2013-10-09، 01:30
برداشت خود را از قدم دوم بنویسید
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.
|
برداشت قدم دوم
|
2013-10-09، 01:30
برداشت خود را از قدم دوم بنویسید
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.
سپاس شده توسط: mehdiast ، NASIB ، sadaf ، s.sadegh.s
2013-10-11، 03:38
برداشت قدم۲
یادم میاد من همیشه هر فکری به سرم میزد انجام میدادم وبعد متوجه میشدم که خراب کاری کردم تازه میگشتم چند نفر را پیدا کنم تاشاید اثرات بد ان کار را از بین ببرند که نتیجه ان بجز دردسر وخود ازاری چیز دیگه ای نبود وقتی تو فرایند قدم قرار گرفتم متوجه شدم تمام این کارها ناشی از تعصب من بوده که به ان صورت عمل میکردم من بارها از خودم سوال میکردم که ادمهایی که .... به خودشون میبندند وضامن را میکشن واول خودشون را نابود میکنن وبعد دیگران را چه فکری میکنن که این کار را انجام میدهند بعد متوجه شدم همه ناشی از تعصب است من فکر میکردم بهترین فکر دنیا تو کله منه وهیچ کس چیزی نمیدونه ومن از همه بهتر میدونم به همین دلیل من هم با مصرف مواد ورفتار ضد اجتماعی داشتم بصورت روزانه چاشنی .... را میکشیدم واول خودم را از بین میبردم بعد اطرافیانم را ازبین میبردم. میگن در یک جزیره افراد ساکن از یک نوع مبمون که خیلی بازی گوش وکنجکاو هست برای تغذیه شکار میکنن برای این کار نارگیل را خالی میکنند ودو سوراخ در دو طرف نارگیل یکی کوچک یکی بزرگ ایجاد میکنند وانها را با طناب از طرف سوراخ کوچکتر به درخت اویزان میکنند ومقداری سنگ ریزه داخل نارگیل قرار میدهند میمون دستش را داخل نارگیل میکنه وسنگ ریزه ها را در مشت میگیره وچون دستش مشت شده از تو نارگیل در نمیاد خودش را انقدر باین طرف وانطرف میکوبه که از حال میره وساکنین اورا شکار میکنند جالب اینجاست که اهالی فقط به اندازه نیاز شکار میکنند ومابقی را ازاد میکنند ولی روز بعد همانها که روز قبل ازاد شده بودند همان کار را انجام میدهند در واقع واقعیت زندگی قبل من هم همین بود تکرار یک اشتباه وانتظار نتیجه متفاوت یعنی دیوانگیه مطلق . امروز متوجه شده ام که بهترین کار این است برای انجام هر کاری بااهل فن همان کار مشورت کنم همه جوانب را در نظر بگیرم بعد اگر صلاح بود انجام بدم بارعایت اصل مشورت درصد اشتباهاتم خیلی کم شده وضرر نکردم.
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم وتو سیاه سپاس شده توسط: mahla ، NASIB ، sadaf ، s.sadegh.s ، mohsen..yazd
2014-01-30، 12:40
بنام خدا. ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما باز گرداند. آشنایی با قدم یک منجر به شکوفایی صداقت من گردید ومن از اوج غروری که فکر میکردم قدرت وتوانایی کنترل مواد مخدر را دارم پایین آمدم وهمچنین تصورات باطلی را که نسبت به اداره امور زندگی خود داشتم برطرف کرد و فهمیدم که مشکل دارم ومن در برابر این مشکلم که بیماریم هست عاجز وناتوانم . با این آگاهی وارد قدم دو شدم قدم دو به من گفت آنچه را که درباره اعتیادم تو قدم یک کشف کردم به معنای آخر راه و پایان داستان نیست . قدم دو میگوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی کردیم کاملا غیر ضروری بوده اند. ما میتوانیم از شر آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق کار کرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد میگیریم که کاملا از آنها رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم.بعدا که فکر کردم متوجه شدم منظور از درد ودیوانگی چه بوده تمام رفتارها و عملکرد من تو زندگی گذشته نشانگر دیوانگی من بوده . در واقع کار کرد قدم دو از بین برنده احساس خلاء هست که تو قدم یک به واسطه روبرو شدن با واقعیت اعتیادم شکل گرفته بود . وقتی به قدم دو رسیدم به این فکر میکردم که ممکنه یه نیرویی وجود داشته باشه که بتونه مشکلات من و از بین ببره ( تنهایی. نا امیدی . غم و غصه . و توان ایی التیام بخشیدن زخمهای روحی ما . آرام کردن روان سردر گم ما رو داشته باشه ؟ و بتونه دیوانگی منو از بین ببره و سلامت عقل رو به من برگردونه ؟ اولین با ر که تو برنامه شنیدم که ما معتادا سلامت عقل نداریم خیلی تعجب کردم و گفتم اینا چی مگن من خودم عقل کل هستم و قاه قاه خندیدم وگفتم روز اول گفتن که تو عاجزی . حالا هم که میگن دیوانه ای خوب اگه همینجوری پیش بره معلوم نیست که چه بر چسبی دیگه ای ممکنه به من بزنند . هیچ کسی منو مجبور نکرد که این حقیقت رو بپذیرم وقتی صادقانه به زندگیم کردم شرمم آمد دیدم که واقعا کتاب پایه درست گفته که نداشتن سلامت عقل یعنی: تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن . من به راحتی میتونستم با این مفهوم رابطه برقرار کنم . چون با لا خره خود من هزار بار سعی کرده بودم که کار خلافی رو بدون تقبل مسئولیت و تحمل پی آمدش انجام بدم و موفق نشدم ؟؟ و هر بار به خود گفته ام که این دفعه فرق میکند. این یعنی دیوانگی. وقتی اصول این قدم را برای سالیان متمادی به کار گیریم و زندگی کنیم . تازه کشف میکنیم کهخ دیوانگی ما واقعا چقدر عمیق استو اغلب به نتیجه می رسیم که گفته کتاب پایه فقط یک خراش کوچک بر روی سطح است. بعضی از ما از این قدم اجتناب میکردیم چون فکر میکردیم لازمه آن مذهبی بودن است که این فکر از حقیقت به دور است. هیچ چیز مطلقا هیچ چیز در برنامه na وجود ندارد که لازمه آن برای یک عضو نیلز به مذهبی بودن او داشته باشد. انجمن ما از این ایده که هر کس علرغم ..... و مذهبی بودن یا نبودن میتواند به ما ملحق شود به شدت دفاع می کند. اعضاء ما نهایت سعی خود را می کنند تا ضامن این اصل باشندو هیچگونه مصالحه و سازشی را در مورد حق بلا شرط هر معتادی برای رسیدن به فهم شخصی خود از نیروی برتر تحمل نمیکننداین برنامه یک برنامه روحانی است و نه مذهبی . شکوه وزیبایی قدم دو آنجا متجلی میشود که شروع به این فکر میکنیم که نیروی برتر ما چه و چگونه است. ما تشویق میشویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد واز همه مهمتر قادر باشد که سلامت عقل را به ما باز گرداند. قدم دو نمیگوید که به مرور به یک نیروی برتر از خودمان ایمان آوردیم بلکه میگوید به مرورایمان اوردیم که یک نیروی برتر از خودمان میتواند سلامت عقل را به ما باز گرداند بنا بر این تکیه و پافشاری بر این که این نیرو کی یا چیست نمی باشد بلکه بر کاری که این نیرو میتواند برای ما انجام دهد تکیه میکند. گروه شرایط کافی برای یک نیروی برتر بودن را دارد همین طور اصول نهفته در دوازده قدم البته درک شخصی هر عضو از نیروی برتر نیز کفایت میکند هر قدر به مدت پاکی ما افزوده شود و به کارکرد قدمها ادامه دهیم بهتر درک میکنیم که علیرغم طول اعتیادمان و عمق دیوانگی ما هیچ محدودیتی در توانایی نیروی برتر جهت بازگرداندن سلامت عقل به ما وجود ندارد . من بعد از اینکه متوجه زوایای بیماری و عمق دیوانگیم بردم هنوز نا امید بودم و فکر میکردم که تغییر نمیکنم و باید با درد ودیوانگیهام زندگی کنم تا بمیرم اما این فقط یه احساس بود آخه چون فکر میکردم خودم نمیتونم با خودم میگفتم هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه کاری برای من انجام بده اما بعد از یه مدتی که کذشت دیدم من خیلی وقته که مواد نمیزنم و کارهایی که قبلا به خاطر مواد انجام میدادم دیگه انجام ندادم و امیدوار شدم که نیروی برتر تو زندگیم داره کار میکنه و اثر میگذاره .امید: یاسی که ما با آن وارد برنامه شدیم . توسط کار کرد قدم دوم به امید تبدیل میشود . هر بار که فکر میکردیم راهی برای خروج از اعتیاد پیدا کرد ه ایم راهایی مانند دارو- مذهب- یا روانکاوی- در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی میتوانند به ما کمک کنند . و هیچ کدام کافی نیستند . به مرورهمه راهای را که به فکرمان می رسید امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سر در گم بودیم که آیا هرگز میتوانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم. وآیا اصلا راه حلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد. در حقیقت ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد ان هم شک داشتیم و فکر میکردیم که این هم شاید یک روش دیگر است که کار آیی ندارد و یا حد اقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان. اتفاقی خارق الاده برایمان روی داد . در انجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خودما مواد مخدر مصرف می کرده اند و حالا پاک بودند.ما انها را باور کردیم و میدانستیم که میتوانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی که ما در طول زمان مصرفمان بوده ایم را میشناختند- نه فقط پتوقها و اماکن ومحل های مختلف را بلکه نقاط وحشتناک و یاس آ وری را که روح ما هربار که مصرف میکردیم سری به آنجا میزد.معادان در حال بهبودیی که ما در NA ملاقات کرده ایم همگی آن مکانها را می شناختند برای اینکه روزی خود نیز آنجا بوده اند.وقتی فهمیدیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند توانسته اند پاک بمانند و رهایی تجربه کنند برای اولین بار امید را تجربه کردیم. آن لحظه برای همه ما وجود داشته است. در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید میشود هربار که کشف جدیدی درباره بیماریمان میکنیم درد ونا راحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی میشود علی رغم این که فرایند ریزش و فرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد آور باشد. اما هربار چیز دیگری در درون ما جا میگیرد. حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم حتما به دیگری ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یاس آورترین زمان و در بیمارترین حالات خود بازهم سلامت عقل میتواند به ما باز گردانده شود . امروز من به چیزهایی امید دارم؟ امروز من به فرایند تغییر و رشد امید دارم . و میدانم که در راستای برنامه به بهبودی دست پیدا میکنم امروز به کمک و حمایت نیروی برتر امید دارم و میدانم که او همیشه درهر موقعیت وشرایطی که از او کمک بخواهم مرا یاری میکند وراهنمایهای لازم رو به من میکند امروز به موفقعیت امید و ایمان دارم ومیدانم که میتوانم در هر عرصه ای که بخواهم به موفقیت دست پیدا کنم . امروز به خودم امید دارم ب راهنما و یاری او امید دارم . سلامت عقل : اگر ما شکی در مورد نیازمان به بر گشت سلامت عقل داریم با این قدم مشکل خواهیم داشت و مرور مجدد قدم یک میتواند به ما کمک کند. حال زمان مناسبی برای برسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است . وقتی که به زندگی گذشته بر میگردم میبینم تفکرات من همه بر پایه نداشتن سلامت عقل استوار بوده چون من فکر میکردم میتونم مصرف مواد مخدرم را کنترل کنم و به تنهایی و بدون حمایت ومشورت دیگران زندگیم و اداره کنم و قادرم دنیا رو تغییر بدم من کارهایی انجام دادم که وقتی به اونا فکر میکنم از خودم خجالت میکشم . من با دستهای خودم مواد ایفیون و سمی را به مقدار زیادی وارد بدن خودم میکردم بارها دست به خودکشی زدم بارها خود زنی کردم . برای تهیه مواد مخدر از خونوادم دزدی کردم و یا پول تهیه داروی مادرم رو در جهت مصرف مواد خرج کردم . هر تصمیمی که میگرفتم دیوانه وار بود و به خودم واطرافیانم لطمه میزدم زندگی اعتیادی منو به جنون آنی کشونده بود من برای تهیه مواد مخدر خودم رو در شرایط بسیار خطرناک قرار میدادم که همه این کارها نشانگر نداشتن سلامت عقله .نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه . تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است که فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهم تر از مشکلات دیگران است. در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم. وبدین طریق زندگیمان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر کنیم به تنهایی میتوانیم پاک بمانیم یا اینه فکر کنیم مصرف مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم همه چیز خوب است و مشکلی نداریم درمعتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف میشود اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما مانند مواد مخدر قدرت سکس یا غذا میتواند مشکلات درونی ما را از بین ببرد و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد . اگر برای مدتی پاک بوده ایم ممکنم است دریابیم که یک لایه جدید از انکار باعث گردیده تا تشخیص نداشتن سلامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود. نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم اول با راها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرد ه ایم آشنا شویم اکثر ما دریافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده میباشد . ما یک اشتباه را بارها وبارها تکرار میکنیم حتی وقتی که کاملا به نتایج آن آگاه هستیم شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامدهای آن اشتباه اهمیت نمیدهیم یا فکر میکنیم که عمل از روی آن وسوسه ارزش آنرا دارد. به مرور ایمان آوردیم. مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم داشته باشیم را مطرح می کند.ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد. مهم است که به هر مشکل و مانعی که بر سر راه ایمان آوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .به عنوان معتاد ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است که به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرایند است ونه یک اتفاق . برای هیچ یک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما باز گرداند. ما کم کم ودر طول مدت به این باور می رسیم. البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بنشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما به وجود اید. بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .نیروی برتر از خودمان
هریک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی بهبودی خود را آغاز میکنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود. در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی درباره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم. این درک و فهمی است که بعدا به آن دست پیدا خواهیم کرد. درکی که ما از نیروی برترمان در قدو بیشتر به آن نیاز داریم درک وفهمی است که بتواند به ما کمک کند . در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خواهان درکی هستیم که برایمان کار کند . آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد ؟ جواب این سئوال ساده است . بدون شک اعتیاد ما یک نیروی منفی و برتر از خودمان بود. اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود و باعث گردیده بود که رفتارهای ما غیر از آن باشد که میخواستیم. حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد نیرویی که حد اقل به قدرتمندی اعتیادمان باشد.بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در مورد ذات نیروی برتر مان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد .در واقع قدم دوم . قدمی است که اگر ما تا کنون ایده مشخصی در مورد نیروی برتر نداشته ایم باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم ـ برای خیلی از معتادان راحت تر است که اول تشخیص دهند که نیروی برتر آنها دارای چه مشخصه های نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند. در ضمن برسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کارهایی برای ما انجام دهد به ما کمک میکند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشتهای متعددی از نیروی برتر وجود دارد و ما میتوانیم برداشتی مناسب را برای خود پرورش دهیم درک ما از نیروی برتر میتواند اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد و یا یک راه مستقیم ودرست ویا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند تا جایی که این نیرو مهربان بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد مشکلی نیست در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از ان نیرو برای پاک ماندن و بهبودی درخواست کمک کنیم .
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.
سپاس شده توسط: NASIB ، sadaf ، s.sadegh.s ، mehdiast ، mohsen..yazd
2014-07-22، 06:07
به نام خدا.در کل قدم دوم برای من شناختن و ایمان اوردن به یک نیروی برتر از خودم بود.در این قدم دریافتم که دست از خودمحوری بر دارم روی به خدا محوری و مشورت محوری بیارم.صداقت داشتن با خود با راهنما و با نیروی برتر در این قدم خیلی به من جواب داد.من در این قدم دست از غرور و منیت برداشتم که بزرگترین ضربه هارو از همین غرور و منیت خورده بودم.قدم دوم برای من رسیدن به خدایی بود که با کارکرد این قدم خیلی خوبو خشگل شناختمش و باهاش رابطه گذاشتم.قدم دوم به من اموخت که دریچه افکارم را باز کنم و مدام دنباله چیزهایی باشم که به من کمک میکنند.قدم دوم یک انگیزه و یک امید خاصی به من داد درک نیروی برتر و تکیه کردن به ان خیلی برای من زیبا بود.والا ترین و برترین نیروی برتر برای من خداوندی مهربان است که در همه ی ضمینه ها مراقب من است در انجمن معتادان گمنان راهنما و دوستان موفق بهبودی در محل کار سرپرست و مافوق در خانواده پدر و مادر در ورزش مربی و... اینها در هر شرایطی نیروی برتر من هستند و من با کمک خواستن و مشورت کردن با انها خیلی خوب با اتفاقات زندگی غلبه میکنم.اصل قدم دوم برای من خدامحوری و مشورت کردن با اهله مشورت بوده.این تجربه شخصیه من بوده.با تشکر
سپاس شده توسط: sadaf ، mehdiast ، mohsen..yazd
|
|