تسلیم شدن برعکس مدعی توانا بودن است .
تسلیم شدن پذیرفتن این است که ما هیچ قدرتی نداریم و نمی توانیم هیچگونه شرایط فعلی را تحمل یا کنترل کنیم .
ما به قدرتی بالاتر از قدرت خودمان احتیاج داریم تا به ما کمک کند .
ما به خداوند اجازه می دهیم که برای ما و درون ما کارهایی که از انجام آن عاجز هستیم را انجام دهد .
ما روالمان را عوض می کنیم و تلاشمان را برای عملی کردن مسائل مختلف متوقف می کنیم .
در مواجهه با مخمصه ها و تنگناها ما طالب خواست خداوند برای خودمان می شویم .
ما به خواسته هایمان ادامه نمی دهیم و صبورانه توکل می کنیم .
تمرین می کنیم تا عشق را پیشه خود کنیم .
با کار کردن این برنامه بهبودی ، ایمان می آوریم که نیروی مافوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .
اگر این اتفاق برای دیگران افتاده ، پس شاید بتواند برای ما نیز بیفتد.
حرکت می کنیم ، دل به دریا می زنیم و احساسات و زندگیمان را با دیگران تقسیم می کنیم .
تغییرات شروع به نمایان شدن می کنند .
ترس متلاشی می شود .
عهد و پیمانهای برنامه به خود جامه عمل می پوشاند .
همه کارهایی که ما باید انجام دهیم ، این بود که ایمان بیاوریم ، از انزوا فرار کنیم ، امیدوار باشیم و آنگاه شروع به فعالیت کنیم .