4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1) +--- انجمن: سنت های دوازده گانه معتادان گمنام (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=106) +---- انجمن: سنت اولNA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=107) +----- انجمن: سنت اول جدید (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=402) +----- موضوع: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به (/showthread.php?tid=3350) |
4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - mehdiast - 2014-01-02 در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به انجمن این اصل را (اتحاد)زیر پا گذاشته اید؟
RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - mehdiast - 2014-01-05 در سوال قبلی گفتم که بزرگترین اشتباهم در گذشته خود محوریم بود ، هرگز نتوانستم با آن شرایط رابطه درستی با خانواده و اجتماع داشته باشم . از دوران کودکی در خانواده نقش منفی داشتم ، هیچ مسئولیتی را نمی پذیرفتم ، من قانون خودم را داشتم و به چهارچوب های کاری و اخلاقی خانواده و اجتماع به دیده تمسخر نگاه می کردم؟ احساس تفاوت داشتن با دیگران چشم مرا کور کرده بود ، فکر می کردم برای این دنیا و مردمانش زیادی هستم و اینها قدر من را نمی دانند! با همین توجیه ، به خودم حق می دادم هر بلایی که دلم می خواهد سر اطرافیانم بیاورم . چون خودم را آدم مهمی؟! تصور می کردم سعی نمی کردم به دیگران نزدیک بشوم ، برعکس دائما در حال دور شدن از همه بودم ... دائما در حال برآورده کردن غرایز شخصی ام بودم و به منافع مشترکی که با خانواده و اجتماع داشتم توجه نمی کردم . هیچ کسی در مقابل خودخواهی های من امنیت نداشت ، از کودکان بیگناه گرفته تا حیوانات زبان بسته را قربانی امیالم می کردم
RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - NASIB - 2014-01-14 قبل از اشنایی با انجمن من بیشتر به نیازهای انی و خواسته های شخصی ام فکر میکردم و نه خانواده برایم مهم بود ونه اجتماع و نه چیز دیگر' خصوصییات انسانی خود را نیز از دست داده بودم و اصطلاحا خودمحور شده بودم به عنوان مثال ابرو و اعتبار و زندگیسالم هدف تمام اعضای یک خانواده است اما من ناسازگاری کرده و با مصرف مواد مخدر و انجام رفتارهای اعتیادی نه تنها زندگی سالمی نداشتم بلکه با ابرو و اعتبار خانوادهام بازی میکردم RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - mehdiast - 2014-01-22 ترس خودخواهي و خودمحوري پايه و اساس و روند ارتباطي من با دنياي اطرافم بود و اين زيربناي تمامي اعمال من در شرايط و موقعيت هاي مختلف بوده . من هميشه موقعيت و منافع خود را در راس قرار مي دادم . هرگز منافع مشتركي برايم مطرح نبود و امروز عمل كردن به سنت يكم برايمان سخت و دشوار است . هميشه در درون من تمايل به زندگي به روال گذشته بيشتر وجود دارد از جمع گريزي يكي از خواص بيماري من بود و در هنگامي كه از جمع گريزان نبودم هم رفتار من به شكلي بود كه جمع مرا طرد مي كرد . ما اگر در جمع هم قرار مي گرفتيم احساس تنهايي مي كرديم . ما هميشه مخفي زندگي كردن و خلاف كار بودن را به در جمع بودن ترجيح مي داديم . ما به دليل عدم روشن بيني غرور بيش از حد و خودخواهي وحشت ناكي كه داشتيم نمي توانستيم به عقايد ديگران احترام بگذاريم . ما هميشه خود را تافته ي جدا بافته مي دانستيم . با اين كه تصور اكثر ما از وحدت نوعي احساس و وضعيت خاص نسبت به يك گروه مي باشد ولي بايد در نظر داشت سنت يكم به خودي خود اتفاق نمي افتد . رعايت سنت يكم در نتيجه ي تعهدات شخصي و اقدامات مسئولانه به دست مي آيد . قبول كردن مسئوليت در جلسات باعث تقويت منافع مشتركمان به طور كلي مي باشد . تعهد پذيري نسبت به سنت يكم مسئوليتي است كه دامن گير يكايك اعضا مي باشد و عامل تقويت مسير بهبودي و امنيت و آرامش در جلسات مي باشد . سنت يكم اصلي است كه در تمام مراحل كاربرد دارد و براي ما محيطي سرشار از اميد شكوفايي عشق و گذشت را گسترش مي بخشد . در تمام امور زندگي در راس گذاشتن وحدت گروه معادله اي است كه موفقيت را به دنبال دارد . در زمان گذشته در هر قسمتي ناموفق مي مانديم به خاطر اين بود كه اين اصل را رعايت نمي كرديم . بعضي مواقع گزارشات خاصي و يا اتفاقات نادري كه در ديگر گروه هاي منطقه رخ مي دهند را دريافت مي كنيم . اما منافع مشترك در دريافت اطلاعات خاص خلاصه نمي شود ما نياز است كه شنونده ي خوبي باشيم تا ضعف ها و نيازمندي هاي گروه خودمان را بهتر درك كنيم . خوب گوش كردن باعث مي شود از مسائل جاری درك صحيحي پيدا كنيم اين گونه است كه قادر مي شوم راهكارهاي عملي و هوشمندانه اي پيدا كنيم . ما بايد به دنبال جايگاه واقعي خود باشيم تا جاي كس ديگري را اشغال نكنيم . آنگاه بايد جايگاه خود را بپذيريم ... RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - رقیه - 2014-01-25 _مصرف مواد مخدر باعث شده بود تامن بدلیل رفتار های ضد اجتماعی ام باعث درسر ومهچنین ازار واذیت اطرافیان وبستگانم شوم واز ایشان سلب اسایش وامنیت کنم. _باکشیدن سیگار های بی در بی در هر نقطه ومکان وزمانی باعث شده بودم تا محیط سالم وخانواده را به محیطی آلوده تبدیل کنم و بخاطرلذت بردن خودم دیگران را دچاردرد سر می کردم. _در محیط کار همیشه سعی داشتم که بهترین وآسان ترین کار را من انتخاب کنم ویا بهترین بهای غذا ویا بهترین جای خواب باید مال من بود واصلا به حقوق دیگران توجه نمی کردم . _هنگامی که جهت تفریح یا گردش به طبیعت میرفتیم به دلیل استفاده شخصی ویا سوء استفادهای شخصی از طبیعت با آتش سوزی یا خراب کاری طبیعتی را که متعلق به همگان بود با این قبیل کارها نابود میکردم. RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - meshki - 2014-02-11 خوب بر اثر مصرف مواد مخدر ما جملي به معناي اتحاد معناي نداشت ولي امروز تازه فهميديم واتحاد گروهي ما در زمان پاکی شکل میکیرد نه در زمان مصرف نکته جالبش اين است که در زمان پاکي هم ما اتحاد گروهي را حفظ نمي کنيم بلکه متاسفانه براي اينکه خودمان را بالاتر ببريم سعي بر اين داريم رهجو هايمان را زياد تر کنيم که اين کار شايد درست باشد ولي در زماني که من قادر به سرويس دادن باشم پس نتيجه مي گيريم اتحاد يعني گروه و گروهي يعني تازه وارد RE: 4-در رابطه باهر یک از موارد سوال قبل مثال بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به - mehdiast - 2014-06-04 در سوال قبلی گفتم که بزرگترین اشتباهم در گذشته خود محوریم بود ، هرگز نتوانستم با آن شرایط رابطه درستی با خانواده و اجتماع داشته باشم . از دوران کودکی در خانواده نقش منفی داشتم ، هیچ مسئولیتی را نمی پذیرفتم ، من قانون خودم را داشتم و به چهارچوب های کاری و اخلاقی خانواده و اجتماع به دیده تمسخر نگاه می کردم؟ احساس تفاوت داشتن با دیگران چشم مرا کور کرده بود ، فکر می کردم برای این دنیا و مردمانش زیادی هستم و اینها قدر من را نمی دانند! با همین توجیه ، به خودم حق می دادم هر بلایی که دلم می خواهد سر اطرافیانم بیاورم . چون خودم را آدم مهمی؟! تصور می کردم سعی نمی کردم به دیگران نزدیک بشوم ، برعکس دائما در حال دور شدن از همه بودم ... دائما در حال برآورده کردن غرایز شخصی ام بودم و به منافع مشترکی که با خانواده و اجتماع داشتم توجه نمی کردم . هیچ کسی در مقابل خودخواهی های من امنیت نداشت ، از کودکان بیگناه گرفته تا حیوانات زبان بسته را قربانی امیالم می کردم ... |