[size=1.35em]قدم سوم
"تصميم كرفتيم كه اراده و زندگيمان را به پروردگاري كه خود درك مي كرديم بسپاريم ".
قدم سوم دعوت به ( عمل ) مي كند. اين قدم با كلمات " تصميم گرفتيم …… " شروع مي شود. اين ممكن است براي بعضي ها سخت و براي عده اي ديگر آسان باشد . ما بايد اعتقاد بياوريم كه انجام اراده و خواست خداوند راهي معتبر و قابل اعتماد براي رسيدن به يك خوشحالي واقعي و صادقانه است.
هركدام از ما رها و آزاد هستيم قدرت برتر ، نيرويش را به ما تحميل نمي كند. تصميم قبول و پذيرش و يا رد كردن و نپذيرفتن آن به عهده خود ماست .
"عكس العملهاي شخصي " وقتي به جلسات فرزندان الکلی ها آمدم هيچ " نيروي برتري " نداشتم . آخرين كلمات اين قدم ، براي من ، بسيار مهم است "پروردگاري كه خود درك مي كرديم ".
من به شيوه اي كه خود مي خواهم و به طريقه اي كه فكر مي كنم او هم خواهان همان راه است ، به پروردگار معتقد هستم . اين كمك بسيار زيادي به من كرده است زيرا كه من به هيچ مذهبي اعتقاد ندارم.
احساس مي كردم كه قسمتي از وجود خود را گم كرده ام ، يك قسمتي كه بسيار ضروري و حياتي بود وبه من كمك مي كرد تا از زندگي لذت ببرم . آموختم كه مي توانم با برگشتن و روي آوردن به خداوند اين قسمت از دست رفته را باز يابم . به واسطه او من مي توانستم سلامت عقلي راكه به آن احتياج داشتم دوباره به دست آورم.
اين مهم نبود كه ديگران راجع به او (نيروي برتر ) چه عقيده و نظري دارند، اين عقيده من نسبت به اوست كه مهم است . |هركس اين امكان را داد كه نسبت به نيروي برتر چه عقيده اي داشته باشد| اين قدم از من مي خواهد به انجام كاري بپردازم كه قبل از آمدن به جلسات فرزندان الکلی ها بندرت نمي توانستم انجام دهم ، " يك تصميم گيري " من مجبور بودم كه خواهان و مايل به كار كردن و ملاقات نيروي برترم به صورت نسبي باشم . در انتها ، چيزي كه روشن است ، اين مي باشد كه اين زندگي ، زندگي من است و نسبت به آن نگران هستم . ( به زندگيم علاقه دارم و نسبت به آن احساس مسئوليت دارم).
من آرزوها و خواسته هايم را آنچنان تعريف ومعين كرده ام كه دوست داشتم اتفاق بيفتد. هنگامي كه نمي توانم آنها را داشته باشم {وبه آن شيوه اي كه خودم مي خواهم به آنها برسم } به خواستي كه خداوند براي من درنظر دارد مي نگرم . سعي مي كنم به خاطر بياورم كه مشكلي كه روبروي من است و با آن مواجه هستم هرگز از قدرتي كه پشتيبان من است و به آن تكيه دارم قوي تر نيست .
"تصميم كرفتيم كه اراده و زندگيمان را به پروردگاري كه خود درك مي كرديم بسپاريم ".
قدم سوم دعوت به ( عمل ) مي كند. اين قدم با كلمات " تصميم گرفتيم …… " شروع مي شود. اين ممكن است براي بعضي ها سخت و براي عده اي ديگر آسان باشد . ما بايد اعتقاد بياوريم كه انجام اراده و خواست خداوند راهي معتبر و قابل اعتماد براي رسيدن به يك خوشحالي واقعي و صادقانه است.
هركدام از ما رها و آزاد هستيم قدرت برتر ، نيرويش را به ما تحميل نمي كند. تصميم قبول و پذيرش و يا رد كردن و نپذيرفتن آن به عهده خود ماست .
"عكس العملهاي شخصي " وقتي به جلسات فرزندان الکلی ها آمدم هيچ " نيروي برتري " نداشتم . آخرين كلمات اين قدم ، براي من ، بسيار مهم است "پروردگاري كه خود درك مي كرديم ".
من به شيوه اي كه خود مي خواهم و به طريقه اي كه فكر مي كنم او هم خواهان همان راه است ، به پروردگار معتقد هستم . اين كمك بسيار زيادي به من كرده است زيرا كه من به هيچ مذهبي اعتقاد ندارم.
احساس مي كردم كه قسمتي از وجود خود را گم كرده ام ، يك قسمتي كه بسيار ضروري و حياتي بود وبه من كمك مي كرد تا از زندگي لذت ببرم . آموختم كه مي توانم با برگشتن و روي آوردن به خداوند اين قسمت از دست رفته را باز يابم . به واسطه او من مي توانستم سلامت عقلي راكه به آن احتياج داشتم دوباره به دست آورم.
اين مهم نبود كه ديگران راجع به او (نيروي برتر ) چه عقيده و نظري دارند، اين عقيده من نسبت به اوست كه مهم است . |هركس اين امكان را داد كه نسبت به نيروي برتر چه عقيده اي داشته باشد| اين قدم از من مي خواهد به انجام كاري بپردازم كه قبل از آمدن به جلسات فرزندان الکلی ها بندرت نمي توانستم انجام دهم ، " يك تصميم گيري " من مجبور بودم كه خواهان و مايل به كار كردن و ملاقات نيروي برترم به صورت نسبي باشم . در انتها ، چيزي كه روشن است ، اين مي باشد كه اين زندگي ، زندگي من است و نسبت به آن نگران هستم . ( به زندگيم علاقه دارم و نسبت به آن احساس مسئوليت دارم).
من آرزوها و خواسته هايم را آنچنان تعريف ومعين كرده ام كه دوست داشتم اتفاق بيفتد. هنگامي كه نمي توانم آنها را داشته باشم {وبه آن شيوه اي كه خودم مي خواهم به آنها برسم } به خواستي كه خداوند براي من درنظر دارد مي نگرم . سعي مي كنم به خاطر بياورم كه مشكلي كه روبروي من است و با آن مواجه هستم هرگز از قدرتي كه پشتيبان من است و به آن تكيه دارم قوي تر نيست .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه