2013-11-06، 08:06
قدم دوازده
" با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها ، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم ."
اگر تا این نقطه پیش آمده ایم ، پس به بیداری روحانی دست یافته ایم . اگر چه ذات وطبیعت این بیداری طریق روحانی مان کاملاً شخصی و منحصر به فرد است ، اما تجارب مشابه ما قابل توجه است . تقریباً بدونه استثنا ، همه اعضا ما درباره احساس آزادی ، زنده دلی در اکثر اوقات ، متوجه و علاقه بیشتر به دیگران، و استثناء ،همه اعضا ما در باره آزادی ، زنده دلی و نشاط در اکثر اوقات ، توجه و علاقه بیشتر به دیگران ، و توانایی روز افزون برای از خودگذشتگی و شرکت فعال در همه مراحل زندگی ، صحبت می کند . این حالت برای ما مردم دیگر حرت آور است . مردمی که ما از زمان اعتیاد فعال من بعنوان انسانی عتوس و منزوی می شناختند به ما می گویند که حال انسانهای کاملاً متفاوتی هستیم . در واقع اکثر ما احساس می کنیم که زندگی دومی را آغاز کرده ایم . ما اهمیت اینکه بهیاد داشته باشیم تا از کجا آمده ایم را می دانیم و سعی می کنیم که هرگز آنرا فراموش نکنیم ، اما هر چه بیشتر از پاکی ما می گذرد طریقه زندگی و انگیزه هایمان در گذشته برایمان عجیب تر و غریبه تر جلوه می کنند .
تغییر ما یک شبه اتفاق نیفتاد . بلکه کم کم و به آهستگی در حین کارکرد قدمها روی داد . روح ما کم کم بیدار شد . تمرین اصول روحانی برای مان طبیعی و طبیعی تر و عمل از روی نواقص مان آزاردهنده و آزار دهنده تر شد . علیرغم اینکه بعضی از ما ممکن است تجربه ای تکان دهنده و منحصر به فرد داشته باشیم . اما اکثرمان به آهستگی و زحمت زیادرابطه ای با نیروی برتر از خود برقرار کردیم . این نیرو ، چه بهترین و بالاترین ذات و طبیعت خودمان باشد ، چه نیرویی خارج از ما ، به هر حال خارج از ماست تا از آن هرجا و هر وفت که بخواهیم استفاده کنیم . این نیرو اعمال ما را هدایت می کند و الهام لازم جهت رشد مستمر را به ما می دهد.
· تجربه کلی که کارکرد قدمها بدست آورده ام چیست ؟
· بیداری روحانی من چگونه بوده است ؟
· چه تغییرات پاینده و ثابتی در نتیجه بیداری روحانی در من شکل گرفته ؟
هر بار که دوازده قدم را مجدداً کار می کنیم ، تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد . ریزه کاریها و جزئیات اصول روحانی برایمان آشکارترمی شود ، به همان نسبت در مراحل و راههای مختلف و جدید زندگی رشد می کنیم . برای مثال راهها و شرایطی که در آ« می توانیم صادق باشیم نسبت به درک ما از مفهوم صداقت افزایش و توسعه می یابد . ما درک می کنیم که چگونه اول باید با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم با دیگران نیز صداقت داشته باشیم . ما می بینیم که صداقت می تواند نمایی از درستکاری ما باشد . هر قدر که درک ما از اصول روحانی رشد کند به همان نسبت بیداری روحانی ما بیشتر می شود .
· برای من کدام اصل روحانی بیشترین ارتباط را با قدمهای دوازده کانه دارد ، و چگونهبه بیداری روحانی من کمک کرده است ؟
· برای من بیداری روحانی چه مفهومی دارد ؟
" کوشیدیم این پیام را برسانیم "
اکثر ما اولین بار که این کامات را شنیدیم که می گفت (( اگر نمی خواهی دیگر مجبور به مصرف نیستی )) را بخاطر داریم . برای اکثر ما شنیدن این پیام تکان دهنده بود . شاید ما هرگز به معنی (( مجتور نیستی )) فکر نکرده بودیم و از اینکه این حرف چقدر درست است متعجب شدیم . البته ما می دانستیم که خیلی وقت قبل حق انتخاب خود در مورد مصرف مواد مخدر را از دست داده ایم . چه شنیدن این پیامباعث پاک شدن فوری ما شده باشد ، چه نشده باشد . تهرحال ما این پیام را شنیده ایم و یک نفر آن را به ما رسانده است .
بعضی از ما این تجربه را داشته ایم که اول فکرمی کردیم در جلسات معتادان گمنام فقط می توان پاک ماند . اما وقتی که به بهبودی رسیدیم ، دیدیم که این برنامه ورای انتظار مااست . بدست اوردن حس احترام به خود ، دوستی برقرار کردن با دیگران و اینکه قادر باشیم خود را در دنیای واقعی بروز دهیم و به اثبات رسانیم بدون اینکه مشخص باشد که معتادیم ، همه خیلی بیش از آن بود که از جلسات معتادان گمنام انتظار داشتیم . روزی که باور کردیم این برنامه می تواند بیش از فقط کمک به پاک ماندن برای ما انجام دهد ، روزی است که از آن بعنوان نقطه عطفی در بهبودی خود یاد می کنیم . اتفاقی باعث امیدواری ما شد این بود که کسی برای ما دلیلی برای باور کردن بوجود آورد . شاید کسی در جلسه مشارکت می کرد که ما با او احساس همدلی و یکسانی می کردیم . شاید تأثیر یک جا و قاطع این بود که معتادان زیادی در مشارکت خود بیان می کردند که بهبودی ممکن است . شاید عشق بلاعوض یا جدیت و پشتکار بدون ادعای راهنمایمان بود که کمک کرد تا بهبود یابیم . به هر حال این پیامی بود که ماشنیدیم و کسی آنرا به ما رساند .بعضی از ما این تجربه را داریم که برای مدتی طولانی پاک بوده و موهبت بهبودی را شناخته ایم و پس از آن اتفاق دردناک د ر زندگی مان رخ داده است . مثلاً ممکن است مجبور شده ایم رابطه ای را که مدتها به ان متعهد بودیم را قطع کنیم ، مانند : طلاق یا مرگ یکی از عزیزان ، ممکن است یکی از دوستان نزدیک ما در جلسات معتادان گمنام لغزش کرده یا فوت نماید . ممکن است احساس درماندگی و بی نوایی به ما دست داده باشد . یا شاید به این نتیجه رسیده باشیم که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام کامل نیستند و می توانند باعث آزار ما شوند . به هر حال بنا به هر دلیل یا هر بحرانی که تجربه کرده ایم می بینیم که ایمان خود را از دست داده ایم و دیگر باور نداریم که جلسات معتادان گمنام جواب ما را می دهد . ما فکر می کنیم معاملهای که کرده بودیم ، یعنی اینکه – ما پاک می مانیم و سعی می کنیم کارها را درست انجام دهیم و در عوض زندگی خوب و خوشی خواهیم داشت نقض شده و بهم خورده است و باعث شده دوباره در مورد هدف خود در زندگی گیج شویم . ولی باز در نقطه ای ایمان ما پررنگ می شود ، شاید به این شکل که کسی که خود قبلاً این بحران را از سر گذرانده دست یاری به سوی ما دراز کرده و به ما کمکی می کند که هیچکس دیگرقادر نبود بکند . مجدداً کسی به ما پیام رسانده است .
· راههای مختلفی که من از طریق پیام گرفتن را تجربه کرده ام چه بوده اند ؟
می توان پیام را به چند بخش قسمت کرد که شامل : ما می توانیم پاک بمانیم . می توانیم بهبود پیدا کنیم و همیشه امید وجود دارد ، می شود . توسط به خاطر آوردن زمانی که به شخص خود ما پیام داده شد می توانیم به قسمتی از اینکه چرا حالا باید سعی کنیم که این پیام را برسانیم ، پی ببریم . البته بیش از این در پیام رسانی نهفته است .
این جمله که می گوید (( فقط با دادن آ نچیزی که داریم می توانیم ان را برای خود نگه داریم . )) شاید محکمترین دلیل برای رساندن پیام باشد . البته اکثر ما ممکن است ندانیم که این مفهوم چگونه کار می کند اما درک آن واقعاً ساده است وقتی ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می کنیم . وقتی ما به دیگران می گوئیم افرادی که به طور منظم در جلسات شرکت می کنند ، پاک می مانند به احتمال قوی خودمان این اصل را در بهبودی خود تمرین می کنیم . وقتی به کسی می گوئیم که جواب خود را می تواند در قدمها پیدا کند . احتمالاً خودمان نیز برای حل مشکلمان به آنها رجوع می کنیم . وقتی به یک تازه وارد می کنیم یک راهنما بگیرد و از او استفاده کند خودمان نیز احتمالاً تماس خود با راهنمایمان را حفظ می کنیم .
احتمالاً به همان اندازه که معتاد در حال بهبودی وجود دارد به همان اندازه نیز راههای متفاوت برای پیام رساندن موجود می باشد . خوشامد گفتن به تازه واردی که در جلسه قبل او را دیده ایم و به یاد آوردن نام او احساس تعلق و خوشامد خیلی قوی به او که معتادی تنها است القاء می کند . برگزاری جلسه از اینکه مکانی جهت رساندن پیام وجود داشته باشد اطمینان حاصل می کند . تقبل هرگونه مسئولیت خدماتی به هر شکلی که باشد شامل تحکیم و گردش کار در جلسات معتادان گمنام می گردد و اگر خدمت ما به انجمن توأم با دقت ، عشق و فروتنی باشد کار بزرگی برای انجمن انجام داده ایم . راهنمای دیگر معتادان شدن نیز به اصل ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر حیات تازه می بخشد .
· چه کار خدماتی جهت رساندن پیام انجام می دهم ؟
بعضی اوقات رساندن پیام کار شاق می باشد . ممکن است فردی که می خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد . که این مسئله می تواند شامل موارد زیادی باشد از افرادی که دائماً لغزش می کنند ، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می کنند که رفتار های مخرب داشته باشند .اصولاً در اینگونه شرایط این فکر به ما دست می دهد که وقت و انرژیمان به هدر می رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم . اما قبل از اینکه تصمیم بگیریم ، باید درباره موارد تسکین دهنده ای که وجود دارند فکر کنیم . برای مثال ما راهنمای شخصی هستیم که به راهکارهای ما عمل نمی کند . ما به او پیشنهاد می کنیم که در مورد خاصی ترازنامه بنویسد یا تکلیف کتبی دیگری به او بدهیم ، اما از او دیگر خبری نمی شود تا وقتی که به مشکل جدی برخورد کند یا با تمام اشتیاق ممکن تجربه خود در مورد شرایط مشابهی را با به مشارکت می گذاریم ، و برای او توضیح می دهیم که چگونه بیماری ما فعال شده بود و ما چگونه توسط بکارگیری قدمها دوباره به بهبودی خود رجوع کرده ایم اما در نهایت آن رهجوی ما باز هم به رفتارهای مخرب خود ادامه می دهد . این مسئله می تواند خیلی رنج آور و آزاردهنده باشد ، اما قبل از اینکه بخواهیم دلسرد شویم او را رها کینم ، باید بخاطر آوریم که ما در مورد اینکه آیا باید پیام رسانی کنیم یا نه ؟ حق انتخابی نداریم و تنها حق انتخاب ما در مورد چگونگی پیام رساندن است .
لازم است که ما غرور و خودخواهیمان را از سرراه برداریم . هیچ اعتبار یا سرزنشی بخاطر بهبودی دیگران نصیب ما نمی شود . خیلی ساده ما فقط تا سرحدامکان پیام را به طور مؤثر می رسانیم و سعی می کنیم که در صورت درخواست کمک همیشه در دسترس باشیم . در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم . ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام ما تأثیر چندانی ندارد ، اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد . اما امکان این نیز است که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتهای طولانی و درست سرموقع و هنگام نیاز به یادش آید . اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرفهایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان جلسات معتادان گمنام شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی کردیم ، اما مدتها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث حل مشکلاتمان نشدند ما پیام را می رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می گذاریم ، اما هیچوقت نمی توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم .
اصلی که در مورد روابط عمومی انجمن ما بکار گرفته شده است ، یعنی – جاذبه نه تبلیغ به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد .
بعضی اوقات نیز ممکن است ما بهترین فرد برای راهنمای شخص خاصی بودن ، نباشیم . نیازهای افراد و همینطور فراگیری آنها با یکدیگر متفاوت است . یک نفر ممکن است به کمک یک راهنما پیشرفت خوبی داشته باشد اما به کمک راهنمای دیگر با روشی متفاوت نتواند پیشرفت کند . یک راهنما ممکن است تکالیف کتبی زیادی به رهجوی خود بدهد . یک راهنما ممکن است از رهجویان خود بخواهد که هر هفته به تعداد مشخصی جلسه بروند . یک راهنما ممکن است بخواهد به طور مداوم در جریان امور رهجوی خود قرارگیرد در حالیکه راهنمای دیگر ممکن است فقط هر وقت که رهجویش اعلام نیاز کند برای او وقت بگذارد . هیچیک از این روشها ارجحیتی بر دیگری ندارد و همگی فقط روشهای متفاوت می باشند .
حالت دیگری که در آن رساندن پیام برای مان ممکن است مشکل باشد زمانی است که نسبت به زندگی یا بهبودی احساس مثبتی نداریم . احتمالاً اولین انگیزه ما این خواهد بود که به جلسه برویم و مشکلات و حال بد خود را در آنجا خالی کرده و روحمان را پاکسازی کنیم جلسات معتادان گمنام برای این بوجود امده تا مکانی برای رساندن پیام باشد . خالی کردن مشکلات و حال بد ، بدون اینکه آنرا به بهبودی ربط دهیم یا پیام را در آن آشکار کنیم به هیچ وجهدر راستای پیشبرد تنها هدف گروه نخواهد بود . حال اگر بگوییم که مشکلات فراوانی و یا حال بدی داریم اما خاطر نشان سازیم که اینها نمی توانند باغث مصرف مجدد ما شود چون در جلسات شرکت می کنیم و درخواست کمک می کنیم تا بر روی بهبودی خود کار کرده باشیم . باز هم در حال رساندن پیام هستیم . اگرچه ، اکثر اوقات بعترین راه پیام رساندن همانا تمرکز بر روی تازه واردان در جلسه و ذکر منافع بهبودی در معتادان گمنام می باشد . در ضمن ما باید بیاد داشته بایم که بعضی اوقات ، فرقی هم نمی کند چند وقت است که پاکیم ، خود ما نیاز به دریافت پیام داریم و اگر در جسله ای ساکت بنشینیم به احتمال زیاد ان را خواهیم شنید .
· راههای مختلف پیام رساندن چیست ؟ من شخصاً کدام یک را به کار گیرم ؟
· روش شخصی من در راهنما بودن چیست ؟
· فرق بین جاذته و تبلیغ چیست ؟
· پیام رساندن چه نفعی برای ما دارد ؟
· قدم دوازدهم و سنت پنجم چگونه با هم در آمیخته اند ؟
· چه چیز باعث حضور مستمر من در جلسات و اعتمادم به برنامه جلسات معتادان گمنام است ؟
· خدمت با از خود گذشتگی و از روی عشق بلاعوض چیست ؟ من چگونه آنرا تمرین می کنم ؟
"به معتادان "
چرا در قدم ذکر شده که ما پیام را به معتادان می رسانیم ؟ چرا جلسات معتادان گمنام در حالیکه هیچ چیز برای ما کار نمی کرد ، توانست برای ما سودمند باشد؟ تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلاً یک معلم ، یک مشاور ، عضوی از خانواده ، یا یک افسر پلیس که به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می کشد و همه چیزهایی که برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینکه اگر بتوانیم از دوستان مصرف کننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدررا محدود کنیم ، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم . اکثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم ، مگر اینکه در انکار کامل بودیم . اما پس چرا تا زمانیکه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسکینی پیدا نکردیم ؟ اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام چه چیزی داشتند که توانست ما را متقاعد کند که بهبودی امکان پذیر است ؟
در یک کلام: قابل باور بودن .ما می دانستیم که انها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف کرده و زندگی تازه ای یافتند . برای آنهاد مهم نبود که ما چی وچه مقدار مصرف می کرده ایم .اکثر ما خوسحال بودیم از اینکه واجد شرایط هستیم . ما می دانستیم که خیلی رنج کشیده ایم و دلمان می خواست که پذیرفته شویم ، که همینطور هم شد. بار اولی که شروع به رفتن به جلسات کردیم توسط معتادان دیگری که انجا بودند به گرمی پذیرفته شدیم . آنها شماره تلفن خود را به ما دادند و تشویق مان کردند که هر وقت می خواهیم به ایشان زنگ بزنیم . اما مهمترین چیزی که پیدا کردیم احساس همسانی و تشابه بود . اعضایی که درست مثل خود ما مصرف کننده بوده اند تجربه خود در مورد اینکه چگونه پاک شده اند را به مشارکت می گذاشتند . اعضایی که خود نیز تنهایی و انزوا را تجربه کرده بودند مثل این بود که از روی غریزه می دانستند ما نیاز داریم تا کسی ما را با آغوش گرم بپذیرد . بنظر می رسید که کل گروه بدون اینکه ما حرفی بزنیم می دانستند که ما به چه چیز نیاز داریم .
ما اغلب به یکدیگر می گوییم که چقدر خوش شانس هستیم که این برنامه را داریم چون به ما ابزاری می دهد تا با زندگی همان گونه که هست روبرو شویم . بعد از اینکه برای مدتی پاک ماندیم ، تشخیص می دهیم که اصول معتادان ممکن است که فکر کنیم چرا جلسات معتادان گمنام نباید در دسترس همه کسانی که انواع مختلف مشکلات را دارند قرار گیرند . همانگونه که ما از پیشینیان و اعضاء قدیمی شنیده ایم ، داشتن تنها یک هدف اصلی ، مؤثرترین وسیله برای حصول اطمینان از دسترسی معتادان به همسانی و همدلی مورد نیاز می باشد . اگر جلسات معتادان گمنام سعی می کرد که برای همه کس ، همه چیز باشد ، ممکن بود که معتادی به انجمن بیاید به این امید مصرف مواد مخدر را قطع کنند ولی نتواند کسی را بیابد که به او کمک کند .
· چگونه یکی از اعضاء جلسات معتادان گمنام توانست طوری مرا تحت تأثیر قراردهد که هیچکس هرگز نتوانسته بود ؟
· ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر چیست ؟
· چرا احساس همسانی و همدلی بدین اندازه مهم است ؟
ما نمی توانیم و حتی نباید سعی کنیم که برای همه کس همه چیز باشیم . اگرچه این بدان معنی نیست که نمی توانیم بهبودی خود را با دیگران سهیم شویم . در واقع چاره ای جز این نداریم . وقتی که ما به روال برنامه زندگی می کنیم نتایج آن در همه ابعاد زندگی ما اثر میگذارد و خود را بروز می دهد .
به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی
وقتی که ما درمورد بکار بستن اصول بهبودی در تمام امور زندگی صحبت می کنیم مفهوم آن و نقطه کلیدی تمرین این اصول است . فقط لازم است که دائم سعی کنیم اصول روحانی را در زندگی خود تمرین نمائیم . انتظار نیست که ما آنها را در تمام شرایط زندگی به شکل بی نقص به اجرا درآوریم . منافع روحانی که از کارکرد این قدم عایدمان می شود به تلاش و کوشش ما بستگی دارد نه به موفقیتهایمان .
برای مثال ما سعی می کنیم که اصل روحانی و مهربانی و شفقت را در همه موارد زندگی بکار گیریم . احتمالاً برای ما بکارگرفتن مهربانی و شفقت در مورد مصرف کننده ای که برای اولین بار در جلسه جلسات معتادان گمنام شرکت می کند علیرغم اینکه تا چه حد دردمند یا متخاصم باشد کار نسبتاً آسانی است . اما درمورد کسی که تازه بعد از لغزش برگشته یا کسی که چند بار لغزش کرده چطور ؟ اگر او به جلسه بیاید و جلسات معتادان گمنامرا به خاطر لغزش خود سرزنش کند چی ؟ یا اگر طوری وارد جلسه شود و رفتاری داشته باشد که نشانگر این باشد که بهبودی برایش مهم نیست ؟ یا اگر از رهجوهای ما باشد ؟ در اینگونه موارد شاید ببینیم تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی ، دیگر آنقدرهم ساده و آسان نیست . ما دیگر احساس مهربانی و شفقت نداریم ، اما باز هم می توانیم اصل روحانی شفقت و مهربانی را تمرین کنیم . تنها کاری که باید بکنیم این است که بی هیچ شرط و شروطی به رساندن پیام ادامه دهیم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کن تا بیاموزیم که چگونه می توانیم مهربان باشیم ، بدون اینکه این تصور را القاء کنیم که لغزش کردن ایرادی ندارد . ما می توانیم دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برترمان بخواهیم تا به ما کمک کند تا مهربان باشیم .
این قدم از ما می خواهد که اصول را در همه امورزندگی بکار ببند یم . اکثر ما دوست داریم که ، مسائل شغلی ، روابط عاشقانه ، یا قسمتی از زندگی خود را از این قاعده مستثنی کنیم . چون مطمئن نیستیم که اگر اصول روحانی را تمرین کنیم به خواسته های خود دست پیدا کنیم . برای مثال اگر در کار و حرفه خود از اصول عدول کنیم یا آن را زیر پا بگذاریم ممکن است که به موفقیتهای مالی بیانجامد . به عنوان مثال ممکن است از ما خواسته شود که محصولی را در ضرب العجل معینی تولید کنیم که نتیجه آن سود بیشتر برای شرکتی که در آن کار می کنیم باشد . اما در ضمن باعث شود که محصولی نامرغوب تولید کنیم که سلامت خریداران را به خطر بیندازد . پس چه کار باید بکنیم ؟ ما باید اصول روحانی بهبودی را تمرین کنیم . احتمالاً حق انتخابهای زیادی جهت اقدام ضمن رعایت اصول وجود دارد . مهم این است که ما طبق اصول رفتار کنیم .
در مورد خدمت در جلسات معتادان گمنام چطور ؟ عجیب است بعضی از ما خدمت در جلسات معتادان گمنام را موقعیتی جهت فراموش کردن تمام اصول می دانیم . درمسائل خدماتی حاضر نیستیم که به دیگران فرصت اشتباه کردن بدهیم . ما آشکارا دیگران را متهم به دسیسه و توطئه چینی می کنیم و اتهامات بی رحمانه ای به آنها نسبت می دهیم و حاضر نیستیم تا اصل روحانی مهربانی را تمرین کنیم . ما روند خدماتی غیر ممکنی برای کسانی که انتخاب کرده ایم تا کاری را انجام دهند می گزینیم . چون حاضر نیستیم کعه اصل روحانی اعتماد را تمرین کنیم . ما حق به جانب یا متخاصم می شویم . و زخم زبان می زنیم . اینکه می خواهیم به افرادی حمله کنیم که در جلسات بهبودی بدانها حتی برای زندگی و بهبودی خود اعتماد می کنیم ، مسئله ای دوگانه و ضد و نفیض است . لازم است که بخاطر داشته باشیم که اصول روحانی را د رانواع جلسات ، چه جلسات بهبودی و چه جلسات خدماتی تمرین کنیم . خدمت فرصتهای فراوانی جهت تمرین اصول روحانی فراهم می کند . دانستن اینکه درشرایط مختلف بایدکدامیک از اصول روحانی را تمرین کرد کار مشکلی است اما غالباً باید نقطه مقابل نقص اخلاقی که ما معمولاً در چنان شرایطی ما از روی آن عمل می کردیم را انتخاب کنیم . برای مثال اگر در شرایطی همیشه احساس می کردیم باید کنترل کامل را اعمال کنیم ، می توانیم اصل روحانی اعتماد را تمرین نمائیم . اگر در شرایط خاصی همیشه حق به جانب بوده ایم می توانیم اصل روحانی فروتنی را تمرین کنیم . اگر اغلب اولین عکس العمل ما دوری جستن و انزوا است می توانیم درخواست کمک کنیم . کاری که ما در قدم هفتم جهت شناخت نقطه مقابل نواقص شخصیتی خود کردیم همینطور کاری که در ابتدای این قدم جهت تشخیص اصول روحانی قدمهای قبلی انجام دادیم به ما ایده ای مضاعف در مورد اصول روحانی که لازم است تمرین کنیم می دهند . اگر چه اکثر ما در نهایت به فهرست مشابهی از اصول روحانی دست می یابیم ، اما توجهی که به هریک از آنها مبذول می داریم بستگی به نیازهای شخصیمان دارد .
· چگونه می توانم اصول را در زمینه های مختلف زندگی تمرین کنم ؟
· چه مواقعی تمرین اصول برای من مشکل است ؟
· تمرین کدامیک از اصول روحانی برایم سخت تر است ؟
اصول روحانی
اگر چه این قدم از ما می خواهد که کلیه اصول روحانی را تمرین کنیم اما اصول روحانی خاصی هستند که به این قدم مربوط می شوند . د راین قدم ، ما بر روی عشق بلاشرط ، از خود گذشتگی ، و ثبات قدم تمرکز می کنیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط در قدم دوازدهم ضروری است . هیچکس به اندازه یک معتاد در حال عذاب به عشق بلاشرط نیاز ندارد . ما از کسانیکه بدانها پیام می رسانیم چیزی درخواست نمی کنیم ما از آنها درخواست پول نمی کنیم . از آنها انتظار تشکر نداریم و از آنها نمی خواهیم که حتماً پاک بمانند . ما خیلی ساده فقط خود و پیام خود را عرضه می کنیم .
این بدان معنی نیست که نباید احتیاط لازم را بجا آوریم . اگر فکر می کنیم که صلاح نیست تا یک معتاد در حال عذاب را به منزل آوریم نباید اینکار را انجام دهیم . همیشه هنگامی که برای رساندن پیام به مکانی می رویم باید اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام نیز به همراهمان باشیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط به این معنی نیست که اجازه دهیم از ما سوءاستفاده کنند . بعضی اوقات بهترین راه کمک و دوست داشتن این است که امکان و توان مصرف موادمخدر را از کسی بگیریم .
· چگونه اصل روحانی عشق بلاشرط را در رابطه با معتادانی که سعی می کنم به آنها کمک کنم تمرین می کنم .
ما چرا پیام رسانی می کنیم ؟ نه برای اینکه به خودمان خدمت کرده باشیم ، اگرچه از آن نفع می بریم . ما پیام می رسانیم که به دیگران خدمت کرده باشیم تا از اعتیاد فعال رهایی یابند و در زندگی شخصی خود رشد کنند . اگر رفتار و منش ما به گونه ای است که انگار رهجویان ما جزء متعلقات ما هستند ، که اگر تک تک اقداماتشان تحت نظر و راهنمایی ما نباشند زندگیشان از هم می پاشد و بدون ما نمی توانند پاک بمانند ، باید گفت که ما اصلاً قدم دوازدهم را درک نکرده ایم . ما نباید انتظار داشته باشیم که تعداد رهجویان ما و یا اینکه آنها تا چه حد موفق هستند برایمان تشخص به همراه بیاورند . ما همه این کارها را با نیت خیر و برای رسیدن به هدفی والا انجام می دهیم .
این یک پارادوکس ( قیاس ضد و نقیض ) است که خدمت ایثارگرانه تجلی دهنده و عمق ضمیر ماست . از طریق کارکرد قدمهای قبلی قسمت جدیدی از خود را کشف کردیم که ابزار وسیله ای برای اجرای خواست و اراده نیروی برتر بودن برایش مهمتر است . تا گشتن بدنبال تشخص و ستایش . ما قسمت جدیدی از خود را کشف کرده ایم که تمرین اصول برایش مهمتر است ، تا بکارگیری خصوصیات شخصی اش . همانگونه که بیماری ما در خودمحوری ما نمود می کند ، بهبودیمان نیز به زیبایی درخدمت ایثارگرانه تجلی می یابد .
· رفتار و منش من در راهنمای دیگران بودن چگونه است ؟ آیا رهجویان خود را تشویق می کنم که خود در مورد مسائل تصمیم بگیرند و در نتیجه رشد کنند ؟ آیا آنها را نصیحت می کنم یا تجربه خود را با آنان در میان می گذارم ؟
· رفتار و منش من هنگام خدمت چگونه است ؟ آیا جلسات معتادان گمنام بدون من به حیات خود ادامه خواهد داد ؟
· چگونه اصل روحانی ایثار و از خود گذشتگی را هنگام خدمت تمرین می کنم ؟
تمرین اصل روحانی ثبات قدم یا پشتکار به این معنی است که ما باید دائم سعی کنیم که کارها را به بهترین شکل که می توانیم انجام دهیم . حتی اگر در جایی عقب نشینی کرده ایم یا طبق انتظار خود عمل نکرده ایم ، لازم است تا با بهبودی خود تجدید عهد نمائیم . ثبات قدم از تبدیل شدن یک صبح بد یا یک روز بد به یک حالت و رفتار مداوم که می تواند باعث لغزش ما شود جلوگیری می کند . این تعهد باعث می شود که ما علیرغم احساسات بد و منفی خود باز هم اصول برنامه را تمرین کنیم . ما باید سعی کنیم که برنامه را تمرین کنیم حتی اگر از آن خسته و دل زده ایم یا به خاطرش زیادی خوشحالیم ، یا حالمان از آن به هم می خورد ، یا احساس محرومیت به ما می دهد .
· آیا من به بهبودیم متعهد هستم ؟ برای حفظ و مراقبت از آنها چه کارهایی انجام می دهم ؟
· آیا علیرغم احساسی که دارم اصول روحانی را تمرین می کنم ؟
حرکت به جلو
قبل از اینکه بخواهیم بیش از حد در مورد به پایان رساندن کارکرد دوازده قدم هیجان زده شویم باید درک کنیم که کار ما تمام نشده است . ما نه تنها باید به سعی خود در بکارگیری اصول روحانی دوازده قدم که بسیاری از ما آن را زندگی به روال برنامه می خوانیم ، ادامه دهیم بلکه احتمالاً باید در طول زندگی رسماً بارها و بارها هریک از آنها را دوباره کار کنیم .
بعضی از ما ممکن است فوراً پس از یک بار کارکرد قدمها با درک تازه ای که از مفهوم آنها بدست آورده ایم مجدداً اقدام به کارکرد دوازده قدم نمایند . بعضی دیگر برای مدتی صبر می کنند یا برروی مفهوم خاصی از قدمها تمرکز می نمایند . هر اقدامی که انجام دهیم مهم این است که تا هر وقت دیدیم که دوباره در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، یا هر زمان که مسائل جدیدی در رابطه با کمبودهایمان و یا افرادی که به آنها خسارت زده ایم بر ما آشکار شد ، همیشه قدمها به عنوان راهی به سوی بهبودی در دسترس ما هستند .
ما باید در اینجا احساس خوبی نسبت به کاری که انجام داده ایم داشته باشیم . ما شاید برای اولین بار توانسته ایم کاری را به انتها برسانیم . این توفیق شگفت انگیز است . چیزی که باید به آن افتخار کنیم . درواقع یکی از نعماتی که کارکرد برنامه جلسات معتادان گمنام برای ما به ارمغان می آورد این است که احساس احترام به خود در ما رشد می کند .
ما می بینیم که در حال پیوستن به جامعه و اجتماع هستیم . قادر به انجام کارهایی هستیم که قبلاً فراتر از توان ما بود . مثلاً قادریم با همسایه خود یا فروشنده مغازه سلام و علیک و خوش و بش کنیم . نقشهای کلیدی و رهبری در جامعه به عهده بگیریم و در اجتماع که نمی دانند ما معتاد هستیم بدون احساس حقارت و کمتر بودن حشرونشر کنیم . در واقع احتمالاً ما در گذشته با دیده خواری به اینگونه مسائل نگاه می کردیم ، چون می دانستیم که در آن جایگاهی نداریم ، اما در حال حاضر دیگر چنین نیست . ما دیگر در دسترس و قابل برقرار کردن ارتباط هستیم . دیگران حتی ممکن است در مسائل خواهان و جویای نظر و مشورت ما شوند . وقتی ما درباره اینکه از کجا آمده ایم و بهبودی در زندگی برایمان چه به ارمغان آورده است فکر می کنیم ، مملو از احساس سپاس و شکرگزاری می شویم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ( سپاس و شکرگزاری نیروی محرکه در انجام تمامی کارهای ما می شود ) دراصل زندگی ما می تواند تصویری از سپاس و شکرگزاری باشد ، فقط بستگی دارد تا ما انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم . هریک از ما چیزی خاص و منحصر به فرد داریم که به عنوان نشانه ای از سپاس و شکرگزاری ارائه می دهیم .
چگونه سپاس و شکرگزاری خود را نشان می دهم ؟
" با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها ، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم ."
اگر تا این نقطه پیش آمده ایم ، پس به بیداری روحانی دست یافته ایم . اگر چه ذات وطبیعت این بیداری طریق روحانی مان کاملاً شخصی و منحصر به فرد است ، اما تجارب مشابه ما قابل توجه است . تقریباً بدونه استثنا ، همه اعضا ما درباره احساس آزادی ، زنده دلی در اکثر اوقات ، متوجه و علاقه بیشتر به دیگران، و استثناء ،همه اعضا ما در باره آزادی ، زنده دلی و نشاط در اکثر اوقات ، توجه و علاقه بیشتر به دیگران ، و توانایی روز افزون برای از خودگذشتگی و شرکت فعال در همه مراحل زندگی ، صحبت می کند . این حالت برای ما مردم دیگر حرت آور است . مردمی که ما از زمان اعتیاد فعال من بعنوان انسانی عتوس و منزوی می شناختند به ما می گویند که حال انسانهای کاملاً متفاوتی هستیم . در واقع اکثر ما احساس می کنیم که زندگی دومی را آغاز کرده ایم . ما اهمیت اینکه بهیاد داشته باشیم تا از کجا آمده ایم را می دانیم و سعی می کنیم که هرگز آنرا فراموش نکنیم ، اما هر چه بیشتر از پاکی ما می گذرد طریقه زندگی و انگیزه هایمان در گذشته برایمان عجیب تر و غریبه تر جلوه می کنند .
تغییر ما یک شبه اتفاق نیفتاد . بلکه کم کم و به آهستگی در حین کارکرد قدمها روی داد . روح ما کم کم بیدار شد . تمرین اصول روحانی برای مان طبیعی و طبیعی تر و عمل از روی نواقص مان آزاردهنده و آزار دهنده تر شد . علیرغم اینکه بعضی از ما ممکن است تجربه ای تکان دهنده و منحصر به فرد داشته باشیم . اما اکثرمان به آهستگی و زحمت زیادرابطه ای با نیروی برتر از خود برقرار کردیم . این نیرو ، چه بهترین و بالاترین ذات و طبیعت خودمان باشد ، چه نیرویی خارج از ما ، به هر حال خارج از ماست تا از آن هرجا و هر وفت که بخواهیم استفاده کنیم . این نیرو اعمال ما را هدایت می کند و الهام لازم جهت رشد مستمر را به ما می دهد.
· تجربه کلی که کارکرد قدمها بدست آورده ام چیست ؟
· بیداری روحانی من چگونه بوده است ؟
· چه تغییرات پاینده و ثابتی در نتیجه بیداری روحانی در من شکل گرفته ؟
هر بار که دوازده قدم را مجدداً کار می کنیم ، تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد . ریزه کاریها و جزئیات اصول روحانی برایمان آشکارترمی شود ، به همان نسبت در مراحل و راههای مختلف و جدید زندگی رشد می کنیم . برای مثال راهها و شرایطی که در آ« می توانیم صادق باشیم نسبت به درک ما از مفهوم صداقت افزایش و توسعه می یابد . ما درک می کنیم که چگونه اول باید با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم با دیگران نیز صداقت داشته باشیم . ما می بینیم که صداقت می تواند نمایی از درستکاری ما باشد . هر قدر که درک ما از اصول روحانی رشد کند به همان نسبت بیداری روحانی ما بیشتر می شود .
· برای من کدام اصل روحانی بیشترین ارتباط را با قدمهای دوازده کانه دارد ، و چگونهبه بیداری روحانی من کمک کرده است ؟
· برای من بیداری روحانی چه مفهومی دارد ؟
" کوشیدیم این پیام را برسانیم "
اکثر ما اولین بار که این کامات را شنیدیم که می گفت (( اگر نمی خواهی دیگر مجبور به مصرف نیستی )) را بخاطر داریم . برای اکثر ما شنیدن این پیام تکان دهنده بود . شاید ما هرگز به معنی (( مجتور نیستی )) فکر نکرده بودیم و از اینکه این حرف چقدر درست است متعجب شدیم . البته ما می دانستیم که خیلی وقت قبل حق انتخاب خود در مورد مصرف مواد مخدر را از دست داده ایم . چه شنیدن این پیامباعث پاک شدن فوری ما شده باشد ، چه نشده باشد . تهرحال ما این پیام را شنیده ایم و یک نفر آن را به ما رسانده است .
بعضی از ما این تجربه را داشته ایم که اول فکرمی کردیم در جلسات معتادان گمنام فقط می توان پاک ماند . اما وقتی که به بهبودی رسیدیم ، دیدیم که این برنامه ورای انتظار مااست . بدست اوردن حس احترام به خود ، دوستی برقرار کردن با دیگران و اینکه قادر باشیم خود را در دنیای واقعی بروز دهیم و به اثبات رسانیم بدون اینکه مشخص باشد که معتادیم ، همه خیلی بیش از آن بود که از جلسات معتادان گمنام انتظار داشتیم . روزی که باور کردیم این برنامه می تواند بیش از فقط کمک به پاک ماندن برای ما انجام دهد ، روزی است که از آن بعنوان نقطه عطفی در بهبودی خود یاد می کنیم . اتفاقی باعث امیدواری ما شد این بود که کسی برای ما دلیلی برای باور کردن بوجود آورد . شاید کسی در جلسه مشارکت می کرد که ما با او احساس همدلی و یکسانی می کردیم . شاید تأثیر یک جا و قاطع این بود که معتادان زیادی در مشارکت خود بیان می کردند که بهبودی ممکن است . شاید عشق بلاعوض یا جدیت و پشتکار بدون ادعای راهنمایمان بود که کمک کرد تا بهبود یابیم . به هر حال این پیامی بود که ماشنیدیم و کسی آنرا به ما رساند .بعضی از ما این تجربه را داریم که برای مدتی طولانی پاک بوده و موهبت بهبودی را شناخته ایم و پس از آن اتفاق دردناک د ر زندگی مان رخ داده است . مثلاً ممکن است مجبور شده ایم رابطه ای را که مدتها به ان متعهد بودیم را قطع کنیم ، مانند : طلاق یا مرگ یکی از عزیزان ، ممکن است یکی از دوستان نزدیک ما در جلسات معتادان گمنام لغزش کرده یا فوت نماید . ممکن است احساس درماندگی و بی نوایی به ما دست داده باشد . یا شاید به این نتیجه رسیده باشیم که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام کامل نیستند و می توانند باعث آزار ما شوند . به هر حال بنا به هر دلیل یا هر بحرانی که تجربه کرده ایم می بینیم که ایمان خود را از دست داده ایم و دیگر باور نداریم که جلسات معتادان گمنام جواب ما را می دهد . ما فکر می کنیم معاملهای که کرده بودیم ، یعنی اینکه – ما پاک می مانیم و سعی می کنیم کارها را درست انجام دهیم و در عوض زندگی خوب و خوشی خواهیم داشت نقض شده و بهم خورده است و باعث شده دوباره در مورد هدف خود در زندگی گیج شویم . ولی باز در نقطه ای ایمان ما پررنگ می شود ، شاید به این شکل که کسی که خود قبلاً این بحران را از سر گذرانده دست یاری به سوی ما دراز کرده و به ما کمکی می کند که هیچکس دیگرقادر نبود بکند . مجدداً کسی به ما پیام رسانده است .
· راههای مختلفی که من از طریق پیام گرفتن را تجربه کرده ام چه بوده اند ؟
می توان پیام را به چند بخش قسمت کرد که شامل : ما می توانیم پاک بمانیم . می توانیم بهبود پیدا کنیم و همیشه امید وجود دارد ، می شود . توسط به خاطر آوردن زمانی که به شخص خود ما پیام داده شد می توانیم به قسمتی از اینکه چرا حالا باید سعی کنیم که این پیام را برسانیم ، پی ببریم . البته بیش از این در پیام رسانی نهفته است .
این جمله که می گوید (( فقط با دادن آ نچیزی که داریم می توانیم ان را برای خود نگه داریم . )) شاید محکمترین دلیل برای رساندن پیام باشد . البته اکثر ما ممکن است ندانیم که این مفهوم چگونه کار می کند اما درک آن واقعاً ساده است وقتی ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می کنیم . وقتی ما به دیگران می گوئیم افرادی که به طور منظم در جلسات شرکت می کنند ، پاک می مانند به احتمال قوی خودمان این اصل را در بهبودی خود تمرین می کنیم . وقتی به کسی می گوئیم که جواب خود را می تواند در قدمها پیدا کند . احتمالاً خودمان نیز برای حل مشکلمان به آنها رجوع می کنیم . وقتی به یک تازه وارد می کنیم یک راهنما بگیرد و از او استفاده کند خودمان نیز احتمالاً تماس خود با راهنمایمان را حفظ می کنیم .
احتمالاً به همان اندازه که معتاد در حال بهبودی وجود دارد به همان اندازه نیز راههای متفاوت برای پیام رساندن موجود می باشد . خوشامد گفتن به تازه واردی که در جلسه قبل او را دیده ایم و به یاد آوردن نام او احساس تعلق و خوشامد خیلی قوی به او که معتادی تنها است القاء می کند . برگزاری جلسه از اینکه مکانی جهت رساندن پیام وجود داشته باشد اطمینان حاصل می کند . تقبل هرگونه مسئولیت خدماتی به هر شکلی که باشد شامل تحکیم و گردش کار در جلسات معتادان گمنام می گردد و اگر خدمت ما به انجمن توأم با دقت ، عشق و فروتنی باشد کار بزرگی برای انجمن انجام داده ایم . راهنمای دیگر معتادان شدن نیز به اصل ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر حیات تازه می بخشد .
· چه کار خدماتی جهت رساندن پیام انجام می دهم ؟
بعضی اوقات رساندن پیام کار شاق می باشد . ممکن است فردی که می خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد . که این مسئله می تواند شامل موارد زیادی باشد از افرادی که دائماً لغزش می کنند ، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می کنند که رفتار های مخرب داشته باشند .اصولاً در اینگونه شرایط این فکر به ما دست می دهد که وقت و انرژیمان به هدر می رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم . اما قبل از اینکه تصمیم بگیریم ، باید درباره موارد تسکین دهنده ای که وجود دارند فکر کنیم . برای مثال ما راهنمای شخصی هستیم که به راهکارهای ما عمل نمی کند . ما به او پیشنهاد می کنیم که در مورد خاصی ترازنامه بنویسد یا تکلیف کتبی دیگری به او بدهیم ، اما از او دیگر خبری نمی شود تا وقتی که به مشکل جدی برخورد کند یا با تمام اشتیاق ممکن تجربه خود در مورد شرایط مشابهی را با به مشارکت می گذاریم ، و برای او توضیح می دهیم که چگونه بیماری ما فعال شده بود و ما چگونه توسط بکارگیری قدمها دوباره به بهبودی خود رجوع کرده ایم اما در نهایت آن رهجوی ما باز هم به رفتارهای مخرب خود ادامه می دهد . این مسئله می تواند خیلی رنج آور و آزاردهنده باشد ، اما قبل از اینکه بخواهیم دلسرد شویم او را رها کینم ، باید بخاطر آوریم که ما در مورد اینکه آیا باید پیام رسانی کنیم یا نه ؟ حق انتخابی نداریم و تنها حق انتخاب ما در مورد چگونگی پیام رساندن است .
لازم است که ما غرور و خودخواهیمان را از سرراه برداریم . هیچ اعتبار یا سرزنشی بخاطر بهبودی دیگران نصیب ما نمی شود . خیلی ساده ما فقط تا سرحدامکان پیام را به طور مؤثر می رسانیم و سعی می کنیم که در صورت درخواست کمک همیشه در دسترس باشیم . در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم . ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام ما تأثیر چندانی ندارد ، اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد . اما امکان این نیز است که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتهای طولانی و درست سرموقع و هنگام نیاز به یادش آید . اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرفهایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان جلسات معتادان گمنام شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی کردیم ، اما مدتها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث حل مشکلاتمان نشدند ما پیام را می رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می گذاریم ، اما هیچوقت نمی توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم .
اصلی که در مورد روابط عمومی انجمن ما بکار گرفته شده است ، یعنی – جاذبه نه تبلیغ به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد .
بعضی اوقات نیز ممکن است ما بهترین فرد برای راهنمای شخص خاصی بودن ، نباشیم . نیازهای افراد و همینطور فراگیری آنها با یکدیگر متفاوت است . یک نفر ممکن است به کمک یک راهنما پیشرفت خوبی داشته باشد اما به کمک راهنمای دیگر با روشی متفاوت نتواند پیشرفت کند . یک راهنما ممکن است تکالیف کتبی زیادی به رهجوی خود بدهد . یک راهنما ممکن است از رهجویان خود بخواهد که هر هفته به تعداد مشخصی جلسه بروند . یک راهنما ممکن است بخواهد به طور مداوم در جریان امور رهجوی خود قرارگیرد در حالیکه راهنمای دیگر ممکن است فقط هر وقت که رهجویش اعلام نیاز کند برای او وقت بگذارد . هیچیک از این روشها ارجحیتی بر دیگری ندارد و همگی فقط روشهای متفاوت می باشند .
حالت دیگری که در آن رساندن پیام برای مان ممکن است مشکل باشد زمانی است که نسبت به زندگی یا بهبودی احساس مثبتی نداریم . احتمالاً اولین انگیزه ما این خواهد بود که به جلسه برویم و مشکلات و حال بد خود را در آنجا خالی کرده و روحمان را پاکسازی کنیم جلسات معتادان گمنام برای این بوجود امده تا مکانی برای رساندن پیام باشد . خالی کردن مشکلات و حال بد ، بدون اینکه آنرا به بهبودی ربط دهیم یا پیام را در آن آشکار کنیم به هیچ وجهدر راستای پیشبرد تنها هدف گروه نخواهد بود . حال اگر بگوییم که مشکلات فراوانی و یا حال بدی داریم اما خاطر نشان سازیم که اینها نمی توانند باغث مصرف مجدد ما شود چون در جلسات شرکت می کنیم و درخواست کمک می کنیم تا بر روی بهبودی خود کار کرده باشیم . باز هم در حال رساندن پیام هستیم . اگرچه ، اکثر اوقات بعترین راه پیام رساندن همانا تمرکز بر روی تازه واردان در جلسه و ذکر منافع بهبودی در معتادان گمنام می باشد . در ضمن ما باید بیاد داشته بایم که بعضی اوقات ، فرقی هم نمی کند چند وقت است که پاکیم ، خود ما نیاز به دریافت پیام داریم و اگر در جسله ای ساکت بنشینیم به احتمال زیاد ان را خواهیم شنید .
· راههای مختلف پیام رساندن چیست ؟ من شخصاً کدام یک را به کار گیرم ؟
· روش شخصی من در راهنما بودن چیست ؟
· فرق بین جاذته و تبلیغ چیست ؟
· پیام رساندن چه نفعی برای ما دارد ؟
· قدم دوازدهم و سنت پنجم چگونه با هم در آمیخته اند ؟
· چه چیز باعث حضور مستمر من در جلسات و اعتمادم به برنامه جلسات معتادان گمنام است ؟
· خدمت با از خود گذشتگی و از روی عشق بلاعوض چیست ؟ من چگونه آنرا تمرین می کنم ؟
"به معتادان "
چرا در قدم ذکر شده که ما پیام را به معتادان می رسانیم ؟ چرا جلسات معتادان گمنام در حالیکه هیچ چیز برای ما کار نمی کرد ، توانست برای ما سودمند باشد؟ تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلاً یک معلم ، یک مشاور ، عضوی از خانواده ، یا یک افسر پلیس که به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می کشد و همه چیزهایی که برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینکه اگر بتوانیم از دوستان مصرف کننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدررا محدود کنیم ، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم . اکثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم ، مگر اینکه در انکار کامل بودیم . اما پس چرا تا زمانیکه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسکینی پیدا نکردیم ؟ اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام چه چیزی داشتند که توانست ما را متقاعد کند که بهبودی امکان پذیر است ؟
در یک کلام: قابل باور بودن .ما می دانستیم که انها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف کرده و زندگی تازه ای یافتند . برای آنهاد مهم نبود که ما چی وچه مقدار مصرف می کرده ایم .اکثر ما خوسحال بودیم از اینکه واجد شرایط هستیم . ما می دانستیم که خیلی رنج کشیده ایم و دلمان می خواست که پذیرفته شویم ، که همینطور هم شد. بار اولی که شروع به رفتن به جلسات کردیم توسط معتادان دیگری که انجا بودند به گرمی پذیرفته شدیم . آنها شماره تلفن خود را به ما دادند و تشویق مان کردند که هر وقت می خواهیم به ایشان زنگ بزنیم . اما مهمترین چیزی که پیدا کردیم احساس همسانی و تشابه بود . اعضایی که درست مثل خود ما مصرف کننده بوده اند تجربه خود در مورد اینکه چگونه پاک شده اند را به مشارکت می گذاشتند . اعضایی که خود نیز تنهایی و انزوا را تجربه کرده بودند مثل این بود که از روی غریزه می دانستند ما نیاز داریم تا کسی ما را با آغوش گرم بپذیرد . بنظر می رسید که کل گروه بدون اینکه ما حرفی بزنیم می دانستند که ما به چه چیز نیاز داریم .
ما اغلب به یکدیگر می گوییم که چقدر خوش شانس هستیم که این برنامه را داریم چون به ما ابزاری می دهد تا با زندگی همان گونه که هست روبرو شویم . بعد از اینکه برای مدتی پاک ماندیم ، تشخیص می دهیم که اصول معتادان ممکن است که فکر کنیم چرا جلسات معتادان گمنام نباید در دسترس همه کسانی که انواع مختلف مشکلات را دارند قرار گیرند . همانگونه که ما از پیشینیان و اعضاء قدیمی شنیده ایم ، داشتن تنها یک هدف اصلی ، مؤثرترین وسیله برای حصول اطمینان از دسترسی معتادان به همسانی و همدلی مورد نیاز می باشد . اگر جلسات معتادان گمنام سعی می کرد که برای همه کس ، همه چیز باشد ، ممکن بود که معتادی به انجمن بیاید به این امید مصرف مواد مخدر را قطع کنند ولی نتواند کسی را بیابد که به او کمک کند .
· چگونه یکی از اعضاء جلسات معتادان گمنام توانست طوری مرا تحت تأثیر قراردهد که هیچکس هرگز نتوانسته بود ؟
· ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر چیست ؟
· چرا احساس همسانی و همدلی بدین اندازه مهم است ؟
ما نمی توانیم و حتی نباید سعی کنیم که برای همه کس همه چیز باشیم . اگرچه این بدان معنی نیست که نمی توانیم بهبودی خود را با دیگران سهیم شویم . در واقع چاره ای جز این نداریم . وقتی که ما به روال برنامه زندگی می کنیم نتایج آن در همه ابعاد زندگی ما اثر میگذارد و خود را بروز می دهد .
به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی
وقتی که ما درمورد بکار بستن اصول بهبودی در تمام امور زندگی صحبت می کنیم مفهوم آن و نقطه کلیدی تمرین این اصول است . فقط لازم است که دائم سعی کنیم اصول روحانی را در زندگی خود تمرین نمائیم . انتظار نیست که ما آنها را در تمام شرایط زندگی به شکل بی نقص به اجرا درآوریم . منافع روحانی که از کارکرد این قدم عایدمان می شود به تلاش و کوشش ما بستگی دارد نه به موفقیتهایمان .
برای مثال ما سعی می کنیم که اصل روحانی و مهربانی و شفقت را در همه موارد زندگی بکار گیریم . احتمالاً برای ما بکارگرفتن مهربانی و شفقت در مورد مصرف کننده ای که برای اولین بار در جلسه جلسات معتادان گمنام شرکت می کند علیرغم اینکه تا چه حد دردمند یا متخاصم باشد کار نسبتاً آسانی است . اما درمورد کسی که تازه بعد از لغزش برگشته یا کسی که چند بار لغزش کرده چطور ؟ اگر او به جلسه بیاید و جلسات معتادان گمنامرا به خاطر لغزش خود سرزنش کند چی ؟ یا اگر طوری وارد جلسه شود و رفتاری داشته باشد که نشانگر این باشد که بهبودی برایش مهم نیست ؟ یا اگر از رهجوهای ما باشد ؟ در اینگونه موارد شاید ببینیم تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی ، دیگر آنقدرهم ساده و آسان نیست . ما دیگر احساس مهربانی و شفقت نداریم ، اما باز هم می توانیم اصل روحانی شفقت و مهربانی را تمرین کنیم . تنها کاری که باید بکنیم این است که بی هیچ شرط و شروطی به رساندن پیام ادامه دهیم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کن تا بیاموزیم که چگونه می توانیم مهربان باشیم ، بدون اینکه این تصور را القاء کنیم که لغزش کردن ایرادی ندارد . ما می توانیم دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برترمان بخواهیم تا به ما کمک کند تا مهربان باشیم .
این قدم از ما می خواهد که اصول را در همه امورزندگی بکار ببند یم . اکثر ما دوست داریم که ، مسائل شغلی ، روابط عاشقانه ، یا قسمتی از زندگی خود را از این قاعده مستثنی کنیم . چون مطمئن نیستیم که اگر اصول روحانی را تمرین کنیم به خواسته های خود دست پیدا کنیم . برای مثال اگر در کار و حرفه خود از اصول عدول کنیم یا آن را زیر پا بگذاریم ممکن است که به موفقیتهای مالی بیانجامد . به عنوان مثال ممکن است از ما خواسته شود که محصولی را در ضرب العجل معینی تولید کنیم که نتیجه آن سود بیشتر برای شرکتی که در آن کار می کنیم باشد . اما در ضمن باعث شود که محصولی نامرغوب تولید کنیم که سلامت خریداران را به خطر بیندازد . پس چه کار باید بکنیم ؟ ما باید اصول روحانی بهبودی را تمرین کنیم . احتمالاً حق انتخابهای زیادی جهت اقدام ضمن رعایت اصول وجود دارد . مهم این است که ما طبق اصول رفتار کنیم .
در مورد خدمت در جلسات معتادان گمنام چطور ؟ عجیب است بعضی از ما خدمت در جلسات معتادان گمنام را موقعیتی جهت فراموش کردن تمام اصول می دانیم . درمسائل خدماتی حاضر نیستیم که به دیگران فرصت اشتباه کردن بدهیم . ما آشکارا دیگران را متهم به دسیسه و توطئه چینی می کنیم و اتهامات بی رحمانه ای به آنها نسبت می دهیم و حاضر نیستیم تا اصل روحانی مهربانی را تمرین کنیم . ما روند خدماتی غیر ممکنی برای کسانی که انتخاب کرده ایم تا کاری را انجام دهند می گزینیم . چون حاضر نیستیم کعه اصل روحانی اعتماد را تمرین کنیم . ما حق به جانب یا متخاصم می شویم . و زخم زبان می زنیم . اینکه می خواهیم به افرادی حمله کنیم که در جلسات بهبودی بدانها حتی برای زندگی و بهبودی خود اعتماد می کنیم ، مسئله ای دوگانه و ضد و نفیض است . لازم است که بخاطر داشته باشیم که اصول روحانی را د رانواع جلسات ، چه جلسات بهبودی و چه جلسات خدماتی تمرین کنیم . خدمت فرصتهای فراوانی جهت تمرین اصول روحانی فراهم می کند . دانستن اینکه درشرایط مختلف بایدکدامیک از اصول روحانی را تمرین کرد کار مشکلی است اما غالباً باید نقطه مقابل نقص اخلاقی که ما معمولاً در چنان شرایطی ما از روی آن عمل می کردیم را انتخاب کنیم . برای مثال اگر در شرایطی همیشه احساس می کردیم باید کنترل کامل را اعمال کنیم ، می توانیم اصل روحانی اعتماد را تمرین نمائیم . اگر در شرایط خاصی همیشه حق به جانب بوده ایم می توانیم اصل روحانی فروتنی را تمرین کنیم . اگر اغلب اولین عکس العمل ما دوری جستن و انزوا است می توانیم درخواست کمک کنیم . کاری که ما در قدم هفتم جهت شناخت نقطه مقابل نواقص شخصیتی خود کردیم همینطور کاری که در ابتدای این قدم جهت تشخیص اصول روحانی قدمهای قبلی انجام دادیم به ما ایده ای مضاعف در مورد اصول روحانی که لازم است تمرین کنیم می دهند . اگر چه اکثر ما در نهایت به فهرست مشابهی از اصول روحانی دست می یابیم ، اما توجهی که به هریک از آنها مبذول می داریم بستگی به نیازهای شخصیمان دارد .
· چگونه می توانم اصول را در زمینه های مختلف زندگی تمرین کنم ؟
· چه مواقعی تمرین اصول برای من مشکل است ؟
· تمرین کدامیک از اصول روحانی برایم سخت تر است ؟
اصول روحانی
اگر چه این قدم از ما می خواهد که کلیه اصول روحانی را تمرین کنیم اما اصول روحانی خاصی هستند که به این قدم مربوط می شوند . د راین قدم ، ما بر روی عشق بلاشرط ، از خود گذشتگی ، و ثبات قدم تمرکز می کنیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط در قدم دوازدهم ضروری است . هیچکس به اندازه یک معتاد در حال عذاب به عشق بلاشرط نیاز ندارد . ما از کسانیکه بدانها پیام می رسانیم چیزی درخواست نمی کنیم ما از آنها درخواست پول نمی کنیم . از آنها انتظار تشکر نداریم و از آنها نمی خواهیم که حتماً پاک بمانند . ما خیلی ساده فقط خود و پیام خود را عرضه می کنیم .
این بدان معنی نیست که نباید احتیاط لازم را بجا آوریم . اگر فکر می کنیم که صلاح نیست تا یک معتاد در حال عذاب را به منزل آوریم نباید اینکار را انجام دهیم . همیشه هنگامی که برای رساندن پیام به مکانی می رویم باید اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام نیز به همراهمان باشیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط به این معنی نیست که اجازه دهیم از ما سوءاستفاده کنند . بعضی اوقات بهترین راه کمک و دوست داشتن این است که امکان و توان مصرف موادمخدر را از کسی بگیریم .
· چگونه اصل روحانی عشق بلاشرط را در رابطه با معتادانی که سعی می کنم به آنها کمک کنم تمرین می کنم .
ما چرا پیام رسانی می کنیم ؟ نه برای اینکه به خودمان خدمت کرده باشیم ، اگرچه از آن نفع می بریم . ما پیام می رسانیم که به دیگران خدمت کرده باشیم تا از اعتیاد فعال رهایی یابند و در زندگی شخصی خود رشد کنند . اگر رفتار و منش ما به گونه ای است که انگار رهجویان ما جزء متعلقات ما هستند ، که اگر تک تک اقداماتشان تحت نظر و راهنمایی ما نباشند زندگیشان از هم می پاشد و بدون ما نمی توانند پاک بمانند ، باید گفت که ما اصلاً قدم دوازدهم را درک نکرده ایم . ما نباید انتظار داشته باشیم که تعداد رهجویان ما و یا اینکه آنها تا چه حد موفق هستند برایمان تشخص به همراه بیاورند . ما همه این کارها را با نیت خیر و برای رسیدن به هدفی والا انجام می دهیم .
این یک پارادوکس ( قیاس ضد و نقیض ) است که خدمت ایثارگرانه تجلی دهنده و عمق ضمیر ماست . از طریق کارکرد قدمهای قبلی قسمت جدیدی از خود را کشف کردیم که ابزار وسیله ای برای اجرای خواست و اراده نیروی برتر بودن برایش مهمتر است . تا گشتن بدنبال تشخص و ستایش . ما قسمت جدیدی از خود را کشف کرده ایم که تمرین اصول برایش مهمتر است ، تا بکارگیری خصوصیات شخصی اش . همانگونه که بیماری ما در خودمحوری ما نمود می کند ، بهبودیمان نیز به زیبایی درخدمت ایثارگرانه تجلی می یابد .
· رفتار و منش من در راهنمای دیگران بودن چگونه است ؟ آیا رهجویان خود را تشویق می کنم که خود در مورد مسائل تصمیم بگیرند و در نتیجه رشد کنند ؟ آیا آنها را نصیحت می کنم یا تجربه خود را با آنان در میان می گذارم ؟
· رفتار و منش من هنگام خدمت چگونه است ؟ آیا جلسات معتادان گمنام بدون من به حیات خود ادامه خواهد داد ؟
· چگونه اصل روحانی ایثار و از خود گذشتگی را هنگام خدمت تمرین می کنم ؟
تمرین اصل روحانی ثبات قدم یا پشتکار به این معنی است که ما باید دائم سعی کنیم که کارها را به بهترین شکل که می توانیم انجام دهیم . حتی اگر در جایی عقب نشینی کرده ایم یا طبق انتظار خود عمل نکرده ایم ، لازم است تا با بهبودی خود تجدید عهد نمائیم . ثبات قدم از تبدیل شدن یک صبح بد یا یک روز بد به یک حالت و رفتار مداوم که می تواند باعث لغزش ما شود جلوگیری می کند . این تعهد باعث می شود که ما علیرغم احساسات بد و منفی خود باز هم اصول برنامه را تمرین کنیم . ما باید سعی کنیم که برنامه را تمرین کنیم حتی اگر از آن خسته و دل زده ایم یا به خاطرش زیادی خوشحالیم ، یا حالمان از آن به هم می خورد ، یا احساس محرومیت به ما می دهد .
· آیا من به بهبودیم متعهد هستم ؟ برای حفظ و مراقبت از آنها چه کارهایی انجام می دهم ؟
· آیا علیرغم احساسی که دارم اصول روحانی را تمرین می کنم ؟
حرکت به جلو
قبل از اینکه بخواهیم بیش از حد در مورد به پایان رساندن کارکرد دوازده قدم هیجان زده شویم باید درک کنیم که کار ما تمام نشده است . ما نه تنها باید به سعی خود در بکارگیری اصول روحانی دوازده قدم که بسیاری از ما آن را زندگی به روال برنامه می خوانیم ، ادامه دهیم بلکه احتمالاً باید در طول زندگی رسماً بارها و بارها هریک از آنها را دوباره کار کنیم .
بعضی از ما ممکن است فوراً پس از یک بار کارکرد قدمها با درک تازه ای که از مفهوم آنها بدست آورده ایم مجدداً اقدام به کارکرد دوازده قدم نمایند . بعضی دیگر برای مدتی صبر می کنند یا برروی مفهوم خاصی از قدمها تمرکز می نمایند . هر اقدامی که انجام دهیم مهم این است که تا هر وقت دیدیم که دوباره در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، یا هر زمان که مسائل جدیدی در رابطه با کمبودهایمان و یا افرادی که به آنها خسارت زده ایم بر ما آشکار شد ، همیشه قدمها به عنوان راهی به سوی بهبودی در دسترس ما هستند .
ما باید در اینجا احساس خوبی نسبت به کاری که انجام داده ایم داشته باشیم . ما شاید برای اولین بار توانسته ایم کاری را به انتها برسانیم . این توفیق شگفت انگیز است . چیزی که باید به آن افتخار کنیم . درواقع یکی از نعماتی که کارکرد برنامه جلسات معتادان گمنام برای ما به ارمغان می آورد این است که احساس احترام به خود در ما رشد می کند .
ما می بینیم که در حال پیوستن به جامعه و اجتماع هستیم . قادر به انجام کارهایی هستیم که قبلاً فراتر از توان ما بود . مثلاً قادریم با همسایه خود یا فروشنده مغازه سلام و علیک و خوش و بش کنیم . نقشهای کلیدی و رهبری در جامعه به عهده بگیریم و در اجتماع که نمی دانند ما معتاد هستیم بدون احساس حقارت و کمتر بودن حشرونشر کنیم . در واقع احتمالاً ما در گذشته با دیده خواری به اینگونه مسائل نگاه می کردیم ، چون می دانستیم که در آن جایگاهی نداریم ، اما در حال حاضر دیگر چنین نیست . ما دیگر در دسترس و قابل برقرار کردن ارتباط هستیم . دیگران حتی ممکن است در مسائل خواهان و جویای نظر و مشورت ما شوند . وقتی ما درباره اینکه از کجا آمده ایم و بهبودی در زندگی برایمان چه به ارمغان آورده است فکر می کنیم ، مملو از احساس سپاس و شکرگزاری می شویم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ( سپاس و شکرگزاری نیروی محرکه در انجام تمامی کارهای ما می شود ) دراصل زندگی ما می تواند تصویری از سپاس و شکرگزاری باشد ، فقط بستگی دارد تا ما انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم . هریک از ما چیزی خاص و منحصر به فرد داریم که به عنوان نشانه ای از سپاس و شکرگزاری ارائه می دهیم .
چگونه سپاس و شکرگزاری خود را نشان می دهم ؟