2014-04-03، 01:18
قدم اوّل ما اقرار كرديم كه در برابر قماربازي و شرطبندی و دوستان همبازی عاجزيم، و زندگي ما آشفته شده است. *- وقتي بيماري خود را پذيرفتم. وقتي به آشفتگي زندگي و روح و روان خودم دقت ميكردم، وجودم از شدت کینه و نفرت به خودم و کسانی که باعث باختم شده بودند گُر ميگرفت، خصوصاً ميديدم كه به خيليها بدهي دارم و به دلیل بدقولی خودم را از آنها مخفي ميكردم. فکرم اسیر رسیدن به پول و چگونگی کسب آن بود، فقط به دنبال پول بودم كه بروم و باختهاي خودم را جبران كنم و خودم را از زير بار سنگين بدهي خارج نمايم. از این که مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودم، احساس بی لیاقتی و بی ارزشی داشتم، افكار و رفتارم مانند معتادان به موادمخدّر شده بود. فقط به دنبال جور كردن كلكي بودم كه از اين و آن پول بگيرم، یک بار باختم را ببرم و قمار را کنار بگذارم. امّا ديگران به من اعتماد نداشتن و باورشان را از دست داده بودند. تمام پس انداز خودم و همسر و پسران و دخترانم را تلف كرده بودم. امّا نتوانستم آب از جوي رفته را بر گردانم، هرچه فكر ميكردم كه مشكلم كجاست به نتيجه نميرسيدم. احساس ميكردم كه دوستان هم دورهايم من را دور ميزنند و كلكي براي بردن پولم جور كردهاند و قصد داشتند كه من را نابود كنند، به همه كس و همه چيز مشكوك شده بودم، خصوصاً چون خودم اهل دوز و كلك و تقلب بودم اين احساس را زيادتر از بقیه داشتم. چندباري با قسم و توبه شرط بستن و قماربازي و دوستان همبازي را كنار گذاشته بودم، ولي وسوسهي شديد رهايم نميكرد، مخصوصاً در موقع غروب روزهای تعطيلات ذهن خودم را به صحنههاي بازي دوستان و شلوغي و سرو صداي قهقهه و دادو بیداد و دود ودم سیگار و پیپ در فضاي محل بازي و سالنهاي شرطبندي اجاره ميدادم. ميدانستم كه بالاخره مجبور به شركت در بازي خواهم شد، واقعاً در کنترل خودم عاجز شده بودم. وقتي ساعت و وقت قماربازي شروع ميشد، دوست داشتم هر شب تاصبح بازي كنم و همه را ببرم، البته گاهي چنين هم ميشد. امّا طمع زیادی باعث ميشد، كه فردا زودتر به محل بازی بروم و هر چه داشتم و يا بيشترين سهم بردهي شب قبل را ميباختم و با احساس بيلياقتي و شرمندگي و خجالت و شکست خورده زندگي آشفتهي شب و روزانه را شروع ميكردم. عاقبت با پيام يكي از دوستان كه اعتياد به قمار و شرط بستنش را رها كرده بود، وارد گروه قماربازان و شرطبندان آواز رهایی شدم. در ابتدا اقرار كردم كه كنترل زندگيم را از دست دادهام، نميتوانستم باور كنم در مقابل شرطبندي و قماربازي و دوستان همدورهاي عاجزم، اعتقاد داشتم اگر شهر خودم را ترك كنم، ميتوانم در شهر ديگري به زندگي عادي و بدون قمارکردن و شرطبستن خودم ادامه دهم. امّا هرموقع به ترك شرطبندي و قمار فكر ميكردم، وسوسهي شديدي براي بازي بعدي پيدا ميكردم، انگار ارادهام وارونه شده بود. به همين دليل اصلاً به ترك كردن عادتم به قمار و شرط را فكر نميكردم. تعداد سيگارهاي مصرفيام خيلي زيادتر از قبل شده و درد قفسهي سينهام نگرانم كرده بود. سعي ميكردم مقدمات مهاجرتم را بچينم. ذهنم دائم درگير بود، البته فكر ميكردم كه مشكل من بيپولي است، فكرم را روي موقعيتهايي متمركز كرده بودم كه فوراً پولدار شوم، خريد بليط و برگه بازی فوتبال مجازي و پُرکردن ورقه (اين روزها مُعضل جدي در بيشتر شهرهاي شمالي كشورمان شده است و در روز ميلياردها تومان بُرد و باخت ميشود) يك راه برای پولدار شدنم بود، شركت در مسابقات اسب دواني راه ديگري بود، كه روي آن زياد فعال بودم، با اینکه در خیلی وقتها برنده میشدم، امّا انگار خير و بركت از زندگيم پر كشيده و رفته بود. سؤالات زيادي مدام سرم را به درد ميآورد، اگر عجز خودم را اعلام ميكردم چه اتفاقي در زندگيم ميافتاد؟ وقتي سؤالاتم را با دوست بهبوديم در ميان گذاشتم به من گفت: تو هيچ چارهي ديگري نداري، چون تمام راه ها را رفتهاي و هر روز بيشتر از قبل گرفتارتر ميشوي، فقط مقداري از فلاكتها و تحقيرات را بخاطر بياور و آنها را در دفتری بنويس وقتي نوشتي خودت متوجه خواهي شد، که آیا عاجر هستی و یا هنوز محل داری. من هم چندتا از شاهكارهايم را نوشتم و با مرور آنها تازه متوجه شدم كه چه بلايي سرم آمده است. تازه بعد از آن بود كه اعتراف كردم در مقابل قماربازي و شرط بستن و همدورههايم عاجز هستم. با اين اقرار چیزی در درونم شکست و انرژی زیادی در خود احساس کردم، بقدري قوي شدم كه توانستم، سالها از قمار و شرطبندی و دوستان همدورهاي و وسوسه و اغواگری آنها پرهيز كنم و خودم را از بقيهي گرفتاريهای دیگر که در رابطه با اعتیادم بود رها نمايم و اکنون زندگي خوبي را در كنار خانواده و دوستان بهبودي سپري ميكنم!
فرازی از قدم اوّل در شرطبندان و قماربازان: ما اقرار کردیم که درمقابل قماربازی و شرط بستن و دوستان همبازی عاجزیم و اختیار زندگی از دستمان خارج است! ما اعتقاد داشتیم که در مقابل وسوسهی شرط بستن و بازی قمار آنقدر بیاراده و بیقدرت بودیم، که زندگیمان فقط یک پیش شرط شده بود و در اداره آن آشفتگی داشتیم، ما این عجز را پذیرفته بودیم، البته برایمان خیلی سخت است که قمار نکنیم، چون در مقابل انجام دادن و ندادن آن کاملاً بیاراده و عاجز هستیم، ولی ما همهی سعی و تلاشمان را انجام میدهیم که سمت آن نرویم. شما به سؤالات زير پاسخ دهيد و نتيجهي آن را در دفتري حفظ فرماييد. جواب شما هر چه باشد، از احساسات خود شماست و قابل احترام است، در نگهداري آن كوشا باشيد كه در بيشتر مواقع به درد خود شما خواهد خورد. میتوانید با شنیدن تجربیات CD به خودتان برای جواب دادن به این سؤالات استفاده کنید، البته سعی کنید چکیده تجربیات خودتان را بنویسید!
فرازی از قدم اوّل در شرطبندان و قماربازان: ما اقرار کردیم که درمقابل قماربازی و شرط بستن و دوستان همبازی عاجزیم و اختیار زندگی از دستمان خارج است! ما اعتقاد داشتیم که در مقابل وسوسهی شرط بستن و بازی قمار آنقدر بیاراده و بیقدرت بودیم، که زندگیمان فقط یک پیش شرط شده بود و در اداره آن آشفتگی داشتیم، ما این عجز را پذیرفته بودیم، البته برایمان خیلی سخت است که قمار نکنیم، چون در مقابل انجام دادن و ندادن آن کاملاً بیاراده و عاجز هستیم، ولی ما همهی سعی و تلاشمان را انجام میدهیم که سمت آن نرویم. شما به سؤالات زير پاسخ دهيد و نتيجهي آن را در دفتري حفظ فرماييد. جواب شما هر چه باشد، از احساسات خود شماست و قابل احترام است، در نگهداري آن كوشا باشيد كه در بيشتر مواقع به درد خود شما خواهد خورد. میتوانید با شنیدن تجربیات CD به خودتان برای جواب دادن به این سؤالات استفاده کنید، البته سعی کنید چکیده تجربیات خودتان را بنویسید!
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه