در خاکستری ترین جاده های مه آلود
من راهی به سمت تو
جستجو می کنم
و بلند بلند شعر می گویم
بلکه از فرسنگ های فاصله
صدایم را بشنوی
و این تعبیر نازکی ست،
از آنچه که مرا به تو
پیوند می دهد
تا ببینی
که مظلومیتِ واژه ها
به حباب گونه بودنِ خیالِ من / چگونه رسمیت می بخشند..!
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
هنوز در به در کوچه هاي
خاطره ام / هنوز اسم تو مانده گوشه حنجره ام /هنوز مثل نخستين نگاه عاشق تو / در
انحصار غم عشق در محاصره ام
—————————————-
به بزرگترين عشق در کوتاه ترين جمله ي ممکن به روي لطيف ترين گل سرخ يراي تو بهترين
کس دنيام مي نويسم دوستت دارم
—————————————-
با اينکه مي دانم دوست داشتن گناه است دوستت دارم
با اينکه مي دانم پرستش کار کافر است مي پرستمت
با اينکه مي دانم آخر عشق رسوايي است عاشقت مي شوم
پس گناهکارم ، کافرم ، رسوايم ولي همچنان دوستت دارم
—————————————-
همان طور که شاپرک ها نمي توانند دشت آبي اسمان را از ياد ببرند من هم چشمان زيبايت
را نمي توانم فراموش کنم . تصوير زيبايت نه تنها در ذهنم بلکه در قلبم جاي دارد ،
اي کاش بداني قصر آرزوهايم را در ساحل چشمانت ساخته ام تا قلب مهربانت مداوايي باشد
براي عشق پاک و مقدسم .
فردا اگر ز راه نمی آمد/
من تا ابد کنار تو می ماندم.../
من تا ابد ترانهء عشقم را/
در آفتاب عشق تو ميخواندم/
در پشت شيشه هاي اتاق تو/
آن شب نگاه سرد سياهي داشت/
دالان ديدگان تو در ظلمت/
گوئي به عمق روح تو راهي داشت/