپیر
فردا اگر ز راه نمی آمد/
من تا ابد کنار تو می ماندم.../
من تا ابد ترانهء عشقم را/
در آفتاب عشق تو ميخواندم/
در پشت شيشه هاي اتاق تو/
آن شب نگاه سرد سياهي داشت/
دالان ديدگان تو در ظلمت/
گوئي به عمق روح تو راهي داشت/

فروغ فرخزاد
صفحه‌ها: 1 2 3