دلنوشته - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268) +--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269) +---- انجمن: دلتنگی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=271) +---- موضوع: دلنوشته (/showthread.php?tid=2648) |
RE: دلنوشته - sadaf - 2015-01-08 خارپشتی شدهام
که تیغهایش دنیای امنی برایش ساخته اما ... حسرت نوازشی عاشقانه تا ابد ... بر دلش مانده است..!!! RE: دلنوشته - sadaf - 2015-01-09 دست هایم را محکم تر بگیر ... من هنوز هم نمیخواهم .. تورا به دست خاطــــــــــ ـرات بسپارم RE: دلنوشته - Atlas - 2015-01-09 RE: دلنوشته - Atlas - 2015-01-09 RE: دلنوشته - Atlas - 2015-01-14 روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری، با خبر باش که پژمردن من آسان نیست، گرچه دلگیرتر از دیروزم، گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند، لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست زندگی باید کرد...! RE: دلنوشته - mohsen..yazd - 2015-01-14 نگران نباش حال من خوب است فقط کمی بزرگتر شده ام عقلم قد کشیده شعورم متبلور شده دلتنگی هایم کوچک شده اند و در فاصله کوتاه لبخندها و اشکهایم آموخته ام زندگی کنم… RE: دلنوشته - sadaf - 2015-01-14 گاه می توان برای یک دوست چند سطر سکوت نوشت تا اودرخلوت خود هرطورکه خواست آنرا معنی کند!!
RE: دلنوشته - Atlas - 2015-01-15 برای زیستن دو قلب لازم است،قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند RE: دلنوشته - sepahrad - 2015-01-16 ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ : " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
...
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : " ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ " ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ : " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ، ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ ؟ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ ؟ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ... ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻧﯿﺴﺖ . ﮔﺬﺷﺖ ﻫﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ... ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ ... ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ... آدمها بفهمید دل آلزایمر نمی گیرد... RE: دلنوشته - Arghavan - 2015-01-16 ميخواهم از بزرگسالي استعفاء بدهم ... و مسئوايتهاي يك كودك 8 ساله را قبول ميكنم ... ميخوام به يك ساندويچ فروشي بروم و فكر كنم كه آنجا يك رستوران 5 ستاره است ... ميخواهم فكر كنم شكلات از پول بهتر است ، چون ميتونم آنرا بخورم ... ميخواهم زير سايه درخت و روي چمن ها بشينم با دوستانم بستني بخورم ... ميخوام بادبادك هوا كنم ، عروسكم را بغل كنم و براش خونه قشنگ بچينم ... ميخواهم به گذشته برگردم ، وقتي همه چيز ساده بود، وقتي همه عشقم جعبه ي مداد رنگي و در اختيارم بود ..و داشتم شعر و جدول ضرب حفظ ميكردم .... وقتي نميدونستم كه چه چيزهايي نميدونم و هيچ اهميتي هم نميدادم ... ميخواهم فكر كنم كه دنيا چقدر زيباست ، و همه راستگو و خوب هستند .... ميخواهم ايمان داشته باشم كه هر چيزي ممكن است و ميخواهم از پيچيدگي هاي دنيا بي خبر باشم .. ميخواهم دوباره به همان زندگي ساده خودم برگردم ...نميخواهم زندگيم پر شود از مسئوليت و كوهي از مشكلات .... ميخواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم ...به يك كلمه ي محبت آميز ، به عدالت ، به صلح ، به فرشتگان ، به قهرمانان قصه ها ...به فرشتگان ، به باران و به ...... |