انجمن بانیان بهبودی
عاشقانه زيبا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268)
+--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269)
+---- انجمن: عاشقانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=270)
+---- موضوع: عاشقانه زيبا (/showthread.php?tid=1612)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31


RE: عاشقانه زيبا - MOZHGAN - 2014-08-24

 
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...

بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!

مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛

مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !!
 
 
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت:
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….
نمی بخشمت……………………..
 
 
نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت
 
  
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
 

 


RE: عاشقانه زيبا - MOZHGAN - 2014-08-24

 
مـــن از زندگـــ ـے کســـ ـے
حذفــــ شــــدم
که بــــرا ـے داشتنـــــش
و بـــــرا ـے بودنـــش
خیلـــ ـے ها رو از از زندگــــ ـیم
حذفــــ کــــردم
 


RE: عاشقانه زيبا - MOZHGAN - 2014-08-24

نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ،
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی …!
 



RE: عاشقانه زيبا - MOZHGAN - 2014-08-24

 
چه سخت است..
شبهایی که به امید آن که به من فکر میکنی میخوابم
چه سخت است..
اشکهایی که به امید رسیدنم میریزم
و چه سخت تر است..
صبحی که یک بار دیگر میدانم همه ی افکارم رویای بیش نبود...
 
 
بهترین دروغ دنیا را وقتی شنیدم
که بهم گفتی دوست دارم…
 
 
اگر فروختمت ناراحت نشی چون هر کسی از یه راهی پول در میاره
منم از گل فروشی!
 



RE: عاشقانه زيبا - sadaf - 2014-08-24

امشـــب یـک جمــله ی تـلـــــخ مهمـــــان من بـــاش ...
"بگـــــذار یــــادم نــــــرود"
کــه مــرا در شبـــی رو به انتهـــــای زمستـــــان...
بــه هیــــچ خدایــــی نسپـــــردی و رفتــــــی........



RE: عاشقانه زيبا - sadaf - 2014-08-24

دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت می شود
رها که شد او می ماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو...



RE: عاشقانه زيبا - sadaf - 2014-08-24

دلم کوچک است!کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره!
ولی انقدر جا دارد که برای دوستی که دوستش دارم
نیمکتی بگذارم برای همیشه



RE: عاشقانه زيبا - sepahrad - 2014-08-24

دل نه اجبار ميفهمد نه نصيحت...;آنکه لايق دوست داشتن است را دوست مى دارد...
اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه وقتا فرق ميکنه
گفت: رفيق يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکت کنم گفت: من رفتني ام!گفتم: يعني چي؟گفت: دارم ميميرم گفتم: دکتر رفتي، خارج از کشور؟گفت: نه همه دکترا اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.گفتم: خدا کريمه، انشالله که بهت سلامتي ميده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم يعني خدا کريم نيست؟فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه کلاه سرش گذاشتو الکي اميدوارش کردگفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردنتا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم وانگار اين حال منو کسي نداشتخيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکردبا خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتني ام و اونا انگار موندني سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم وبدون اينکه حساب کتاب کنم بهشون کمک ميکردم مثل پير مردا براي همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدمو آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟گفتم: بله، اونجور که ميدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن و مرگ خوب شدنشون واسه خدا عزيز و مهمه آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتي داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدروقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟گفت: بيمار نيستم!گفتم: پس چي؟گفت: فهميدم بالاخره يک روز مردني هستم، رفتمدکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که اصلا نميرم گفتن نه. پرسيدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه!خلاصه دوست عزيز ما رفتني هستيم, وقتش فرقي داره که کي باشه؟باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد....اگر اين پيام را دريافت کردي بدون که خدا تو رو خيلي دوست داشته که امروز اين زنگ خطر رو برات بصدا در آورده پس ...تو هم براي عزيزانت بفرست و زنجيره مهرباني را ادامه بده براي اونايي که يادشون رفته که يک روز رفتني هستند ...شايد حرص مي زنند و ديگران را مي آزارند .



RE: عاشقانه زيبا - mohsen..yazd - 2014-08-25

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم
 
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
[size=11pt]آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
[تصویر:  0.148676001283501412_a47ip3cie5vw5a5v8v9.jpg]


 


RE: عاشقانه زيبا - Arghavan - 2014-08-25

بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند !!.....
 **** *******************گل نمي رويد چه غم  گر شاخساري بشكند ...

 بايد اين آيينه را برق نگاهي مي شكست ....
 *********************** پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند ....

 گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه ام ....
 *********************** صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند ....

 شانه هايم تاب زلفت را ندارد ،  پس مخواه ....
 ********************** تخته سنگي زير پاي آبشاري بشكند ....

 كاروان غنچه ي سرخ ......روزي ميرسد ....
 ********************** قيمت لبهاي سرخ ات روزگاري بشكند ....