2014-02-03، 09:47
پاره اي از حقيقت بود كه هرگز نخواستم آنرا ببينم : من به فردي علاقمند بودم كه نميتوانست مورد اعتماد باشد . بارها و بارها از نا اميدي ناشي از شكستن قول ، تناقض گويي و دروغهايش عذاب مي كشيدم . هر بار احساس شكست تسليم و پايمال شدن به من دست ميداد . با اين وجود چند ساعت و يا گاهي اوقات چند روز از بعد از آن ،اتفاق را از ذهنم بيرون ميكردم و وقتي بار ديگر قولي ميداد بدون ترديد ، بدون ترديد و با تمام وجود به او اعتماد ميكردم . همچنان ادامه ميدادم تا اينكه فهميدم پذيرش اينكه نمي توانم به وعده هاي فردي كه دوستش دارم اعتماد كنم . سخت است . هنوز ميبينم بسياري از رنجهاي من ناشي از خود داري من از پذيرش واقعيت است . الانان كمك كرد تا بيشتر از حرفهاي متناقض ديگران به تجربيات خودم اعتماد كنم . من ياد ميگيرم به فردي كه همواره قابل اعتماد نيست وابسته نباشم ، اما در اين زمان تشخيص ميدهم كه اين بهانه اي براي صرفنظر كردن از چرخه انسانيت نمي باشد . روبرو شدن با واقعيت به معناي پذيرش ان مقدار از تجربياتم در الانان است كه ثابت ميكند ، افرادي نيز وجود دارند كه ميتوانند قابل اعتماد باشند .
ياد آوري امروز
.امروز متعهد ميشوم با خود صادق باشم . با روبرو شدن با واقعيت ، من شخصي ميشوم كه ميتوانم تابع ان باشم براي من آگاهي يافتن بسيار بهتر است از اينكه احساسات خود را محدود كرده ويا مردم را محروم كنم و يا از زندگي دست بكشم . اهميتي ندارد كه حقيقت چقدر سخت است و حقايق چه هستند ، من ترجيح ميدهم امروز را ببينم ، بشناسم و بپذيرم .
ياد آوري امروز
.امروز متعهد ميشوم با خود صادق باشم . با روبرو شدن با واقعيت ، من شخصي ميشوم كه ميتوانم تابع ان باشم براي من آگاهي يافتن بسيار بهتر است از اينكه احساسات خود را محدود كرده ويا مردم را محروم كنم و يا از زندگي دست بكشم . اهميتي ندارد كه حقيقت چقدر سخت است و حقايق چه هستند ، من ترجيح ميدهم امروز را ببينم ، بشناسم و بپذيرم .
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.