2014-03-02، 01:11
محتسب مستی به ره دید وگریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت:مستی زان سبب افتان وخیزان میروی
گفت:جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت:می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت:رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت:نزدیک است والی را سرا آنجا شویم
گفت:والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت:تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت:مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست
گفت: دیناری بده پنهان وخود را وا رهان
گفت:کار شرع کار درهم دینار نیست
گفت:ازبهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت:پوسیده است جز نقشی زپود وتارنیست
گفت:آگه نیستی کز سردر افتادت کلاه
گفت:در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زآن چنین بیخود شدی
گفت:ای بیهوده گو حرف کم وبسیار نیست
گفت:باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت:هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت:مستی زان سبب افتان وخیزان میروی
گفت:جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت:می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت:رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت:نزدیک است والی را سرا آنجا شویم
گفت:والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت:تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت:مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست
گفت: دیناری بده پنهان وخود را وا رهان
گفت:کار شرع کار درهم دینار نیست
گفت:ازبهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت:پوسیده است جز نقشی زپود وتارنیست
گفت:آگه نیستی کز سردر افتادت کلاه
گفت:در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زآن چنین بیخود شدی
گفت:ای بیهوده گو حرف کم وبسیار نیست
گفت:باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت:هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
"اندکی صبر سحر نزدیک است"