دوبیتی شمارهٔ ۷ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن شعر و ادبیات (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=148) +--- انجمن: دوبیتی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=149) +--- موضوع: دوبیتی شمارهٔ ۷ (/showthread.php?tid=2637) |
RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - mohammad - 2014-09-13 تا نیست نگردی، ره هستت ندهند
این مرتبه با همت پستت ندهند چون شمع قرار سوختن گر ندهی سر رشتهٔ روشنی به دستت ندهند RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - MOZHGAN - 2014-10-05 من آمده ام که با تو راهی بشوم آنی که تو از دلم بخواهی بشوم دریا بغلم کن! بغلم کن دریا! می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - NASIB - 2014-10-06 بـــا تو سخنانِ بـــی زبان خواهم گفت از جمله ی گوش ها نهان خواهم گفت جـز گـــوشِ تـو نشنود حدیث من کَــس هـــر چند میـــانِ مردُمــان خواهم گفت
RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - mohammad - 2014-10-08 مردان خدا پرده ي پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند هر دست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - Arghavan - 2014-10-16 گر مي فروش حاجت رندان روا كند ... ................................. ايزد ، گنه ببخشد و دفع بلا كند .. ما را كه درد عشق و بلاس خمار كشت .. .................................... يا وصل دوست ، يا مي صافي دوا كند .. RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - sadaf - 2014-10-16 دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟ RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - رقیه - 2015-05-06 یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخورای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بار اید به سامان غم مخوردور گردون گرد دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومیدچون واقف نه ای از سر غیب باد اندر پرده بازی های پنهان غم مخورای دل ار سیل فنا بنیادهستی بر کند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخوردر بیابان گربه شوق کعبه خواهی زد قدم سر زنش ها گر کند خار مغیلان غم مخورگرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان رانیست پایان غم مخورحافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - رقیه - 2015-05-06 سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
[align=-webkit-center] طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکردوآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما میکرد دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - رقیه - 2015-05-06 [size=18px]اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل ما را[size=18px]به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را[size=18px]بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت[size=18px]کنار اب اب رکن اباد و گلگشت مصلا را[size=18px]فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر اشوب[size=18px]ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است[size=18px]به اب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
RE: دوبیتی شمارهٔ ۷ - رقیه - 2015-05-06 مرزع سبز فلک دیدم وداس مه نویادم از شکسته خویش امد و هنگام دروگفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دیمدگفت با این همه از سابقه نومید مشوگر روی یاک ومجرد چو مسیحا به فلکاز چراغ تو به خورشید رسد صد یرتو |