2014-09-25، 06:23
نامه خدا به انسان....
صبح که بیدار شدی .نگاهت میکردم
اما متوجه شدم .خیلی مشغول انتخاب لباسی که میخواهی بپوشی...
فکر کردم ی لحظه وقت داری به من بگی...سلام
اما دیدمت که از جا پریدی ...و به دوستت تلفن زدی
با آن همه کار گمان میکنم وقت نداری با من حرف بزنی
قبل از نهار هم متوجه شدم هی دورو برت را نگاه میکنی
گفتم شاید یادی از من بکنی
بعد از انجام کارهایت در حالیکه تلویزیون میدیدی
شام خوردی ...بازهم با من صحبتی نکردی...
به خانواده ات شب بخیر گفتی و خوابیدی
نمیدانم چرا بمن شب بخیر نگفتی؟
صورتت را که خسته ی تکرار یکنواختی بود لمس کردم
چقدر مشتاقم که بگویم...چطور میتوانی زندگی زیباتر و مفید تری را تجربه کنی !
من آنقدر دوستت دارم که همیشه منتظرتم
منتظر یک سرتکان دادن
یک فکر و گوشه ای از قلبت که بسوی من آید...
به امید روزی که کمی به من ...ولی بخاطر خودت وقت بدهی
من همیشه دوستت دارم
خدا
قبل از نهار هم متوجه شدم هی دورو برت را نگاه میکنی
گفتم شاید یادی از من بکنی
بعد از انجام کارهایت در حالیکه تلویزیون میدیدی
شام خوردی ...بازهم با من صحبتی نکردی...
به خانواده ات شب بخیر گفتی و خوابیدی
نمیدانم چرا بمن شب بخیر نگفتی؟
صورتت را که خسته ی تکرار یکنواختی بود لمس کردم
چقدر مشتاقم که بگویم...چطور میتوانی زندگی زیباتر و مفید تری را تجربه کنی !
من آنقدر دوستت دارم که همیشه منتظرتم
منتظر یک سرتکان دادن
یک فکر و گوشه ای از قلبت که بسوی من آید...
به امید روزی که کمی به من ...ولی بخاطر خودت وقت بدهی
من همیشه دوستت دارم
خدا
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق