2014-05-31، 01:36
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی جهان زیر پر ماست
بـر اوج چـو پـرواز کـنم از نظـر تــیر
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبی و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست
زی تیر نگهکرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی جهان زیر پر ماست
بـر اوج چـو پـرواز کـنم از نظـر تــیر
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبی و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست
زی تیر نگهکرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
"اندکی صبر سحر نزدیک است"