مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده
ديدهء سيرست مرا ، جان دليرست مرا
زهرهء شيرست مرا ، زهره تابنده شدم
گفــت که ديوانه نه ئی ، لايق اين خانه نه ئی
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفــت که سرمست نه ئی ، رو که از اين دست نه ئی
رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم
گفــت که تو کشته نه ئی ، در طرب آغشته نه ئی
پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفــت که تو زير ککی ، مست خيالی و شکی
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شد
گفــت که تو شمع شدی ، قبلهء اين جمع شدی
جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شدم
گفــت که شيخی و سری ، پيش رو و راه بری
شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم
گفــت که با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم
گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم مولانا
دولت عشق آمد و من دولت پاينده
ديدهء سيرست مرا ، جان دليرست مرا
زهرهء شيرست مرا ، زهره تابنده شدم
گفــت که ديوانه نه ئی ، لايق اين خانه نه ئی
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفــت که سرمست نه ئی ، رو که از اين دست نه ئی
رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم
گفــت که تو کشته نه ئی ، در طرب آغشته نه ئی
پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفــت که تو زير ککی ، مست خيالی و شکی
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شد
گفــت که تو شمع شدی ، قبلهء اين جمع شدی
جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شدم
گفــت که شيخی و سری ، پيش رو و راه بری
شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم
گفــت که با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم
گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم مولانا
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست