2013-10-15، 05:23
در اوایل ورودم به برنامه با بچه ها کلوپ می زدیم و آقاجون بازی ( باند بازی )هم بین ما رواج داشت .
اوایل جلسه ای که می رفتم در پارکی بود و قبل از جلسه با بچه ها حرکات نامناسبی داشتیم و این به امنیت گروه ما لطمه می زد و خلاف سنت یکم بود .
اوایل ، در مواقعی به خاطر عدم تحمل دیگران با آنکه کاری نداشتم از شرکت در جلسات اداری گروه طفره می رفتم و حتی گاهی به همین دلیل به جلسه هم نمی رفتم! چون احساس می کردم به نظر من اهمیتی نمی دهند ( گاهی پیش می آمد که من نظر درستی در موردی داشتم ، اما گروه کار دیگری می کرد و ضربه می خورد ) . من می خواستم خدمتگزاران را کنترل کنم تا کاری را که من می خواهم انجام دهند چون فکر می کردم به خاطر تجربه ام باید حرف من را بدون مراجعه به وجدان گروه انجام بدهند!
متاسفانه گاهی اوقات مشارکت هایم به سمت تیراندازی به سوی دیگر دوستان می رفت . می خواستم جواب مشارکت آنها را بدهم و ناخواسته گمنامی خیلی ها را می شکستم .
در اوایل ورودم به انجمن به جلسه ای در شمال شهر می رفتم که مختلط بود . نیت من صحیح نبود ، بنابرین چیزی از آن جلسات نگرفتم!
در گروه ما شخصی بود که نماینده بین گروهی بود و من به دلایل شخصی از او خوشم نمی آمد! با اطلاعاتی که از زندگی خصوصی او داشتم در گروه ترور شخصیتی اش می کردم تا عاقبت در جلسه اداری او را برکنار کردند و من به هدفم رسیدم!!!
اوایل جلسه ای که می رفتم در پارکی بود و قبل از جلسه با بچه ها حرکات نامناسبی داشتیم و این به امنیت گروه ما لطمه می زد و خلاف سنت یکم بود .
اوایل ، در مواقعی به خاطر عدم تحمل دیگران با آنکه کاری نداشتم از شرکت در جلسات اداری گروه طفره می رفتم و حتی گاهی به همین دلیل به جلسه هم نمی رفتم! چون احساس می کردم به نظر من اهمیتی نمی دهند ( گاهی پیش می آمد که من نظر درستی در موردی داشتم ، اما گروه کار دیگری می کرد و ضربه می خورد ) . من می خواستم خدمتگزاران را کنترل کنم تا کاری را که من می خواهم انجام دهند چون فکر می کردم به خاطر تجربه ام باید حرف من را بدون مراجعه به وجدان گروه انجام بدهند!
متاسفانه گاهی اوقات مشارکت هایم به سمت تیراندازی به سوی دیگر دوستان می رفت . می خواستم جواب مشارکت آنها را بدهم و ناخواسته گمنامی خیلی ها را می شکستم .
در اوایل ورودم به انجمن به جلسه ای در شمال شهر می رفتم که مختلط بود . نیت من صحیح نبود ، بنابرین چیزی از آن جلسات نگرفتم!
در گروه ما شخصی بود که نماینده بین گروهی بود و من به دلایل شخصی از او خوشم نمی آمد! با اطلاعاتی که از زندگی خصوصی او داشتم در گروه ترور شخصیتی اش می کردم تا عاقبت در جلسه اداری او را برکنار کردند و من به هدفم رسیدم!!!
خداوندا
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن